پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی اقدامات و خدمات سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران

آشنایی با سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی

جلیل خسرو شاهی

جلیل خسرو شاهی؛ کارخانه داری که انسان زیست

 جلیل خسروشاهی در ‌سال ١٢٩٨ ه.ش در تبریز به دنیا آمد. دوران سربازی جلیل با اشغال ایران توسط نیروهای خارجی مصادف شد. جلیل تنها ١٩‌سال داشت که پدر او را به کارخانه پارچه‌بافی آذربایجان در قزوین که سهمی در آن داشت، فرستاد و او با کمک یک مهندس ایتالیایی به نام سومارگو، ٢‌سال به نحو احسن کارخانه را مدیریت کرد. او برای یادگیری زبان انگلیسی هر روز پای برنامه ١٥دقیقه‌ای آموزش زبان می‌نشست و از یکی از دوستان ارمنی اش خواسته بود به او در یادگیری زبان کمک کند. بعد از مدتی به آلمان رفت. وضع آلمان بعد از جنگ جهانی آشفته بود و او نیز با زبان آلمانی ناآشنا، اما با پشتکار زیاد توانست برای تجارت فرش مجوز بگیرد. او دست از تلاش برنداشت و توانست نمایندگی چند محصول را در ایران بگیرد. جلیل خسروشاهی مرد تلاشگری بود و هیچ‌گاه در این مسیر قصور نمی‌کرد.

او در‌ سال ١٣٣٦ با برادرش شریک شد و این‌گونه بود که شرکت «مینو» پایه‌گذاری شد. خسروشاهی ١٩‌سال از عمرش را در آلمان گذراند و با وجود شرایط مالی خوب هیچ‌گاه خانه‌ای برای خود نخرید؛ «خانه من ایران است و روزی به آن‌جا باز خواهم گشت»، این عقیده خسروشاهی بود.

سال ١٣٤٤ برای خسروشاهی ‌سال تلخی بود، چون همسر ٤٢ساله‌اش را بر اثر بیماری خونی از دست داد؛ مرگ همسرش نقطه عطف زندگی او شد. در یکی از روزهایی که برای سرکشی به انبار فرش تجارتخانه‌اش در هامبورگ رفته بود، این سوال برایش پیش می‌آید که داشتن این مقدار فرش یا کمتر از آن چه فرقی برای من دارد! آیا این حجم از دارایی می‌تواند از غصه‌های من کم کند؟ و از همان جا تصمیم می‌گیرد بعد از ١٩‌سال به همراه دخترانش به ایران برگردد و ظرف چند سال ١٨٠ خانواده در قم، ١٦٠ خانواده در تهران و ١٥٠ خانواده در تبریز تحت حمایت او قرار می‌گیرند.

خسروشاهی خانه‌های استیجاری این خانواده‌ها را خریداری می‌کرد و به نام فرزندان این خانواده‌ها سند می‌زد. او هر ماه هزینه زندگی آنها را تامین می‌کرد. درواقع او صدها کودک را تحت ‌سرپرستی خود داشت، بی‌آنکه آنها چهره او را ببینند. خسروشاهی کودکان تحت‌سرپرستی خود را یاری می‌کرد تا تحصیل کنند و صاحب کار و زندگی شوند. تهیه سالانه ده‌ها‌هزار جفت کفش برای مستحقان، یکی دیگر از کارهای او بود. جلیل خسروشاهی به سرپرستی گلشن و دکتر سخایی موسسه درمانی‌ای برای بیماران نیازمند تاسیس کرد.

این موسسه نیازمندان را تا مراحل پایانی بهبود تحت حمایت خود داشت. بعد از انقلاب زمانی که کارخانه «مینو» ملی شد، هیچ عکس‌العمل تندی از خود نشان نداد و تنها گفت؛ اگر با ملی شدن این صنعت نفعی به مردم کشورم می‌رسد من هیچ اعتراضی ندارم. زمانی که سرمایه‌داران وام‌های کلان دولتی را به خارج از کشور می‌بردند، او در ایران کارخانه‌هایش را توسعه می‌داد چون نمی‌خواست بر اثر وضع آشفته کشور کارگران کار خود را از دست بدهد. در زمان جنگ نیز قسمت اعظم سرمایه‌اش را از خارج کشور به حساب ارزی هلال‌احمر حواله کرد.

تمام کارهای نیک و انسان‌دوستانه‌اش روح او را آرام نمی‌کرد تا این‌که تصمیم گرفت با اندوخته مالی خود، طرحی ماندگار برای کشورش ترسیم کند؛ به همین دلیل تصمیم گرفت در روستاهای دورافتاده، روستاهایی که کودکانش برای رسیدن به مدرسه باید از رودخانه، کوه و جنگل عبور می‌کردند، مدرسه بسازد. خسروشاهی هر‌سال سود حاصل از تجارت و کارخانه‌هایی را که داشت برای معتمدانش در سراسر کشور می‌فرستاد و از آنها می‌خواست مدرسه بسازند و حاصل این تصمیم و همت 457 مدرسه در تمام روستاهای دورافتاده این مرز و بوم شد.

سر در هیچ مدرسه‌ای نام خسروشاهی را به خود ندید. مسئولان آموزش‌وپرورش نامی از او نشنیده بودند و دانش‌آموزان هیچ گاه چهره او را ندیدند. او گمنامی را می‌پسندید و می‌گفت «ثروتم حاصل ذکاوتم نیست، شرایط نابسامان اقتصادی کشور عده‌ای را ثروتمند کرده و بقیه را فقیر نگه داشته است. من وظیفه دارم این ثروت را به خود مردم برگردانم». نخستین شرکت انتشارات فنی ایران را خسروشاهی راه‌اندازی کرد. در میانه جنگ تحمیلی بخش زیادی از سرمایه‌اش را به حساب ارزی هلال‌احمر واریز کرد. در‌ سال ٨٦ زمانی که او در خانه‌اش در سوییس فوت کرد، روبان افتتاح چند مدرسه در روستاهای ایران به نیابت از او قیچی شد.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها