توسعه سرگشته ايراني

توسعه سرگشته ايراني

توسعه کشور ما ، مستقل از فهم تاریخ جهانی امکان‌پذیر نیست. توسعه یک امر مدرن است . این یعنی اینکه باید با جهان تعامل داشت . هیچ کشوری بدون ارتباطات بین المللی پیشرفت نمی کند.

علی دماوندی کناری (دانش آموخته علوم سیاسی):

داستان توسعه ایران از آن  دست موضوعاتی است که بررسی ابعاد و زوایای گوناگون  آن درک تازه ای را پیش رو مخاطبان ایجاد می کند . تلاش های تاریخی ملتی که  بسیار زودتر از دیگر کشور ها به ضرورت دستیابی به توسعه پی برد ، اما بنا به دلایل مختلف هنوز نتوانسته است به کرانه های توسعه دست یابد و همچنان در اقیانوسی  از تلاطمات اقتصادی غوطه ور است .  در واقع، توسعه در ایران ( نه به معنای رشد و پیشرفت) بلکه در مقام یک فرآیند تحول آفرین فکری ـ رفتاری، بسیار کند و ناقص است.

توسعه مفهومی کلی ، پیچیده و شامل ابعاد اقتصادی همراه با ابعاد اجتماعی– سیاسی و مدیریتی است  و به سخن دیگر امروزه تلقی از مفهوم توسعه به  فرایندی همه جانبه   تبدیل شده است. این مقوله میان اندیشمندان حوزه‌های اجتماعی کشور هم از دیر باز  یک دغدغه عمومی و مسئله جدی فکری  بوده و هست و این موضوع  را میتوان از  هزاران مقاله  و صد ها کتاب و گزارش  مستند و تحلیلی  نوشته شده درباره توسعه  فهمید اما اینکه چرا واکاوی های نظری و فکری صدساله اخیر ما درباره توسعه کمتر به تحول انجامیده شاید به این دلیل باشد که بیشتر این تحقیقات به چیستی و چرایی توسعه نیافتگی بر می گردد  و نه چگونگی فائق شده به آن.

موضوع این نوشتار گذری بر موانع و الزامات توسعه در ایران است که در اینجا بدان می پردازیم جامعه و ساخت توسعه در ایران یا به عبارتی روشن تر ویژگی های فرهنگی و رفتاری ایرانیان را میتوان مهمترین مانع در راه توسعه کشور برشمرد. جامعه ايران در طول تاريخ و متاثر از مجموعه رخدادها چندين شاخص مهم را به خود گرفته است. مهم‌ترين اين شاخص‌ها هيجاني بودن و علاقه‌مندي به جهش و تغييرات سريع است. دومين شاخص جامعه، تمرکز خرافات و باور بر موضوعات غير‌عقلي در برابر بحران‌ها و حوادث امکان تبيين و ترسيم مسير درست را براي مقابله و کاستن آن زير سوال برده است و سومين ويژگي در ساختار اجتماعي ايران اميدواري فردي در رسيدن به سعادت در برابر ساخت جامعه براي توسعه است.

موضوع دیگر تناقص فراوانی منابع است . نفرین منابع یا تناقض فراوانی عنوان پدیده اعجاب‌آوری است که در کشورهای دارای منابع طبیعی سرشار و به ویژه منابع تجدیدناپذیر مانند نفت ظهور می‌کند. این کشورها با وجود چنین مواهبی، عمدتاً در مقایسه با سایرین که از این ذخایر محروم‌اند، رشدهای اقتصادی به مراتب پایین‌تری را تجربه می‌کنند. در ایران  نفت هم به عنوان نفرین  منابع عمل کرده است . نفت زمینه های شکل گیری مقدمات  و پیش شرط های فرایند توسعه را تخریب کرد.

نفت در دستان دولت در ایران به صورت شمشیر دو لبه عمل کرده است از یک سو جریان نوسازی  را تسریع کرده است و از سوی دیگر  به دولت شاکله اقتداری مستقل از جامعه مدنی بخشیده است  بنابراین دولت را که خود منادی نوسازی شده است همزمان به عاملی برای مقابله با رشد جامعه مدنی تبدیل کرده است . به همین علت ماهیت دولت در ایران پس از مشروطیت همواره  دولت های مردد بوده اند.  یعنی دولتی که در ظاهر خواهان توسعه است اما در عمل حاضر نیست که فرایند کاهش اقتدار خود را به نفع اقتدار جامعه بپذیرد. بنابراین تا زمانی که نفت به عنوان عامل مسلط بر تامین منابع مالی دولت ها در ایران حضور دارد ، نظام اجتماعی – سیاسی ایران در مرحله امتناع از توسعه باقی خواهد ماند.

ضعف کیفیت و ساختار نهادی  را می توان به عنوان  دیگر عامل مانع توسعه یافتگی در ایران برشمرد. اینکه چگونه منابع طبیعی به عنوان نفرین عمل می کند به کیفیت ضعیف نهادهای کشور بر می گردد . در کشوری که ساختار نهادی آن ضعیف و رانتی محور است ، نفت – یا هر منبع طبیعی که دولت را به عامل توزیع رانت تبدیل می کند –  به مانعی برای توسعه تبدیل می شود. در مقابل کشورهای  همانند نروژ که نهادها دارای کیفیتی قوی و دارای استحکام هستند و ساختار نهادها به سوی فعالیت های تولیدی متمایل هست ، ذخایر منابع طبیعی به عنوان جهش دهده عمل می کند.

در تحلیل نهایی می توان گفت جامعه و اقتصاد ایران اکنون در مرحله امتناع توسعه گرفتار است و یعنی نه پیش شرط های نهادی لازم برای راه اندازی فرایند توسعه را دارد و نه دولتی که بتواند این فرایند را شکل دهد ، مستقر است . به نظر مي‌رسد براي تداوم پايداري ايران و جلوگيري از فروپاشي بيشتر در حوزه‌هاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي، نیاز به  تغییر در فرآيند سياستگذاري و الگوهاي عملياتي  است. در این میان نخستین امر، فهم  «ضرورت توسعه» است و اینکه توسعه کشور را در رأس همه امور و کانون اهداف کشور  قرار گیرد . به عبارت دیگر گام نخست و زیربنایی سفر توسعه ، خواست و اراده توسعه است .

گام  دوم  ضرورت اجماع نخبگان  و گروه های فرادست برای توسعه است.  در حال حاضر نبود گفتمان  توسعه  موجب از هم گسیختگی اقتصاد و جامعه شده است . یکی از عمده ترین نقاط مشترک تجربیات کشورهای توسعه یافته ، وجود اجماع تمامی نهادهای قدرت در خصوص  توسعه و وجود درک نسبی و روشن از  مفهوم توسعه نزد همه ذی نفعان ملی است.

گام سوم این است که توسعه کشور ما ، مستقل از فهم تاریخ جهانی امکان‌پذیر نیست. توسعه یک امر مدرن است . این یعنی اینکه باید با جهان تعامل داشت . هیچ کشوری بدون ارتباطات بین المللی پیشرفت نمی کند.

گام دیگر تحقق انسجام ملی است . اینکه ما شکاف های موجود در  جامعه را  کاهش دهیم و به حداقل برسانیم .  شکاف دولت‌ـ‌ ملت و به عبارتی حاکمیت و مردم  ، شکاف ملت‌ ـ  ملت  است.  شکاف  اسلامیت و ایرانیت  ، نوگرایان  و سنت گرایان و …

مورد پنجم  اینکه  بحران های موجود در کشور ماهیت ساختاری دارد و از این امر جز با اصلاح ساختارها به نتیجه نمی رسد . مسائل کشور اعم از هسته ای و یا اقتصادی و بل توسعه ایران راه حل سیاسی  دارد و نیاز مند  تغییر نگرش اساسی در عرصه شیوه های حاکمیتی است .

و پایان کلام اینکه توسعه مانند یک «در» نیست؛ بلکه یک «راه» و مسیر مستمری است ؛ مسیری که مدام باید به سوی آن حرکت کنیم .

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها