پیوندهای مرتبط
					
												شرکت ها و تشکل های منتخب
					
												واكنش آيت الله طالقاني به زماني كه پسرش مي خواست رئيس كارخانه شود
مرحوم پدرم شبھای جمعه در مسجد ھدایت، جلسه تفسیر قرآن داشت. غیر از دانشجویان و روشنفکران کسبه، ساواکی ھا ھم در این جلسه شرکت میکردند تا گزارش جلسه را به بالادستی ھای خود بدھند. یادم است در یکی از این جلسات، یکی از این ساواکی ھا از پدرم پرسید: جناب آیت الله! آیا قرآن فقط آیات کمونیستی دارد که مدام از این آیات برای مردم می خوانید؟ پدرم جواب داد: اگر آیات شاھنشاھی داشت، آنھا را ھم میگفتم، فعلا که ندارد!
در گفت وگویی که سید مھدی طالقانی، فرزند آیت الله طالقانی با روزنامه «وطن امروز» انجام داده است، نشان مي دهد كه اصلی ترین علل محبوبیت آیت الله طالقانی در بین نسل جوان دوره انقلاب چه بود. اين نكته مي تواند درسي براي مسئولين و آقازاده هاي امروزي باشد. البته اگر آنها به دنبال درس گرفتن باشند.
در دیداری که مقام معظم رھبری با اعضای ستاد بزرگداشت آیت الله طالقانی داشتند و شما ھم در این دیدار حاضر بودید، ایشان مجموعا عملکرد بیت آیت الله طالقانی را در حفظ وجھه ایشان در نزد مردم قابل تقدیر دانستند.
بله! ایشان روی این موضوع خیلی حساس بودند. به ھر حال دلایل متعددی برای این مساله وجود دارد. به نظر من مھمترین مساله برای جلوگیری از ظھور این پدیده، مراقبت و دقت خود شخصی است که به واسطه مسؤولیتش، فرزندانش در معرض سوءاستفاده قرار دارند. ما این دقت و مراقبت را به چشم خودمان در وجود پدر میدیدیم.
مثلا اگر بخواھم یک نمونه از آن را برایتان بگویم، اوایل پیروزی انقلاب، یکی از دوستان من که صاحب یک کارخانه ای بود، در بحران مالی قرار گرفت، اوضاع کارخانه اش حسابی به ھم ریخته بود. در این بحران مالی، از من تقاضا کرد رئیس کارخانه شوم و مدیریت کارخانه را برعھده بگیرم. در واقع می خواست با استفاده از نام خانوادگی من و انتسابی که به آیت الله طالقانی داشتم، بتواند مسائل مالی کارخانه را حل کند.
وقتی این پیشنھاد را به من داد، من برای مشورت خدمت پدر رفتم. مساله را خدمت پدر شرح دادم، پدر از من پرسیدند: تو تخصص اداره و مدیریت این کارخانه را داری؟ گفتم: نه! پرسیدند: چون پسر طالقانی ھستی از تو خواسته مدیر کارخانه بشوی و می خواھی قبول کنی؟ گفتم: بله! فرمودند: غلط میکنی! من ھم گفتم درست میفرمایید، سرم را پایین انداختم و بیرون آمدم و جواب رد به دوستم دادم.
به ھمین صراحت فرمودند غلط میکنی؟!
بله؛ به ھمین صراحت! من ھم امر ایشان را اطاعت کردم. به ھمین خاطر است که میگویم مراقبت و دقت خود مسؤولان، بخش زیادی از این مساله را حل میکند، البته نمیشود ھم انکار کرد که گاھی به رغم دقت و مراقبت، فرزندان مسیر دیگری را میروند. به ھر حال بعد از فوت پدر، ھمه فرزندان آیت الله طالقانی قرار گذاشتند که شغل دولتی قبول نکنند و تمام تلاش ما این بود کاری نکنیم وجھه پدرمان و آن شخصیت معنوی و مبارزی که در انظار مردم دارد، مورد خدشه و آسیب قرار بگیرد.
در زمان حیات پدر من مسؤولیت بازرسی کمیته ھا را داشتم که بعد از فوت ایشان، آن مسؤولیت و تمام اموالی را که به واسطه این مسؤولیت دستم بود، تحویل دادم. مشکلی نیست از این فرصت استفاده کنم و اعتراضم را به سریالی که درباره تاریخ انقلاب ساخته شده و اخیرا از صداوسیما پخش میشود، بیان کنم؟
خیر! مشکلی نیست، بفرمایید. فیلم «روزھای ابدی» را میفرمایید؟
بله! در این سریال درباره من و اخوی کوچکم حرف ھا و تصویرسازی ھایی شده است که منطبق با واقعیت نیست. طوری وانمود کرده اند که انگار ما با آمریکایی ھا نشست و برخاست و مذاکرات و گفت وگوھایی داشتیم. من اصل داستان را برای شما تعریف میکنم تا متوجه شوید اصل واقعیت با آن چیزی که جناب شمقدری تصویر کرده چقدر متفاوت است.
ھمانطور که گفتم در زمان انقلاب، من مسؤول بازرسی کمیته ھا بودم. به کمیته ھای مختلف سرکشی میکردم و اگر مشکلی وجود داشت، با ھمراھی کمیته مرکزی تلاش میکردم مشکل را حل کنم. در یکی از روزھا به ما خبر دادند ٢ تا جوان در یکی از کمیته ھا با ھم درگیر شده اند. من برای پیگیری این موضوع به محل مورد نظر رفتم، مساله ھم حل شد، موقع بازگشت، مرحوم شجونی را دیدم. مرحوم شجونی به من گفت در خیابان پاسداران فعلی، گلستان پنجم یکسری خانه ھایی است متعلق به ارتشبدھا و امرای ارتش زمان شاه که دختر و پسرھای چپی ریخته اند توی این خانه ھا و خانه ھا را تصاحب کرده اند و آنجا ھم گروھی مستقر شده اند؛ به این موضوع رسیدگی کنید. بعد از حرف مرحوم شجونی، من به آدرسی که ایشان گفت رفتم، دیدم بله، عجب خانه ھای بزرگی؛ زمین تنیس و امکانات وسیع. این دختر و پسرھای چپی ھم این خانه ھا را گرفته اند و جاخوش کرده اند. من ھم به کمک بچه ھای ھمافر ارتش که از نیروھای وفادار انقلاب بودند، ھمه این دختر و پسرھای چپ را بیرون ریختیم و خانه ھا را پلمب کردیم تا تکلیف شان مشخص شود.
از این خانه ھا که بیرون آمدیم، دیدیم یک محل مشکوکی روبه روی این خانه ھاست. با ھمین بچه ھای ھمافر ارتش وارد این محل مشکوک شدیم که با یک فروشگاه بزرگ و مجلل، شبیه فروشگاهھای زنجیرهای امروز، مواجه شدیم و چندین ماشین آمریکایی که در محوطه آن پارک شده بودند. در این فروشگاه ھم ھمه چیز بود؛ از مشروبات الکلی تا انواع و اقسام مواد خوراکی. ما این محل را ھم پلمب کردیم و محافظت از آن را به بچه ھای ھمافر ارتش سپردیم. بعد از مدتی، یک کمیسر آمریکایی از طرف کنسولگری آمریکایی ھا پیش من آمد.
آن زمان ھنوز سفارت آمریکا تسخیر نشده بود؟
نه! این متعلق به قبل از تسخیر سفارت آمریکا است. تا قبل از تسخیر سفارت، آمریکایی ھا مثل کشورھای دیگر در سفارت مشغول بودند و کارھای مربوط به وظایفشان را انجام میدادند و در کشور حضور داشتند اما خب! تعدادشان کمتر از سابق شده بود. این آقای کمیسر آمریکایی به من گفت مکانی که شما پلمب کرده اید، یعنی ھمان فروشگاه و محوطه ای که ماشین ھای آمریکایی در آن بود، متعلق به سفارت آمریکا است و ماشین ھا ھم متعلق به کارمندان سفارت است. این کارمندان ھم رفته اند و ماشین ھایشان را اینجا گذاشته اند. یا ماشین ھا را به ما تحویل بدھید، یا پول آنھا را بدھید تا برایشان بفرستیم. آن فروشگاه ھم محل تغذیه ما بوده است، مواد لازم سفارت آمریکا از این فروشگاه تامین میشده است، این فروشگاه را ھم به ما برگردانید. در پاسخ به این فرد آمریکایی گفتم من اختیار چنین کاری را ندارم، این مطالب را منتقل میکنم و جواب را به شما میدھم.
من این مطالب را با پدر در میان گذاشتم و ایشان فرمودند با وزیر امور خارجه و دولت در میان بگذارید که در این باره تصمیم گیری کنند. در این بین ھم باز یک نفر از اعضای کنسولگری آمریکا در اصفھان با من ارتباط گرفت و این مسائل را در میان گذاشت، البته ماموریتش تمام شده بود و به آمریکا بازگشت. یک آمریکایی ھم از کنسولگری این کشور در تبریز دوباره پیگیر ماجرا شد که من ھمان جواب را دادم که اختیاری ندارم، موضوع را با وزیر امور خارجه و دولت در میان میگذارم، آنھا باید تصمیم بگیرند.
من این موضوع را با آقای دکتر ابراھیم یزدی که آن زمان وزیر امور خارجه بود، در میان گذاشتم. دکتر یزدی نظرش این بود ما کلی اموال در آمریکا داریم و اگر اینجا اموال اینھا را تصاحب کنیم، آنھا ھم اموال ما را در آمریکا تصاحب میکنند و پس نمیدھند. ھر چه اینجا از اموالشان کم شود، آنجا از اموالمان کم میکنند. این نظر دکتر یزدی بود، در ھمین اثنا، آقای صباغیان ھم به جمع ما پیوست و در جریان ماجرا قرار گرفت. آقای صباغیان گفت اینھا وقتی این ماشین ھا و کالاھا را وارد کشور کرده اند، گمرکی نداده اند. این حق ما است که گمرکی به این کالاھا ببندیم.
صباغیان نظرش این بود که این کالاھا کیفیت خوبی دارد، پرسنل آمریکایی ھا ھم در کشور به یک بیستم سابق رسیده، قبل از انقلاب 7 ھزار پرسنل داشتند که بعد از انقلاب به 300-200 نفر رسیده بود. میگفت این تعداد پرسنل این ھمه کالا لازم ندارند. ما قیمت گمرکی این کالاھا را حساب میکنیم و به اندازه آن کالاھا را به مالکیت دولت در میآوریم و چون جنس این کالاھا خیلی خوب است، آن را به فروش میرسانیم و پول آن را به انقلاب تزریق میکنیم. در نھایت تصمیم ما این شد. یک گروه آلمانی ھم آمدند تا روی کالاھا و ماشین ھا قیمت گذاری کنند. مشروبات الکلی را ھم گفتیم که اصلا این کار را برایش انجام نمیدھیم و ھمه را امحا کردیم.
از آیت الله طالقانی و آیت الله مھدوی کنی ھم دعوت کردیم تا از این مکانی که پلمب کرده بودیم، بازدید کنند. انتھای این مکان، محوطه ای بود که چند کانکس در آن بود که درجه داران ارتش با خانواده در آن زندگی میکردند. پدرچشمش به این محوطه و این درجه داران خورد، خیلی دلش سوخت، گفت اینھا زن و بچه دارند، در گرما و سرما این کانکس ھا جواب گوی اینھا نیست، گناه دارند، یک ساختمان نیمه کاره ای در آنجا بود، فرمودند ببینید این متعلق به چه کسی است؟ اگر رضایت دارد، به محل اسکان این درجه داران تبدیل شود، برای اینھا فکری کرده و سرپناھی فراھم کنید.
خلاصه! بر اساس تصمیمی که گرفته شده بود، قرار شد اموال آمریکایی ھا بعد از کسر گمرکی از اصل قیمت، به فروش گذاشته شود تا درآمد آن برای انقلاب خرج شود. البته 5 روز بعد از این تصمیم، آیت الله طالقانی فوت کردند و کل فروشگاه ھم تحویل دادستانی شد. ماشینھا ھم تحویل سفارت آمریکا شد تا خودشان قیمت گذاری کنند و آنھا را به فروش برسانند. خود من یکی از این ماشین ھای آمریکایی را به قیمت 38 ھزار تومان که آن موقع تقریبا 5 یا 6 ھزار دلار میشد، خریدم.
٣ روز بعد، آقای ارومی که پاسدار بود و بعدھا به شھادت رسید، این ماشین را دید و خوشش آمد و به من گفت آن را میفروشی؟ من ھم با اینکه یک مقداری ھم خرج ماشین کرده بودم اما به حساب رفاقتی که داشتیم با ھمان پولی که خریده بودم، ماشین را به او فروختم. این ھمه ماجرای من بود و علت ارتباطات و تماس ھایی که آمریکایی ھا در برھه ای قبل از تسخیر سفارت با من داشتند.
حالا ببینید جناب شمقدری از این موضوع چه تصویری ساخته است؟ در سریال نشان داده میشود که من با اخوی کوچکم به منزل «مایکل مترینکو» از اعضای سفارت آمریکا میرویم و بعد مترینکو به من میگوید کاش آیت الله طالقانی را ھم میآوردید! این تصویرسازی صد درصد غلط است. اولا که من تنھا رفتم و اخوی ھمراه من نبود، ثانیا مایکل مترینکو نسبت به آیت الله طالقانی بغض داشت، چون آیت الله طالقانی با اکثر سفرای کشورھای دنیا در ایران که از ایشان درخواست ملاقات داشتند، دیدار میکرد اما به سفیر آمریکا در ایران اجازه ملاقات نداده بود. پرسش این است: چرا باید کارگردان این سریال اینگونه تصویرسازی کند که من با اخوی کوچکم بروم منزل یکی از اعضای سفارت آمریکا، بعد طرف بگوید کاش آیت الله طالقانی را ھم میآوردید؟! این چه تصویری است از ما و از آیت الله طالقانی؟ ایشان به خاطر روحیه آمریکاستیزش حاضر نبود سفیر آمریکا را در منزل خود بپذیرد؛ بعد برود در منزل یکی از اعضای سفارت آمریکا برای ملاقات؟! اینگونه تصویرسازی کردن، ظلم به آیت الله طالقانی نیست؟! قطعا ھست.
