پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

از کاخ شاه تا زندان اوین

پاسخ احسان نراقی به شاه در باره علت تغییر نام یک بیمارستان

مردم می خواهند از طریق نامگذاری خیابان ها و اماکن، اعلام موجودیت کنند

کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین اثری است از احسان نراقی به ترجمه سعید آذری و چاپ انتشارات رسا. این کتاب به ارائه ی تصویری واقعی از شاه می پردازد و او را آن طور که حقیقتا بود نشان می دهد، مردی با خصوصیات مثبت و منفی فراوان که نه ابلیس بود و نه فرشته، نه آن چنان خونخوار که بعضی معتقدند و نه آن چنان بی نقص که طرفدارانش بیان می کنند. پس از آن که نراقی در بخش نخست به شکلی واقع بینانه شاه را معرفی کرد در دومین بخش به خاطرات خود از زندان های انقلاب می پردازد و از اطلاعاتی که به واسطه هم بندی هایش که هم چون او زندانی سیاسی بودند کسب کرده می گوید و فضای کلی آن زمان را به تصویر می کشد

نراقی موفق شده است در این کتاب به یمن مصاحبه هائی که تا مرحله نهایی خود پیش رفته است با هنری که خاص اوست شاه را عریان و در شرایط واقعی زندگی‏ در پریشانی و آشفتگی‏اش ترسیم کند و بدین ترتیب شاه به دور از زیور و تجمل به نظر می‏رسد.

 کسانی که احسان نراقی را می‏شناسند می‏دانند تا چه حد ظرافت فکری به او شجاعت انتقاد را بدون اینکه به بی‏ اعتبار کردن موضوع بینجامد و اجازه بازشناسی ضعف‏های انسان را بی‏ آنکه آنها را به تحقیر تبدیل کند می دهد.

نراقی با به تصویر کشیدن وقایع بدون اینکه به وسیله ایدئولوژی‏سازی که پیچیدگی‏های روحیه انسانی و کاردانی سیاسی را ضعیف می‏کند گرفتار شود به نقد و تحلیل موضوعات می پردازد.

هنگامی که نراقی در بعد از انقلاب زندانی شد  دفاع از مواضع و ایده هایش همراه با سختی بود چرا که او هم از مدل لیبرال آمریکای شمالی و هم  کمونیسم  به سختی انتقاد کرده بود  به نحوی که خود در کتاب نقل می کند: روشنفکران مارکسیست مرا مزاحم می‏دانستند و اسلامی‏ها هم علی‏رغم اینکه از تحلیل‏های من استفاده می‏کردند، اصلاح‏ طلبی و عدم موافقتم با تندروی‏هایشان را نمی‏پسندیدند.

طی انقلاب سال 57 نیروهای مردمی در حرکتی خودجوش نام بیمارستانی را که به نام مادر شاه بود تغییر دادند که این اقدام موجب ناراحتی شدید شاه شد.

 احسان نراقی در این زمینه می‌نویسد: «شاه در باره موضوعی که امروز صبح پیش آمده است، گفت: “در حدود نیم‌ ساعت پیش مطلع شدم پزشکان و پرستارهای بیمارستان قلب که مادرم با سرمایه شخصی و هدایای افراد آن را ساخته است و در نتیجه نام وی بر آن می‌باشد طی یک گردهمایی که در بیمارستان تشکیل داده‌اند خواستار تعویض نام آن با نام علی شریعتی شده‌اند.

” سپس شاه در حالی‌ که با دست محکم بر سینه می‌زد با لحن خشمناکی گفت: “بیمارستانِ مادر من! بیمارستانی که او ساخته است. بگویید، ببینم در این باره نظرتان چیست؟”

به آرامی مخالفت کردم. “قربان، انگیزه این شورش و طغیان، احساس مثبتی بر خلع ید کردن است. این مردم همیشه حس کرده‌اند که چیزی ندارند به طوری ‌که حتی اگر مادر شما هم بیمارستان موروثی برای آن‌ها بسازد باز آن را مربوط به خود نمی‌دانند.

 درست است که خود ملت از وجود بیمارستان بهره‌مند می‌شوند؛ اما هرجا آثار و نشانه‌های خاندان شما را می‌بینند باز برایشان خاطره محرومیت‌ها زنده می‌گردد. به این دلیل اکنون که مردم فرصت نشان‌ دادن عکس‌العملی را یافته‌اند نام بیمارستان را از اسامی افرادی معمولی انتخاب کرده‌اند.

 مردم می‌خواهند هم به خودشان و هم به دیگران ثابت کنند که وجود دارند. این حرکت نوعی احراز هویت است. اما اعلیحضرت، در نهایت این تغییر نام چیز مهمی نیست. شاید فقط کافی باشد مادر شما به سادگی بگویند من این بیمارستان را برای شما ساخته‌ام. هر نامی که بخواهید اجازه دارید به میل خود بر آن بگذارید. قربان، افراد عادی هم نیاز به این دارند که مورد قدردانی واقع شوند.

” این تغییر نام ناگهانی بیمارستان عمیقاً شاه را جریحه‌دار کرده بود و اگرچه جملاتی نسبتاً آرام‌بخش به او می‌گفتم، اما بر این باور بودم که جدایی شاه و ملت ایران برای همیشه صورت گرفته است.»

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها