پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
درگذشت خان آقا نوروزي شوفر ميني بوس فياتِ زرد رنگ جاده باخرز به تربت جام
ميني بوس فيات زرد رنگ خان آقا حداقل 15 يا 20 سالي مسير باخرز به تربت جام را رفت و آمد. جاده در اوايل خاكي و پر از دست انداز بود و وقتي سوار ماشين مي شديد مثل مَشك دوغ تكان مي خورديد، شايع بود كه چند بار زنان حامله به خاطر همين تكان ها در داخل ميني بوس وضع حمل كرده بودند.
صبح ها تا چشم باز مي كرديم از بيرون صدا مي آمد « بجنبيد كه خان آقا رفت». منظور اين بود كه زودتر آماده شويد كه ميني بوس خان آقا داره حركت مي كنه و جا نمانيد! امروز هم متاسفانه خبر شديم كه خان آقا براي هميشه رفت. تنها؛ بدون اتوبوس و مسافران و بستگان. اين بار همه را هم جاگذاشت و رفت !
خان آقا نوروزي كه برخي ها هم به خاطر اسم پدرش او را خان آقاي عباس( يعني خان آقا فرزند عباس) صدا مي كردند، در واقع مالك و شوفر اولين ميني بوس مسافربري روستاي ما در سلطان آباد باخرز بود. قبل از آن، بايد پياده تا روستاي قلعه نو عليا مي رفتيم و از آنجا با اتوبوس يا ميني بوس هاي گذري به تربت جام و يا تربت حيدريه سفر مي كرديم.
در اوايل دهه شصت، آقاي خان آقاي نوروزي با مشاركت تعدادي از بستگان و دوستانش كه در كوره هاي آجر پزي تهران كار مي كردند، يك ميني بوس فيات ایتالیایی زرد رنگ خريده بودند. روزي كه ميني بوس نو و يا نونواشده، وارد روستا شد، حقيقتا موجي از خوشحالي و شادماني در اهالي روستا برانگيخت. احساس مي كردند كه به جاده ترقي پاگذاشته اند، مردم راحت هم شدند و ديگر مجبور نبودند براي سوار ميني بوس شدن، تا قلعه نو بدوند و نفس بزنند
از ميان چهارنفري كه بصورت شراكتي اين ميني بوس را خريده بودند، فقط خان آقا گواهينامه رانندگي داشت و بقيه حق و مهارت نشستن پشت فرمان را نداشتند. اما به هر حال بيكاري پاييزي و زمستاني توي روستا و ذوق ميني بوس داري، باعث مي شد كه هر روز يك و دونفري از شركاء و گاهي هم همه با هم، سوار ميني بوس شوند و تا تربت جام بيايند و برگردند!
ميني بوس كوچك بود و حدود 20 صندلي داشت. همين تعداد آدم هم معمولا بين راهي سوار مي شدند و وسط ماشين، سرپا مي ايستادند. سه چهار نفر شركاي ميني بوس هم به خاطر اينكه كاري كرده باشند و فقط جايي را اشغال نكرده باشند، هريك به امري مشغول می شدند كه خيلي هم ضروري نبود. مثلا يك نفر مرتب باد لاستيك ها و بار مسافرها را چك مي كرد، يكي دستگيره در را داشت و مسافران را سوار و پياده مي كرد و مردان را از روي صندكي بلند مي كرد تا زنان و يا سالمندان بنشينند. يكي هم كرايه ها را جمع مي كرد. كرايه جمع كردن ظاهرا مورد علاقه همه آنها بود به همين دليل در طول مسير گاه اتفاق مي افتاد كه هريك از شركا، جداگانه به سراغ شما مي آمدند كه كرايه را پرداخت كنيد.
چندسالي گذشت تا خان آقا سهم بقيه شركا را خريد و خودش شد صاحب و همه كاره ميني بوس و پسرش سعيد هم شد شاگرد. صبح ها تا عصر در مسير رفت و برگشت از تربت جام بود و بعد از آن هم تا شب درگير روغن كاري و تعمير ماشين می شد. هر وقت از كنار ميني بوس رد مي شديد، معمولا دوتا پا از زير ماشين بيرون بود و خان آقا آچار به دست، پيچي را شل و یا سفت مي كرد.
مرحوم خان آقا موها و ريش بلندي داشت كه حداقل از وقتي من يادم هست، هميشه سفيد بود مگر روزهايي كه دست هاي روغن مالي شده را به ريشش مي كشيد كه يك بخشش سياه مي شد و در كل خاكستري به نظر مي رسيد. صورتش البته سبزه پر رنگ بود. به همين دليل سفيدي چشم هايش بيشتر به چشم مي آمد
ميني بوس فيات زرد رنگ خان آقا حداقل 15 يا 20 سالي مسير باخرز به تربت جام را رفت و آمد. جاده در اوايل خاكي و پر از دست انداز بود و وقتي سوار ماشين مي شديد مثل مَشك دوغ تكان مي خورديد، شايع بود كه چند بار زنان حامله به خاطر همين تكان ها در داخل ميني بوس وضع حمل كرده بودند.
براي خان آقا اما اين تكان ها و پايين و بالاشدن ها، كار هر روزه بود. او تکان خورده ترین فردِ جادههای خاکی و ناهموار باخرز بود.
مینی بوس های قدیمی عمدتا تولید شرکت بنز خاور بود که شرکتی آلمانی به حساب می آید. مینی بوس بنز وزن کمتری داشت و برای جاده های خاکی مناسب تر بود . مینی بوس فیات در مقایسه با بنز اتاق سنگین تری داشت و در دست اندازها و جاده های خاکی زود دچار استهلاک می شد و به خرج می افتاد. به همین دلیل فیات خان آقا هم خیلی در آن جاده ها درآمدزا نبود
البته به گمان من خرید مینی بوس و رانندگی برای خان آقا یک جور حرفه عاشقانه ای بود. به این کار علاقه داشت و تقریبا یک عمر را در همین مسیر صرف کرد. فراموش نکنیم که داشتن مینی بوس برای مردم سلطان آباد و یا شهرک شهید بهشتی امروز یک جورایی جنبه حیثیتی هم داشت. با مردم قلعه نو در رقابت بودند و خرید این مینی بوس نوعی استقلال به حساب می آمد.
اینکه عاقبت مینی بوس خان آقا چه شد و اینکه این اواخر خود او به چه کاری اشتغال داشت بی خبرم ولی به هرحال خان آقا از معدود آدمهایی بود که از طریق پول کارگری و زحمتکشی در کوره پزخانه ها، ذره ذره پس انداز کرد و دست آخر مینی بوس خرید و در واقع برای خودش و چند نفر شغل ایجاد کرد و برای مردم روستا اعتباری خرید.
خدايش رحمت كند و به بستگانش صبر بدهد