پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
دهخدا: از طنز تلخ تا تلخی بیپایان؛ مردی که ایران را در کلماتش پنهان کرد!
دکتر شفیعی کدکنی میگوید که اگر از فردوسی بگذریم معلوم نیست کدامیک از بزرگان ادب ایران زمین به اندازه دهخدا به فرهنگ ملی ایرانیان خدمت کرده است. علی اکبر دهخدا پدر واژه نامه معاصر ایران است؛ یکی از نمایندگان فرهنگ معاصر ایران که کارنامه ادبی او، شعر او و کار عظیم لغت نامه نویسی او هر کدام دنیایی است که نشان از یک ادیب بسیار پرکار را دارد. اما او در علم سیاست هم جزو اولین هاست و دهخدا یکی از نسل اولیهای روشنفکری ایران است که از پاریس تا استانبول و تهران را در راه مشروطه پیود
صابر صادقی- برخی او را فردوسی زمانه ما دانستند و بی راه هم نیست. در خیلی زمینه ها اولین بود. در عرصه طنز سیاسی با ستون چرند و پرند خود یکی از پایههای روزنامهنگاری نوین را ریخت. در عرصه شاعری شعر یادآر زشمع مرده یادآر او که در رسای هم رزمش میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل سرود توسط ادیبان به عنوان اولین شعرهای نوی ایران دسته بندی میشود.
شخصیتی ملی گرا که در انقلاب مشروطه نقش بازی کرد. شانس تاریخی ما این بود که به همراه صوراسرافیل دستگیر نشد و قبل از دستگیری در رویدادهای به توپ بسته شدن مجلس ایران را ترک کرده بود و به سوئیس رفت. واگر نه چه بسا این چهره درخشان ادب ایران را به مانند بسیاری دیگر از روشنفکران و روزنامه نگاران از دست می دادیم.
در برلین به همراه سیدحسن تقی زاده جزو نویسندگان نشریه کاوه بود و بعد از آن هم با آمدن رضاشاه در ایران عمر خود را صرف کارهای علمی و ادبی و فرهنگی کرد.
زندگی شخصی
در سال 1258 شمسی در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. پدرش، خانباباخان از ملاکین متوسط قزوین بود که پیش از بدنیا آمد علی اکبر زمینهایش را فروخته و به امید رفاه و آسایش بیشتر در تهران ساکن شده بود. پدر او در تهران توانسته بود با روحانیون ارتباطی پیدا کند یکی از این روحانیون آیت الله حاج شیخ هادی نجم آبادی بود که در همسایگی آنها منزل داشت و نقش اساسی در زندگی دهخدا پیدا میکند. دهخدا از این حسن جوار استفاده کامل میبرد و با وجود صغر سن مانند اشخاص سالخورده از محضر آن بزگوار بهره مند می گشت.
در مورد اعضای خانواده چیز زیادی نمیدانیم. گویا دهخدا یک خواهر و دوبرادر به نامهای یحیی خان و ابراهیم خان داشته و انقدر میدانیم که نسبت به یحیی خان هم علاقه و دلبستگی زیادی داشت.
در 9 سالگی پدر دهخدا فوت میکند، دو سال بعد از آن وصی او میرزا یوسف خان هم که تقسیم اموال پدر دهخدا را برعهده داشت می میرد و دامادهای او هرچه خانواده دهخدا پیش میرزا داشتند انکار می کنند و به این ترتیب دهخدا از ده یا زده سالگی طعم فقر و نداری و ظلم و ستم را با هم تجربه میکند. عوارض این فقدانها این است که یکی از دغدغههای همیشگی دهخدا در تمام طول عمر گریز از فقر و تدبیر معیشت خانواده بود.
نگرانی دهخدا جهت معیشت خانواده را می توانیم در نامهای که به سیدمحمد صراف در تبعید نوشته به عیان دید.
سرپرستی خانواده به عهده مادرش می افتد. کاری که مثل اعلای مادری با درایت است و تحت درایت اوست که دهخدا در همان شرایط فقر و نداری شروع به تحصیل میکند. ابتدا ده سال علوم قدیمه را پیش شیخ غلامحسین بروجردی یاد میگیرد. شیخ غلامحسین بروجردی از دوستان خانوادگی دهخدا بود. وی مردی مجرد بود، و حجره ای در مدرسه حاج شیخ هادی (در خیابان شیخ هادی کنونی) داشت که در آن به تدریس زبان عربی و علوم دینی مشغول بود. استاد دهخدا غالباً اظهار می کرد که هر چه دارد، در نتیجه تعلیم آن بزرگ مرد بوده است.
بعد از آن چند سالی هم در مدرسه سیاسی علوم جدید را یاد میگیرد. گفتنی است که مدرسه سیاسی در سال 1278 شمسی تاسیس شده بود یکی از شعبات وزارت امور خارجه آن روزگار بوده و دانشجویان زبان فرانسه، تاریخ، جغرافیا و تاریخ و حقوق میخواندند و به صورت اجمالی هم علوم و فنون غربی را یاد می گرفتند. معلم ادبیات فارسی آن مدرسه محمد حسین فروغی، موسس روزنامه “تربیت” و پدر ذکاء الملک فروغی بود که گاهی اوقات، تدریس کلاس ادبیات را به عهده دهخدا می گذاشت.
دهخدا یکی از اولین فارغ التحصیلان این مدرسه است و در 24 سالگی تحصیلات خود را تمام کرد و بعد از آن به خدمت وزارت امور خارجه رسید و اولین ماموریت او هم سفر به بالکان بود. دهخدا به همران معاوم الدوله غفاری وزیر مختار ایران دو سال نیم در اروپا هستند و حدود دو سال و نیم در اروپا و بیشتر در وین پایتخت اتریش اقامت داشت. در آنجا دهخدا زبان فرانسه و معلومات جدید را تکمیل کرد و از نزدیک با فرهنگ و تمدن غرب آشنا شد.
نشریه صوراسرافیل
دهخدا یکسال پیش از امضای فرمان مشروطه توسط مظفرالدین شاه در سال 1284 به ایران بازمیگردد و در اداره شوسه خراسان که توسط امین الضرب مهدوی اداره می شود استخدام میشود. وظیفه دهخدا در این اداره معاونت و مترجمی مسیو دوبروگ مهندس بلژیکی است.
او در این شغل شش ماه بیشتر نمی ماند چراکه حرکتهای مردمی که در همان سال شروع شده بود دهخدا هم با پیروزی مشروطه به تهران می آید و به نویسندگان نشریه صوراسرافیل میپیوندند. در نخستین شماره صوراسرافیل دهخدا دو مقاله دارد یکی مقاله جدی با سمت گیری سیاسی و اجتماعی و دیگری ستونی به نام چرند و پرند با امضای دخو.
گفتنی است همه مقالات نشریه بدون نام نوشته شده بود بجز ستونی به نام چرند و پرند تا امضای دخو.
ستون چرند و پرند با زبان مردم کوچه و بازار و طنزی نیشدار مسائل اجتماعی را بیان میکند و با زبانی چندپهلو آنها را نقد میکند.
ستون چرند و چرند جاذبهای بود برای این روزنامه.
تا پیش از انقلاب مشروطه طنز و فکاهی در نظم و نثر فارسی استفاده میشد اما برای ابراز ناخرسندیهای شخصی. با دهخدا و به موازات او نویسندگانی مانند اشرف الدین گیلانی طنز تبدیل به رسته ادبی شد و رسانهای موثر برای بیان سیاسی. دهخدا با الهام از نثرنویسی میرزا جلیل محمد قلیزاده در نشریه طنز ملا نصرالدین که در باکو چاپ میشد، به نقد مسائل اجتماعی و سیاسی پرداخت. چرند و پرند دهخدا در روزنامه صوراسرافیل خود اثری ادبی است در حد آثار عبید زاکانی، که با شناخت عمیقی که از فکر و احساس ایرانی دارد همدردانه اما با بی رحمی با سوژههای متعدد سیاسی و اجتماعی برخورد میکند.
طنزی پرمایه و هشداردهنده و شیوهای نگارشی که پیش از آن هیچ یک از روزنامههای فارسی زبان بر آن پایه منتشر نشده بودند.
فساد و ناکارآمدی در دولت و مجلس، دولتمردان نالایق، رابطه دولت و ملت، نفوذ خارجی، ستم و بیعدالتی مرسوم، تحدید آزادی بیان، جهل و آمادگی مردم برای فریب خوردن، دورویی، روزنامه نگاران فاسد، وضع اسفناک راهها، شکاف بین فقیر و غنی، خرافات، عدم وجود آموزش برای زنان، عدم وجود امکانات آموزشی کافی برای کودکان و… همه موضوع نقدهای بیرحمانه او بود.
به همین دلیل این روزنامه پنج بار توقیف شد. برخی از این توقیفها به فرمان دولت بود و گاه به فرمان مجلس و گاه هم به دلیل مصلحت و شرایط.
گفته می شود تقریباً همگی توقیفهای نشریه صوراسرافیل نوشته های دهخدا بود.
طنز دهخدا
امروز شما میتوانید کتاب چرند و پرند که مجموعه مقالات طنز دخو در نشریه صوراسرافیل است را تهیه کنید و بخوانید. ابوالقاسم حالت در مورد طنز دهخدا در چرند و پرند مینویسد:
«طنز دهخدا، نمک صوراسرافیل بود، روح صوراسرافیل حکم نفحهای را داشت که این صور دمیده میشود. بدون مقالات او، این هفتهنامه مانند شیپوری بیصدا یا صبحی بیجان به نظر میآمد…»
کنایه بسیار دارد. در جایی مینویسد: «مُردیم از خوشی! فقر بیداد میکند. گرانی به عرش رسید. نان گران شد، گوشت گران شد، خانه گران شد، لباس گران شد… اما خب، دل خوش سیری چند؟ وقتی همه اینها گران شد، باری دیگر همت کنید و بگویید: “مُردیم از خوشی!”»
یا عبارت دل خوش سیری چند یکی از برجستهترین و ماندگارترین مصادیق طنز تلخ و نقد اجتماعی علیاکبر دهخدا در مجموعه “چرند و پرند” اوست. معنایی کنایهآمیز و گزنده که بارها تکرار شده.
«امروز در مجلس، جناب وکیلالرعایا چنان با آب و تاب از ترقی و پیشرفت مملکت گفت که گویی در بهشت برین نشستهایم! از کارخانههایی گفت که نیستند، از عدالتخانههایی که هرگز ندیدیم، و از رفاهی که فقط در خواب میتوان دید. مردم هم با دهان باز گوش میکردند و هر بار که سخن از آینده روشن میشد، پچپچی میشنیدم که “دل خوش سیری چند؟” آخر این همه دروغ و دغل به چه قیمتی است؟ والله اگر پشیزی میارزید!»
طنز او دو مشخصه دارد. اول اینکه در تکمیل معنی مشروطه بود و مسالهاش این بود که اول باید معنی را تفهیم کرد و بعد به تکمیل آن پرداخت. باید به مردم کوچه و بازار قبولاند که مشروطیت غیر از بی دینی است و حکومت قانون با اصول شرع تصاد ندارد.
«آقا جان، میگویند مشروطه آمد! آزادی آمد! عدالت آمد! مردم هم صف کشیدهاند برای “آزادی” و “عدالت” و “قانون”! اما انگار این آزادی و عدالت هم مثل نان و گوشت، نرخشان بالا رفته و فقط به کار آنهایی میآید که دستشان به دهنشان میرسد. ما که از صبح تا شب بدویم برای یک لقمه نان حلال، نه وقت آزادی داریم، نه حوصله عدالت! وقتی جناب وکیلالدوله و فلانخان، در مجلس دعوا میکنند و حرف از حقوحقوق ملت میزنند، در همان حال رعیت بیچاره در ده، از گرسنگی جان میدهد. آنوقت بفرمایید این “آزادی” و “عدالت” که از آن دم میزنند، “سیری چند” است؟ به خدا که بیشتر شبیه کابوس است تا رؤیا!»
ویژگی دیگری که در اغلب طنزهای دهخدا دیده میشود تجاهلالعارف است، گویی دخو در مواردی برای حکومت، عقل و شعور قائل نیست و بنا را بر این گذاشته است که کسی از دستگاه حاکمه متوجّه سخنان بودار و نیش و کنایههای رساتر از هر حرف بیپرده، و شوخیهای رندانه او نیست. دخو با این تجاهل میخواهد بگوید همانطور که دولت ملت را تحمیق میکند ملت هم حق دارد حکومت را تحمیق کند و زبان حال قلمزنی دخو در برابر حاکم از خدایی خبر و خشک مغز همان شعر معروف است که:
من ز تو احمقترم، تو ز من ابلهتری یکی بباید کهمان هر دو به زندان بَرَد.
دوران سرگشتگی و تبعید
با به توپ بسته شدن مجلس در دوم تیر 1287 و اعدام شهادت گونه همراهان دهخدا در باغشاه در سوم تیر دهخدا به همراه شش نفر دیگر از مشروطه طلبان در سفارت انگلستان متحصن میشود. نام چند نفر از آنان را ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان آورده است. سیدحسن تقی زاده، میرزا محمد نجات، وحیدالملک، دهخدا و حسین پرویز.
محمدعلیشاه بسیار از این رویداد عصبانی بود ولی با همین تدبیر متحصنان توانستند از مرگ بگریزند و به سرنوشت دیگر مشروطه طلبانی مانند میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و ملک المتکلمین دچار نشوند.
نهایت اینکه با دخالت سفارت انگلیس قرار می شود متحصنان تبعید شوند و با قرار ماهی 150 تومان نماینده سفارت آنها را تا سرحد ایران ببرد و آنها مختارند هر جایی بروند و تا یکسال در خارجه باشند. این آزادیخواهان ناچار از کشور خارج شدند. دهخدا نیز به استانبول و از آنجا ابتدا به تفلیس و سپس راهی پاریس شد. در پاریس با دعوت ادوارد براون شرق شناس معروف انگلیسی قرار بود به لندن بروند و در آنجا انتشار نشریه صوراسرافیل را از سربگیرد اما دهخدا آن را قبول نکرد اما به همراه دیگر تبعیدیان به شهرکی در سوئیس رفتند و سه شماره از صوراسرافیل را در سوئیس درمیآورند. آن مسمط بسیار زیبای یادآر ز شمع مرده یادآر را در رسای میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل میسراید و چاپ میکند. بسیاری از ادیبان معاصر، مسمط “یادآر ز شمع مرده یار آر” دهخدا را نخستین نمونه شعر نو به شمار می آورند. شعری که در مصراع آخر بند نخست میرزا جهانگیرخان به شمعی توصیف شده که روشنایی بخش جمع بوده و اینک خاموش شده.
دهخدا در پاریس در جمع از بزرگان و متفکران ایران بود. ابوالحسن خان پیرنیا، علامه قزوینی، سیدحسن تقی زاده، محمدعلی تربیت. با این همه فضای اروپا برای او بسیار افسرده کننده بود، حرکت مشروطه را از دست رفته میدید و وعمل موثری را هم نمیتوانست بکند. در وضعیت مالی بسیار دشواری هم میزیست و حتی گفته میشود که به خودکشی قکر کرده بود.
در فروردین 1288 به استانبول میرود و به انجمن سعادت ایرانیان می پیوندد . تعدادی از ایرانیان مشروطه خواهی که به استابنول آمده بودند. با همکاری کسانی مانند یحیی دولت آبادی و محمدعلی تربیت و پیرنیا چند نشریه درمیآورند. 15 شماره روزنامه ای به نام فروش را تا آبان 1288 منتشر می کنند.
