پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی اقدامات و خدمات سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران

آشنایی با سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی

خانواده شريعتي

به ياد پوران شريعت رضوي

نقل خاطره اي پرمعنا از احمد خيامي با موضوع دعوت از دكتر علي شريعتي براي كمك به مستضعفان

دكتر علي شريعتي كه در سالهاي قبل از انقلاب «كتاب فاطمه فاطمه است» را نوشت و همه زنان مسلمان را به پيروي از سبك زندگي آن حضرت توصيه مي كرد، چرا همسر و دختران خود او ، با حجاب اسلامي ظاهر نمي شدند؟

 

امروز 26 بهمن ماه، مصادف با دومين سالروز درگذشت پوران شريعت رضوي، همسر دكتر علي شريعتي است. پوران متولد 1313 فرزند يك تاجر خراساني و مقيم تهران بود. او در در رشته ادبیات فرانسه آغاز به تحصيل كرد و با افتتاح دانشکده ادبیات در مشهد، به آنجا رفت و در سال 1337 با علی شریعتی كه يكي از دانشجويان همان دانشگاه بود، ازدواج كرد.  

 

پوران شريعت رضوي  بعدها  از دانشگاه سوربن دکترای ادبیات فارسی  گرفت. او در 26 بهمن 79 به خاطر سكته مغزي در تهران درگذشت. عدم اجازه ورود پيكر او به حسينيه ارشاد (كه در سالهاي قبل از انقلاب، مقر سخنراني ها و فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي همسرش عليه حكومت شاه بود)، با حاشيه هايي مواجه شد.

 

در تصوير زير اين نوشته، خانواده دكتر علي شريعتي در يك قاب ديده مي شوند. اين عكس، اين روزها در فضاي مجازي با اين نوشته مي چرخد :  دكتر علي شريعتي كه در سالهاي قبل از انقلاب «كتاب فاطمه فاطمه» است را نوشت و همه زنان مسلمان را به پيروي از سبك زندگي آن حضرت توصيه مي كرد، چرا همسر و دختران خود او ، با حجاب اسلامي ظاهر نمي شدند؟

 

پاسخ به اين قبيل پرسش ها را به فرزندان برومندش واگذار مي كنيم و ضمن طلب مغفرت براي اين زوج متفكر، به همين مناسبت به نقل خاطره اي از احمد خيامي موسس شركت خودروسازي ايران ناسيونال( ايران خودرو) مبادرت مي كنيم كه ثايت مي كند چگونه روشنفكران چپ ايراني از «فقر» و « فقرا» يك سوژه تبليغاتي ساخته  و در عمل، حاضر به انجام كاري براي آنان نبودند.

 

 دكتر علي شريعتي  در حمايت از مستمندان و مستضعفان، تند ترين حملات را عليه صاحبان صنايع بزرگ ايران انجام داد و آنها «روباه مكار»، «موش سكه پرست» و «بورژوازي پليد» مي ناميد! تا اينكه بطور اتفاقي تعدادي از تجار و صنعتگران ايراني كه براي انجام فريضه حج در مكه بودند قرار مي گذارند كه در بازگشت به ايران با دعوت از دكتري شريعتي، براي كمك فقرا كاري بكنند.

 

خاطره خيامي از سفر حج با علي شريعتي و قول قرارهاي كمك به مستضعفان

 

احمد خيامي در صفحه 169  كتاب خاطرات خود « پيكان سرنوشت ما» مي نويسد:

 

در سال 1350 يك شب در سفر ژنو خواب ديدم يكي از نزديك ترين همكارانم به رويم خنجر مي كشد، از سوئيس  به برادرم تلفن كردم كه وسايل مسافرت مرا به خانه خدا، فراهم كند. در بازگشت به ايران از فرودگاه مهرآباد، به سمت خانه خدا حركت كردم.

 

در آن سفر، شبي به محل حجاجي كه با قافله حسينه ارشاد مشرف شده بودند، رفتم. با اين كاروان، يكي از وعاظ درجه اول و همينطور علي شريعتي همراه بودند. آن واعظ سخنراني موثري ايراد كرد. پس از اتمام سخنراني با شريعتي كه از مشهد در كانون نشر حقايق اسلامي با او دوست آشنايي داشتم و در تهران نيز گاهي در سخنراني هايش در حسينيه ارشاد شركت مي كردم شروع به حرف زدن كردم و احوال پرسي كرديم.

 

سپس به همراه شريعتي  و چند نفر از حجاج آشنا براي گردش به يكي از خيابانهاي مكه رفتيم. شريعتي از اوضاع سياسي ايران، بسيار ناراحت بود و شديدا همه ما را به انقلاب عليه محمدرضا شاه تشويق مي كرد. شريعتي شخص شاهنشاه را مسئول كارهاي اطرافيان مي دانست.

 

 صحبت ما به درازا كشيد اما جز همين جمله چيزي بيشتر به خاطرم نمانده . در همين سفر با عده اي از حجاج كه صاحب صنعت و يا از بازرگانان بنام و دلسوز مستمندان و مستضعفان كشور قرار گذاشتيم جمعيتي براي انجام امور خيره در تهران تشكيل بدهيم و تا جائيكه امكان دارد به درد بي نوايان و محرومان برسيم

 

پس از اجراي مناسك حج، به ميهن بازگشتم. شبي دوستان سفر حج را به خانه ام دعوت كردم و از دكتر شريعتي نيز خواستم براي راهنمايي در اين جلسه شركت كند. تمام دعوت شدگان آمدند و شريعتي نيز حضور داشت. صحبت هاي زيادي در باره انجام امور خيريه شد و براي شروع به كار، قرار بر اين گرفت كه هفته اي يك بار جلسه اي بگذاريم. آن شب شريعتي حتي يك جمله هم صحبت نكرد و ديگر از شركت كنندگان در آن جلسه هم خبري نشد

 

قبلا هم گفتم كه من از مشهد با شريعتي و پدرش آشنايي نزديك داشتم . به همين دليل ، نام پسري را كه خداوند بعد از انقلاب در آمريكا به من داد«اباذر» گذاشتم و اين نام را از كتابي كه شريعتي در باره اباذر، يكي از صحابه پيامبر ، نوشته گرفته بودم.

 

 

 


 

این تصویر دارای صفت خالی alt است؛ نام پروندهٔ آن محمد-تقی-شریعتی.jpg است

سابقه ارتباط خيامي ها و شريعتي پدر و پسر در كانون نشر حقايق

 

در آن زمان دو نفر از دوستان پدر که قوم و خویش ما هم بودند از تهران برای زیارت به مشهد آمده بودند و در منزل دوست دیگری بنام احمد مهدویان اقامت داشتند. من گاهی به دیدن مهدویان میرفتم. او مردی متفکر و کتاب خوان و درویشی وارسته و خوش سخن بود و به همت او “کانون نشر حقایق اسلامی” زیر نظر محمدتقی شریعتی، پدر علی شریعتی پا گرفته بود

مهدویان سالن بزرگی داشت که در اختیار کانون گذاشته بود آنجا را به بیست تخته قالی مفروش کرده بود‌ من و دوستم، ظاهر احمد زاده، هم او را تشویق می‌کردیم چنین مرکزی را بوجود بیاورد و از محمدتقی شریعتی که تا آن زمان فقط در خانه‌ها روضه می‌خواند دعوا می‌کردیم در این محل سخنرانی کند.

تقی شریعتی سخنران قهاری بود و بیانی گرم و جذاب داشت. شیرین سخن و دانا بود و اطلاعات تاریخی و مذهبی فراوانی داشت. جلسات سخنرانی هایش به اندازه‌ای گرم و پر شور بود که جوانان تحصیل کرده و تشنه دانستن را به خوبی جذب می‌کرد.

دو سال بعد از شهریور ۱۳۲۰ بود که کانون نشر حقایق اسلامی در خراسان تشکیل شد و هیات مدیره‌ای برای آن انتخاب کردند. در آن ایام، علی شریعتی که در فرانسه تحصیل کرده بود تازه به ایران بازگشته بود.

در این جلسات، رسم بر این بود که قبل از سخنرانی محمدتقی شریعتی یکی از جوانان ابتدا درباره امور مذهبی و اجتماعی سخن میگفت و سپس سخنران اصلی سخنرانی می‌کرد.

در یکی از جلسات، دکتر علی شریعتی که به تازگی کتابی درباره اباذر غفاری، از صحابه حضرت محمد (ص) و از شیعیان حضرت علی(ع)، نوشته بود سخنران اول شد.

سخنان او طرفدار زیادی داشت، زیرا روزهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ و تبعید رضاشاه از ایران بود و طرز فکر و تحولات اجتماعی تازه ای ناشی از مدرنیسم دوران رضاشاه و تلفیق آن با مذهب در جامعه پا گرفته بود.

کم کم شریعتیِ پسر، استاد دانشگاه فردوسی شد و در کلاس‌های دبیرستان و دانشکده‌ها سخنرانی می‌کرد. جلسات سخنرانی‌اش مملو از شنوده‌های جوان و کنجکاو می‌شد و جایی برای نشستن بسیاری از مشتاقان سخنان او نبود و مردم در گوشه و کنار سالن می‌ایستادند.

 

برگی از کتاب “پیکان سرنوشت ما” خاطرات احمد خیامی، بنیانگذار ایران ناسیونال، صفحه ۳۴ و ۳۵

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها