پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

دولت آبادی ستایشگر ارزشهای روستایی و پیشاصنعتی (۱)

تعارض ادبيات و صنعت در دوره پهلوي

محمود دولت آبادی ستایشگر ارزش های روستایی و پیشاصنعتی

در آثار دولت آبادی و در میان قهرمانانش آدم‌های متعلق به طبقه متوسط اعم از کارخانه‌دار، کارآفرین، بانکدار، هنرپیشه، کارمند، استاد و روشنفکر جایی ندارند. در نوشته‌های او حتی زنان طبقه متوسط ایران که به خاطر گسترش نظام آموزشی جایی و حقی پیدا کرده بودند، حضور و درخششی ندارند. به همین دلیل در هیچ‌کدام از رمان‌های او از زنان بوژوا و وابسته به طبقه متوسط شهری و نیز نوع دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های آنان خبری نیست.

اقدامات محمدرضاشاه پهلوی از آغاز دهه ۱۳۴۰ شمسی در انجام انقلاب سفید و اصلاحات ارضی پیامدهای سیاسی و اجتماعی گسترده‌ای یافت و بخشی از آن مستقیما به درون فضای ادبی و هنری وقت منعکس شد. اصلاحات ارضی تا حد زیادی متاثر از نظریه نوسازی و الگوی راه رشد سرمایه‌داری بود که توسعه صنعتی را نیازمند تغییر و تحول در سنت‌ها و نظام سنتی و اجتماعی ایران می‌دانست. بخشی از این تغییر از جانب حکومت با تضعیف نظام زمینداری و ایجاد یک طبقه جدید صنعتگر انجام می‌پذیرفت اما بخش مهم‌تر آن یعنی آماده‌سازی ذهنیت و فرهنگ عمومی برای گذر از سنت‌های توسعه‌ستیز و خلق ارزش‌های اقتصادی و صنعتی جدید مثل پس‌انداز، سرمایه‌گذاری، تولید، کارآفرینی و غیره… مسئولیتی بود که باید نیروهای فکری و فرهنگی و بویژه روشنفکران و نویسندگان بر دوش می‌کشیدند.

نویسندگان ایرانی و مسئله رشد صنعتی 
اصلاحات ارضی، سوای موفقیت‌ها و ناکامی‌‌های آن، نقطه حرکت برای تبدیل سیستم زمینداری و شبه فئودالی ایران به سیستم بورژوازی و شهرنشینی بود. از این‌رو واکنش به این پدیده، داستان‌نویسان ایرانی را به دو دسته مدرنیست و سنت‌گرا تبدیل کرد. مدرنیست‌هایی مثل اسماعیل فصیح و هوشنگ گلشیری درصدد توصیف زندگی و روابط اقشار تازه رشد یافته شهری و سنت‌گراهایی مثل آل‌احمد، احمد محمود، غلامحسین ساعدی و محمود دولت‌آبادی به دنبال توصیف مناسبات عشایری، روستایی و حاشیه‌نشینی و سنت‌های در معرض زوال رفتند.
دولت آبادی، در سال ۱۳۴۱ همزمان با آغاز اصلاحات ارضی با نوشتن داستان «ته شب» وارد جرگه نویسندگی و روشنفکری ایران شد و طی چند دهه کوشش، به یکی از نوابغ رمان نویسی کشور مبدل گردید. او به لحاظ سبک ادبی نویسنده‌ای ناتورالیست بود که مصائب فردی و جمعی را ناشی از وراثت، جبر محیط و اقتصاد می‌دانست و درصدد عریان‌سازی زشتی‌های پنهان جامعه بود. از این‌رو با نگاهی عمیق به فضای پیرامونی و بهره‌گیری هنرمندانه از ادبیات، توانست روایت‌ها و گزارش‌هایی تکان‌دهنده از لایه‌های پنهان زندگی اجتماعی مردمان این کشور مخابره کند.
او البته به مانند آل‌احمد، تجدد ستیزی آشکاری در پیش نگرفت اما بازگشت ادبی او به روستا و خویشتنِ قابل دسترس، می‌تواند کوششی روشنفکرانه در مسیر مبارزه با همان پدیده غرب‌زدگی مورد نظر آل‌احمد باشد. با این حال، دستمایه اصلی داستان‌های او، جملگی روایت ارزش‌های از دست رفته جامعه روستایی و پیشاصنعتی است. دولت‌آبادی، هیچ‌وقت به جلوه‌های مدرنیسم اعم از شهرنشینی، صنعت و ظهور بورژوازی صنعتی و تجاری در حال رشد ایران، اقبال مثبتی نشان نداد. قهرمانان داستان‌های او برخاسته از میان «معمولی‌ها» و «پایینی‌ها» و اغلب افرادی بریده از زندگی روستایی و عشیره‌ای و غریب و رها شده در حاشیه شهرهای بزرگ‌اند.
این قلم غم‌بار و این ذهنیت ضد شهری، ریشه در زندگی شخصی و سلوک سیاسی و اجتماعی دولت‌آبادی دارد. بخشی از نگرش او متاثر از خاستگاه اجتماعی، رنج‌ها و ناکامی‌ها و تجربه‌های دوران کودکی و نوجوانی، پایگاه خرده مالکی و نهایتاً مهاجرت، جست‌وجوی کار و تحقیر در جامعه شهری تهران است. بعد دیگری از ذهنیت او را نوع مواجهه یک روشنفکر ایرانی با پدیده مدرنیته، اصلاحات ارضی، جابجائی طبقاتی و مبارزه سیاسی شکل داده است که می‌تواند نماینده و معرف وجوهی از تعلقات ذهنی دیگر روشنفکران ایرانی نیز باشد. این مقاله به بررسی جایگاه صنعت و صاحبان صنایع در آثار دولت آبادی پرداخته است


تفاخر تاریخی و بیگانه ستیزی
اگر یکی از مشخصه‌های فرهنگ صنعتی را نگاه به آینده و سازوکار تحقق رویاهای توسعه بدانیم، سویه و جهت دولت‌آبادی به شدت تاریخی و معطوف به نوعی گذشته‌گرایی، هویت‌خواهی و تلاش برای جبران تحقیرهای میهنی و تاریخی است. در آثار دولت‌آبادی در هر دو سطح ملی و محلی، تفاخر به گذشته ایران مشهود است. به زعم او این کشور به لحاظ اقلیمی و تاریخی موقعیت و منزلتی داشته که بواسطه حضور عنصر بیگانه سلوکی، عربی، مغولی و غربی مخدوش شده است. آغاز این بحران در دوره معاصر هم، هجوم فیزیکی و فکری همان عنصر بیگانه است که این‌بار به شکل اعزام نیروی نظامی متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و یا دیکته طرح و برنامه سیاسی و اجتماعی آنان در قالب برنامه اصلاحات ارضی در دهه ۱۳۴۰ صورت گرفته است. این دو گذرگاه تاریخی عمیق‌ترین تاثیر را بر ذهنیت و بیشترین بازتاب را بر داستان‌های او داشته است.
دولت‌آبادی جامعه پیرامون خود را بواسطه مدرنیزاسیون در حال تغییر می‌بیند، اما به گمان او نظام فرهنگی و ارزشی جامعه در حال عقبگرد است. او برای تحلیل این نارسایی همچون اغلب ایرانیان به دنبال عنصر بیگانه و انیرانی می‌گردد. در نگاه او تاریخ معاصر ایران و سرمنشاء همه این مکافات از شهریور ۲۰ ( یک سال بعد از تولدش) آغاز می‌شود. «زوال کلنل» و گرفتاری و مهاجرت مردمان سالخورده درکتاب «روزگار سپری شده» از هجوم سربازان متفقین شروع می‌شود. به عقیده او حضور انگلیسی‌ها، روس‌ها، آلمانی‌ها و آمریکایی‌ها در ایران هدفی جز تلقین عقب‌ماندگی و تضعیف هویت ملی و تهی کردن جامعه از خود نداشته است. بنابراین رمان «کلیدر» را نوعی اراده ترقی‌خواه و عدالت‌طلب برای جبران تحقیر تاریخی ملت می‌داند. تاریخ وقوع داستان کلیدر از ۱۳۲۷ آغاز می‌شود، زمانی که شاه با همکاری مستشاران دانشگاه آمریکایی هاروارد در تدارک تدوین و اجرای نخستین برنامه ۷ سال توسعه اقتصادی و صنعتی در ایران است. او به نیت آمریکایی‌ها و به گفته خودش به این مدرنیزاسیون جعلی، تحمیلی و هدایت شده مشکوک است.


دشمنی با اصلاحات ارضی و اجتماعی
اصلاحات ارضی بخشی از برنامه انقلاب سفید شاه بود که براساس آن قرار بود تعدادی از ملّاکین به سرمایه‌گذاری صنعتی روی آورند و دهقانان آزاد شده از روستاها، نیروی کارخانه‌های جدید را تشکیل دهند. دولت‌آبادی که خود شارح ستم ارباب و ناظر چوب خوردن رعیت در روستاها بوده است از پیامدهای اصلاحات ارضی که به گفته او طرح و برنامه خارجی‌ها و نقشه‌ای سیاسی برای «خنثی کردن حرکت درونی توده‌هایی دهقان» است به شدت ناراضی است و معضل جاکن شدن و مهاجرت روستائیان و رعایای کم‌زمین و بی‌زمین به شهرهای بزرگ بویژه تهران و در نتیجه از بین‌ رفتن ساحت‌ها و منزلت و هویت‌ها را پیامد چنین سیاستی می‌داند. مهاجرت مداوم افراد جویای کار و سرپناه از روستا به شهر، از شهر به کلان‌شهر مضمون بسیاری داستان‌های او نظیر «سفر»، «هجرت سلیمان»، «بند» و «تنگنا» را تشکیل می‌دهد. داستان «جای خالی سلوچ» اعتراض مستقیم‌تری به نابسامانی‌های اجتماعی ناشی از اصلاحات ارضی و نظام خرده مالکی است. شخصیت‌های داستانی او همیشه در چالش و تقلا هستند تا تضاد خود را با محیط، جامعه و خانواده و طبقه متخاصم از طریق هجرت خود به دیاری دیگر، حل کنند.
مخالفت دولت‌آبادی با اصلاحات ارضی از نگرش کلی‌تر او یعنی رویکرد اپوزیسیونی به حکومت ریشه می‌گرفت. مطابق این برداشت هر اقدام دولت حتی تلاش برای تغییرات اجتماعی و صنعتی ناپسند و هر حرکت مقابل آن قابل ستایش بود. هر پنج رمان «شبیرو»، «گاواره‌بان»، «کلیدر»، «سایه‌های خسته» و «بیابان» با نگاه اعتراضی به نظم سیاسی حاکم و نمایندگان آن اعم از ژاندارم و خان و دکان‌داران محلی به عنوان رابطان بورژوازی شهری نوشته شده است. در یک طرف داستان «کلیدر» و «شبیرو» انسان‌های مبارز و نیروهایی مردمی و اهورایی و در آنسوی آن نیروهای دنیاخوار، اهریمنی و مردم ستیزی حکومتی قرار گرفته‌اند.
همین پندار است که دولت‌آبادی رئالیست، در اواخر دهه ۴۰ در کمند رمانتیسم انقلابی گیر می‌افتد و به تحسین حرکت‌های چریکی و مسلحانه علیه حکومت کشانده می‌شود. در داستان گاواره‌بان به سال ۴۸ می‌نویسد: «حرفی که قنبرعلی می‌خواهد بگوید خیلی سنگین است … می‌خواهد بگوید چوب‌ها را بردارید، اما جرات نمی‌کند به دیگران فرمان دهد، شاید تیر و تفنگ شود و بعدش شاید کشت و کشتار … گفتند بگو: گفت؛ من که چوب برمی‌دارم»! تا اینکه در سال ۵۳ به اتهام «گرایش‌های چپ عارفانه» دستگیر و حبس می‌شود و در آنجاست که پی ‌می‌برد که با مبارزه مسلحانه چیزی در این مملکت درست نمی‌شود. سرانجام با نگارش نامه‌ای خطاب به فرح پهلوی و تحسین از فعالیت‌های هنری او و تمجید از انقلاب ارضی شاه و اذعان به اینکه داستان‌های او در جهت حمایت از انقلاب سفید و نبرد با ستم خوانین بوده است، از زندان آزاد می‌شود.


نبرد با بورژوازی حریص شهری
دولت‌آبادی اجرای انقلاب ارضی و تغییر طبقاتی و ارزشی نظام سنتی زمینداری به «بورژواری مفلوک شهرنشینی» را منشاء ظهور تمامی بحران‌های هویتی و اجتماعی و واکنش‌ها و تعارض‌های سیاسی و مسلحانه دهه ۴۰ و ۵۰ می‌داند. به باور او با این اقدام منطق ذاتی و درونی جامعه ایران در هر دو بعد روستایی و شهری دستکاری شده است و جامعه در مسیر طبیعی خودش حرکت نمی‌کند. به همین دلیل همه روابط و مناسبات عاطفی، اخلاقی و ارزشی در همه سطوح فردی و خانوادگی و گروهی و اجتماعی دچار بحران و پریشانی است. رابطه فرد با خانواده، رابطه عشیره با روستا، رابطه روستا با شهر و رابطه شهر با کلان‌شهر بهم ریخته است. جامعه جدید پر از کلاش، فاحشه، نزول‌خوار، خائن، بی‌ناموس و خلاصه «انبانی از نجاست است»! انسان‌های محصور در جوامع داستانی او بویژه در «ته شب»، «ادبار»، «بند»، «از خم چنبر»، «عقیل عقیل»، «روز و شب یوسف»، عمدتا دچار تنهایی، فقر، بیکاری و بی‌بندباری‌اند. دولت‌آبادی می‌خواهد بگوید که اصلاحات ارضی نه تنها هویت‌های قومی و محلی را متزلزل کرده بلکه مهاجران روستایی جویای کار در شهرها را هم بلاتکلیف و فاسد کرده است.
از سویی، دولت‌آبادی به همان میزان که همچون جامعه‌شناس مناسبات عشیره‌ای، روستایی و حاشیه‌نشینی ظاهر می‌شود، با فضا و مسائل طبقات بالای شهری بیگانه است. در آثار او و در میان قهرمانانش آدم‌های متعلق به طبقه متوسط اعم از کارخانه‌دار، کارآفرین، بانکدار، هنرپیشه، کارمند، استاد و روشنفکر جایی ندارند. در نوشته‌های او حتی زنان طبقه متوسط ایران که به خاطر گسترش نظام آموزشی جایی و حقی پیدا کرده بودند، حضور و درخششی ندارند. به همین دلیل در هیچ‌کدام از رمان‌های او از زنان بوژوا و وابسته به طبقه متوسط شهری و نیز نوع دغدغه‌ها و دل‌مشغولی‌های آنان خبری نیست. دولت‌آبادی هیچ‌گاه زن را با هویت مستقل زنانه و یا دارای تحصیلات، شغل و درآمد، ندیده و اغلب به زن از زاویه مکمل مرد، همسر وفادار، مادر فداکار و در کل به عنوان جزئی از خانواده عشیره‌ای نگریسته است.
او البته در شرح لیاقت و چابکی و کاربلدی و نیز بیان رنج و افسردگی و آلام روحی و روانی «مرگان» و «زیور»، «بلقیس» و «مارال» چیزی کم نگذاشته است اما حفظ اصالت این به گفته او «ماده شیران در قفس» منوط به زمانی است که از چرخه تولید عشیره‌ای و روستایی فاصله نگرفته‌اند وگرنه مثل آتش در «هجرت سلیمان» و خاتون در «سفر» و همسر طاهر در «از خم چنبر» در حاشیه شهرها و یا در معاشرت با نمایندگان بورژوازی شهری، قربانی آسیب‌های اجتماعی می‌شوند. حتی مضامین جنسی بکار رفته در رمان‌های او متعلق به همان زنان عشیره‌ای و تابع وقایع اتفاقی و لذت‌های آنی و ترس‌آلود و کمین‌گاهی و تشبیه به حالات جفت‌گیری شیر و قوچ و مار و کبوتر است و خبری از حالات و عادات جنسی مرسوم میان طبقه متوسط شهری و آنچه مثلا فروغ فرخزاد می‌سرود «آتش زدن سیگاری در فاصله رخوت‌‌ناک دو هم آغوشی…» نیست.


هم‌نوایی با فرودستان؛ وظیفه روشنفکری در جوامع بحرانی
محمود دولت‌آبادی که «از مغز استخوان این زندگی» یعنی زندگی روستایی آغشته به فقر و ناکامی و زیر سایه ترس خان و امنیه و نزول‌خوار بیرون جهیده است و بیش از هر کسی توانسته «جهات زندگی اجتماعی به ویژه تضاد شهر و ده، مالک و کشاورز، ثروتمند و فقیر و دولت و مردم را نشان دهد». دولت‌آبادی نویسنده شهری شده، دیگر مثل گذشته شریک رنج شخصیت‌های داستان‌هایش نیست. او روشنفکر ارتقاء یافته به طبقه متوسط، اما به شکل تناقض‌آمیزی مدافع مناسبات طبقات پایین و خواهان هم‌نوایی با فرودستان است؛ وظیفه‌ای که به گفته هانا آرنت (فیلسوف سیاسی) روشنفکران معمولا در جوامع انقلابی و بحران‌زده بر دوش می‌کشند.

این مقاله در شماره دوم مجله کارخانه دار چاپ شده است

نویسنده : لیلا محمد علی پور

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها

آخرین خبرها

مطالب مرتبط

تبلیغات

۴۹۴۵۹۷۹۰_۱۹۶۸۱۷۴۰۱۳۴۸۹۲۳۰_۲۴۳۹۸۳۴۳۰۶۵۳۷۸۴۸۸۳۲_n
Maryam-Mirzakhani