مقالات این روزنامه، بهویژه نوشتههای دهخدا، با زبان طنز و انتقاد تند نسبت به استبداد داخلی و نفوذ خارجی نگاشته میشد و ادامهای بر مشی روشنگرانهٔ صور اسرافیل در مهاجرت بهشمار میرفت. سروش اگرچه کوتاهعمر بود، اما نقشی مهم در حفظ روحیهٔ مشروطهخواهان در دوران مهاجرت ایفا کرد.
همچنین گفته شده دور دوم نشریه روح القدس را با گرایش رادیکال سوسیالیستی هم در پاریس منتشر می کنند.
گفتنی است که از همان دوران صوراسرافیل هم مشخص بود که دهخدا با اندیشههای چپ آشنا شده بود و گرایش سوسیالیستی داشت. در صوراسرافیل بارها در مورد انقلاب دهقانی نوشته بود و حتی آن را ضروری می دانست و در نوشتههای خود به توزیع عادلانه ثروت و زمین میپردازد.
البته بعداً به دلایل سیاسی و اجتماعی، دیدگاهش تعدیل شد و واگذاری زمین با پرداخت بها را مطرح کرد، اما اصل دغدغه عدالت در او وجود داشت.
فتح تهران و بازگشت به ایران
با فتح تهران به دست نیروهای مشروطه خواه و خلع محمدعلیشاه علی اکبر دهخدا که هنوز در استانبول بود به نمایندگی مردم کرمان در شورای ملی درمی آید. نمایندگان مجلس هم او را به عنوان یکی از نمایندگان تهران که استعفا داده بود برگزیدند. دهخدا هم به تهران میآید ابتدا نمایندگی کرمان را پذیرفت ولی بعداً از آن استعفا داد و به عنوان نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی بود.
برخلاف انتظارها با آن رویه رادیکالی که دهخدا پیش از آن داشت در مجلس به حزب اعدالیون می پیوندد. گفتنی است که در مجلس شورای ملی دوران مشروطه دو حزب اصلی داشتیم. حزب اعدالیون که میانه رو بود و حزب دموکرات که رادیکال بود
حزب اعتدالیون از کسبه و اصنافی تشکیل شده بود که حول سیدعبدالله بهبهانی از روحانیون مطرح مشروطه خواه گردآمده بودند. مرام این حزب بیشتر به بیان امروز میتوانیم بگوییم محافظه کار بودند.
در مقابل آنها حزب عامیون یا دموکرات قرار داشت که مشی سوسیال دموکراتی داشت و توسط مشروطه خواهان تندرویی مانند سیدحسن تقی زاده، سلیمان میرزا اسکندری و حیدرخان عمواغلی تاسیس شده بود.
نشریه کاوه
قبل از روی کار آمدن رضاشاه یک فعالیت اساسی دیگر هم دارد و آن همکاری در روزنامه کاوه است که از نشریان مهم فارسی زبان بود که در دوران جنگ جهانی اول در برلین منتشر می شد بین 1295 تا 1301 این نشریه مهم با صاحب امتیازی سیدحسن تقی زاده منتشر می شد و در این عکس حضور دهخدا را هم پشت ست تقی زاده می بینید.
علیاکبر دهخدا در کنار چهرههای برجستهای مانند محمدعلی جمالزاده و محمد قزوینی به عنوان نویسندگان و مشارکتکنندگان در این نشریه ذکر شده است، اما او سردبیر اصلی روزنامه کاوه نبوده است. سردبیری و مدیریت کاوه عمدتاً بر عهده تقیزاده و همکاران نزدیکش بود.
این نشریه دو دوره دارد دوره اول مربوط به دوران جنگ جهانی اول است که هزینه دولت آلمان از سیاست آلمان و متحدانش در برابر روسیه و انگلیس حمایت میکردند. در این دوره از ادبیات دهخدا می توان احساسات شدید ملی گرایانه و ضدروسی را دریافت.
دوره دوم مربوط به بعد از جنگ جهانی اول است از 1919 تا 1921 یعنی 1398 تا 1301 رویکرد کاوه تغییر کرد و به یک نشریه ادبی-فرهنگی و پژوهشی تبدیل شد. در این دوره، مقالات بسیاری در مورد تاریخ و ادبیات ایران باستان به چاپ رسید و کاوه به یکی از مهمترین منابع در زمینه باستانگرایی و میهنپرستی نوین در ایران تبدیل شد. این نشریه نقش مهمی در آگاهیبخشی علمی و پژوهشی به روشنفکران ایرانی خارج از کشور داشت.
دهخدا، به همراه دیگر روشنفکران مهاجر ایرانی در اروپا، با جریان فکری و هدف کاوه همسو بود. به دلیل جایگاه علمی و ادبی دهخدا، ممکن است مطالبی از او در این نشریه منتشر شده باشد یا در فعالیتهای فکری مربوط به آن مشارکت داشته باشد، اما او هرگز به عنوان سردبیر اصلی یا دارنده امتیاز کاوه شناخته نمیشود. فعالیت اصلی دهخدا در زمینه روزنامهنگاری، پیش از آن، با روزنامه صوراسرافیل گره خورده است. روزنامه کاوه به گفته حسن روحانی صدر پژوهشگر تاریخ به روشنفکران ایرانی آموخت که بدون سیاست هم میتوان مردم را آگاه کرد.
جایی گفته نشده است اما فکر کنم همراهی با چهرههای مانند تقی زاده و علاومه قزوینی و همچنین همراهی با نشریه کاوه در جدایی دهخدا از سیاست نقش داشت. او هم متوجه شد برای رشد آگاهی باید کار فرهنگی کرد و بهتر آن است که از سیاست کناره گرفت.
موضوعات بسیار مهمتری وجود دارد از جمله ادبیات فارسی و از جمله تاریخ. روشنفکری مانند دهخدا متوجه شد که باید با زبان دیگری صحبت کنند و صحبت کردن به روش علمی جایگزین آن شد. حتی در کنفرانسی یکی از پژوهشگران ادبی محسن جعفری مذهب عضو هیات علمی سازمان اسناد و كتابخانه ملی گفته است پژوهشهایی مانند تالیف کتابهای مرجع، تاریخ چاپخانههای ایران، تاریخ مدارس ایران و لغتنامه دهخدا رهاورد انتشار نشریه کاوه است.
زندگی سیاسی دهخدا بعد از 1300
البته فعالیت سیاسی را به صورت کامل کنار نگذاشت.
در دوران رضاشاه، دهخدا بیشتر از فعالیتهای سیاسی کناره گرفت و به کارهای علمی و ادبی و فرهنگی پرداخت. او در این دوره، مسئولیتهای اداری و علمی مهمی را عهدهدار بود، از جمله:
- ریاست دفتر (کابینه) وزارت معارف، اعتماد الدوله قراگزلو و نه معاون وزیر. این سمت اگرچه در چارت سازمانی وزارتخانه جایگاه مهمی محسوب میشود، اما با عنوان “معاون وزیر” متفاوت است.
- ریاست تفتیش وزارت عدلیه
- ریاست مدرسه علوم سیاسی (که بعدها به مدرسه عالی حقوق و علوم سیاسی تهران تبدیل شد و دهخدا تا سال ۱۳۲۰ شمسی ریاست آن را بر عهده داشت).
- عضویت در فرهنگستان ایران (از سال ۱۳۱۴ شمسی)
- ریاست دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران (پس از تأسیس دانشگاه در سال ۱۳۱۳ شمسی تا سال ۱۳۲۰شمسی)
همچنین در دوران رضاشاه از 1300 شمسی به بعد او سردبیر چند نشریه مربوط به حزب کمونیست ایران بود. گرچه جزئیات و نام دقیق این نشریات در دسترس عمومی به طور گستردهای مطرح نیست، اما این موضوع نشاندهنده ابعاد کمتر شناختهشدهای از فعالیتهای سیاسی دهخدا در دوران پس از مشروطه و نوسانات فکری و سیاسی آن زمان است.
گفتنی است که از همان دوران صوراسرافیل هم مشخص بود که دهخدا با اندیشههای چپ آشنا شده بود و گرایش سوسیالیستی داشت.
دهخدا عمیقاً به وضعیت دهقانان، روستاییان و اقشار ضعیف جامعه توجه داشت. او خواهان عدالت اجتماعی و رفع تبعیض بود و در نوشتههای خود، به ویژه در روزنامه صوراسرافیل، به این مسائل میپرداخت.
در برخی از نوشتههای اولیه خود در روزنامه صوراسرافیل، دهخدا نگاهی رادیکال و سوسیالیستی با پوشش حقوق بشری و اسلامی در ارتباط با مالکیت ارضی ارائه میدهد. او از واگذاری بدون قید و شرط زمین به رعایا سخن میگوید و تحقق آن را از طریق اصلاحات یا حتی انقلاب دهقانی ضروری میداند. این رویکرد به وضوح نشاندهنده علاقه او به توزیع عادلانه ثروت و زمین، که یکی از اصول اساسی سوسیالیسم است، میباشد. البته بعداً به دلایل سیاسی و اجتماعی، دیدگاهش تعدیل شد و واگذاری زمین با پرداخت بها را مطرح کرد، اما اصل دغدغه عدالت در او وجود داشت.
البته بعداً به دلایل سیاسی و اجتماعی، دیدگاهش تعدیل شد و در برههای به موضوع مالکیت خصوصی، به ویژه در مورد زمین، با نگاهی انتقادی نگریست. او به نفی کامل مالکیت خصوصی نرسید، اما واگذاری زمین با پرداخت بها را مطرح کرد.
اما اصل دغدغه عدالت در او وجود داشت. او به شدت از استبداد حاکم و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی انتقاد میکرد.
لغت نامه
لغت نامه که بزرگترین و مهمترین اثر دهخدا محسوب می شود 45 تا 50 سال از وقت دهخدا را گرفت. یعنی سالها بیش از آنچه که حکیم ابوالقاسم فردوسی صرف شاهنامه خود کرد. لغت نامه نه تنها گنجینه ای گرانبها برای زبان فارسی است، بلکه معانی و تفسیرات و شروح تاریخی بسیاری از کلمات عربی را نیز داراست.
بیشتر شهرت و احترامی که دهخدا داراست، به خاطر لغت نامه ی اوست. دستخطی از دهخدا به یادگار مانده که مینویسد “پس آنچه را که خواننده این کتاب میبیند، تنها نتیجه یک عمر نیست بلکه نتیجه بسی عمرهاست.” پایه این مرجع ارزشمند بیش از سه یا چهار میلیون فیش است که دهخدا شب و روز به جمع آوری آنها مشغول بود. به گفته خود او و نزدیکانش، وی هیچ روزی از کار فیش برداری برای لغت نامه غافل نشد مگر دو روز به خاطر فوت مادرش و دو روز به خاطر بیماری سختی که داشت.
دهخدا در سال 1324 هجری شمسی میلیونها فیشی را که در تهیه لغت نامه فراهم کرده بود، توسط مجلس شورای ملی به ملت ایران هدیه کرد و مجلس نیز قانونی را تصویب کرد که این میراث عظیم چاپ شود و موسسه ای نیز به نام لغت نامه دهخدا برای مدیریت کار چاپ لغت نامه و ادامه راه دهخدا تاسیس شود.
بعد از فوت دهخدا کار هماهنگی و مدیریت لغت نامه به وصیت خود دهخدا به عهده دکتر محمد معین گذاشته شد. تا زمانی که دهخدا زنده بود چهار هزار و دویست صفحه از لغت نامه تهیه شده بود؛ در حالی که لغت نامه ای که امروز وجود دارد در پنجاه جلد و بیست و شش هزار صفحه به چاپ رسیده است.
به جز خود دهخدا که به تنهایی نوشتن لغت نامه را شروع کرد بیش از شصت نفر از ادبای درجه یک ایران در نوشتن این لغت نامه همکاری کردند. نام برخی از آنان ببینیم: باستانی پاریزی، جلال الدین همایی، محمد معین، ذبیح الله صفا، سیدجعفر شهیدی، علی اکبر سعیدی سیرجانی و احمد سمیعی گیلانی