فردریش فون هایک

آیا لیبرال‌ها «راست» هستند؟

فردریش فون هایک، در مقاله درخشان «چرا محافظه‌کار نیستم»، که به صورت یک مؤخره در کتاب «منشور آزادی» آمده است، خط بطلانی بر یک کژفهمی رایج سیاسی می‌کشد. بسیار شنیده‌ایم که لیبرال‌های کلاسیک و مدافعان بازار آزاد را در کنار محافظه‌کاران در یک جبهه قرار می‌دهند؛ جبهه‌ای که معمولاً «راست» نامیده می‌شود. اما هایک با دقت و تأکید نشان می‌دهد که این هم‌نشینی، نه از سرِ اشتراکِ مبنایی، بلکه صرفاً تاکتیکی و حاصلِ وجودِ دشمنِ مشترکی به نام «سوسیالیسم» بوده است

شاهین کارخانه- از نگاه فردریش فون هایک، لیبرالیسم جایگاهی مستقل دارد و در یک مثلث سیاسی قرار می‌گیرد که دو رأس دیگر آن سوسیالیسم و محافظه‌کاری‌اند؛ رئوسی که هر دو، اگرچه با اهدافی متفاوت، در تمایل به «اقتدار» و «کنترل جامعه» اشتراک دارند.

بنیادی‌ترین تضاد میان لیبرالیسم و محافظه‌کاری، در نوع نگاه به «تغییر» و «نیروهای خودجوش» نهفته است. هایک تصریح می‌کند که محافظه‌کاری، به ذات خود، فاقد یک اصول راهنما برای حرکت است. محافظه‌کار تنها می‌تواند در برابر تغییرات سریع ترمز کند یا نومیدانه تلاش کند وضع موجود را حفظ نماید. هایک می‌نویسد:

«محافظه‌کاران تنها به این بسنده می‌کنند که سرعت تغییرات را بکاهند، اما چون خودشان مسیر مشخصی ندارند، نهایتاً به همان سویی کشیده می‌شوند که جریان‌های دیگر (نظیر سوسیالیست‌ها) تعیین کرده‌اند.»

در مقابل، لیبرالیسم مبتنی بر «شجاعت» و اعتماد به نتایجِ پیش‌بینی‌ناپذیرِ آزادی است. لیبرال از تغییر نمی‌هراسد، زیرا به «نظم خودجوش» باور دارد؛ نظمی که نه از دستوراتِ یک مرجع بالا، بلکه از تعاملات آزادانه‌ی افراد حاصل می‌شود.

هایک می‌نویسد:

«محافظه‌کاران فاقد این شهامت هستند که از تغییرات طراحی نشده‌ای استقبال کنند که منشأ ابزارهای جدیدی برای تلاش بشری‌اند.

اگر محافظه‌کاران صرفاً تغییر سریع در نهادها و سیاست‌های عمومی را نمی‌پسندیدند، جای چندان ایرادی باقی نبود. اما آنان با استفاده از اختیارات دولت در پی‌ جلو‌گیری از تغییر و یا محدود ساختن شدید آن هستند. آنان اعتقادی به نیروهای تعدیل کننده خود جوش ندارند؛ درحالی که اعتقاد به چنین نیروهایی است که باعث می‌شود لیبرال‌ها بدون هیچ‌گونه بیم و هراس تغییر را بپذیرند، حتی اگر از چگونگی تعدیل‌ها و تطبیق‌های لازم ناآگاه باشند.»

تفاوت عمیق دیگر، در مسئله‌ی «اجبار» و «قدرت دولتی» است. هایک به صراحت بیان می‌کند که محافظه‌کاران، برخلاف لیبرال‌ها، مخالفتی اصولی با «اجبار» و قدرتِ خودسرانه ندارند؛ نگرانی آن‌ها تنها این است که این قدرت در دست چه کسی باشد. اگر قدرت در دست «آدم‌های خوب» (از نظر آن‌ها) باشد تا ارزش‌های سنتی یا اخلاقیات مورد نظرشان را بر جامعه تحمیل کنند، نه‌تنها مخالفتی ندارند، بلکه از آن استقبال می‌کنند. هایک هشدار می‌دهد: «محافظه‌کاران مانند سوسیالیست‌ها باور دارند که دولت حق دارد برای تحقق اهداف خاصی -چه اخلاقی، چه اقتصادی- در زندگی مردم مداخله کند.» اما برای یک لیبرال، استفاده از زورِ دولت تنها برای ایجاد حکومت قانون مجاز است، نه برای مهندسیِ جامعه یا تحمیلِ رستگاری اخلاقی.

هایک در مقدمه کتاب «راه بردگی» می‌نویسد:

«محافظه کاری از لحاظ گرایش‌های قیم‌مآبانه، ملی‌گرایانه و قدرت دوستانه‌اش، غالبا به سوسیالیسم نزدیکتر است تا لیبرالیسم واقعی؛ و به‌خاطر تمایلات سنت‌گرایانه، ضد عقلانی و غالبا عرفانی‌اش هرگز نمی‌تواند توجه جوانان و افرادی را جلب کند که باور دارند اگر قرار است این دنیا جای بهتری باشد باید تغییراتی در آن صورت گیرد.»

افزون بر این، محافظه‌کاری گرایشی شدید به «اقتدارگرایی معرفتی» دارد. محافظه‌کار معمولاً تصور می‌کند که خردِ برتر در نزدِ نخبگان یا سنت‌های گذشته انباشته شده و افراد عادی توانایی تشخیص صلاح خود را ندارند. اما هایک، بر پایه اصلِ «محدودیت دانش بشری»، استدلال می‌کند که هیچ فرد یا گروهی نمی‌تواند ادعا کند که دانش لازم برای هدایت جامعه را در اختیار دارد. از این رو، لیبرالیسم بر خلاف محافظه‌کاری که به «سلسله‌مراتب» دلبستگی دارد، خواهانِ باز گذاشتنِ راه برای آزمون و خطا و پیشرفت است. هایک در عبارتی کلیدی می‌نویسد:

«من با محافظه‌کاران در این نکته اختلاف دارم که آن‌ها به قدرتِ اقتدار برای تضمین نظم باور دارند، در حالی که من معتقدم نظم واقعی تنها از آزادی برمی‌خیزد.»

همچنین، هایک به گرایش‌های ملی‌گرایانه و بیگانه‌ستیزِ محافظه‌کاری می‌تازد. محافظه‌کاری اغلب با ناسیونالیسم پیوند می‌خورد و اقتصاد را ابزاری برای قدرت ملی می‌بیند. در حالی که لیبرالیسم، اساساً مکتبی جهان‌وطن و صلح‌طلب است که تجارت آزاد و ارتباطات فرامرزی را نه تهدیدی برای هویت، بلکه عاملی برای رفاه و کاهش تنش‌ها می‌داند.

در نهایت، هایک نتیجه می‌گیرد که محافظه‌کاری به دلیلِ «ترس از ناشناخته‌ها» و فقدانِ اصولِ ایجابی، نمی‌تواند بدیلی برای سوسیالیسم باشد. تنها لیبرالیسم است که با ارائه‌ی یک فلسفه‌ی منسجم مبتنی بر آزادی فردی، حاکمیت قانون و محدودیت قدرت، راهی رو به جلو را پیشنهاد می‌کند.

در همین باره

مشتاقانه منتظر دریافت نظرات شما دوستان عزیز هستیم





For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

پیشنهادها

خوانده شده ها

آخرین خبرها

مطالب مرتبط

تبلیغات

۴۹۴۵۹۷۹۰_۱۹۶۸۱۷۴۰۱۳۴۸۹۲۳۰_۲۴۳۹۸۳۴۳۰۶۵۳۷۸۴۸۸۳۲_n
Maryam-Mirzakhani