بعد ھم نشان میدھد این اخوی کوچک من، راه میرود و سیگار میکشد، این بنده خدا از وقتی که در ھمان دوران به ایران برگشت، پایش را از خانه بیرون نگذاشت، نه ھمراه من بود نه تا ھمین الان اصلا لب به سیگار زده، بعد برای جذاب شدن فیلم، اینگونه از او تصویرسازی میکنند، اینھا ھمه شکایت ما از جناب شمقدری است که حق را در تصویرسازی ھای خود در این بخش رعایت نکرده است.
بله! ممنون از توضیحاتتان. آیت الله طالقانی، یکی از وزنه ھای فکری انقلاب اسلامی بودند. نسل جوان آن روز، پای درسھای ایشان و دیگر ستونھای فکری انقلاب، یکی از حماسی ترین برھه ھای تاریخ ایران را رقم زد. مایلم کمی به این بپردازیم که چه عنصری در بیان و اندیشه آیالله طالقانی بود که اینچنین نسل جوان را به خود جذب میکرد؟ من معتقدم پاسخ به اینگونه سوالھا، به الگوسازیھایی منتج خواھد شد که راه را برای روحانیون و اندیشمندان دوره ما نیز بازتر خواھد کرد.
بله! قطعا ھمینطور است. وقتی که این الگوھا مطرح شوند و زندگیشان مورد واکاوی قرار بگیرد، دوای دردھای امروز ما ھم پیدا میشود. شما اگر مراجعه کنید به دیداری که خانواده آیت الله طالقانی با حضرت آیت الله خامنه ای داشت، در آن دیدار رھبری تاکید کردند شخصیت آیت الله طالقانی به عنوان یک الگو و یک اسوه ھیچگاه نباید فراموش شود. علت این تاکید رھبری نیز ھمین مساله است که این الگوھا، راه حلھای دوران ما ھم ھستند. اگر روحانیون ما، الگوی آیت الله طالقانی را در زندگی خود پیاده کنند، قطعا خواھند دید اقبال نسل جوان به آنان چقدر افزایش پیدا خواھد کرد.
از این مقدمه که بگذریم، اگر بخواھم به سوال شما پاسخ مناسب بدھم، باید به ٢ ویژگی آیت الله طالقانی در بع ععلمی و در بعد عملی اشاره کنم. این دو ویژگی با ھم، علل اصلی اقبال نسل جوان به ایشان بود آیت الله طالقانی واقعا ملتزم به قرآن بود. یعنی تفکر قرآنی داشت. ھیچ وقت نمیشد سخنرانی خود را شروع کند و به آیه ای از آیات قرآن استناد نکند. بیان ایشان در تشریح پیام آیات قرآنی، مبتنی بر برھان، منطق و کاملا علمی و ازھمه مھمتر، پاسخگویی به نیازھای جاری بود. یعنی وقتی شما پای سخنان آیت الله طالقانی مینشستید، پاسخ نیاز اکنون خود و جامعه را در کلام ایشان با استناد به قرآن میشنیدید. این نبود که ایشان قرآن را در خلأ تدریس کند؛ در یک فضایی که شما اصلا نفھمید این قرآن الان به چه درد مسائل امروز من می خورد؟ این یکی از نکات مھم شخصیت آیت الله طالقانی بود؛ بیان معارف اسلام، با روش علمی و منطقی و عقلی ناظر بر نیازھا و مسائل روز. این مساله ای است که بخشی از روحانیت ما فراموش کرده است.
مرحوم پدرم شبھای جمعه در مسجد ھدایت، جلسه تفسیر قرآن داشت. غیر از دانشجویان و روشنفکران کسبه، ساواکی ھا ھم در این جلسه شرکت میکردند تا گزارش جلسه را به بالادستی ھای خود بدھند. یادم است در یکی از این جلسات، یکی از این ساواکی ھا از پدرم پرسید: جناب آیت الله! آیا قرآن فقط آیات کمونیستی دارد که مدام از این آیات برای مردم می خوانید؟ پدرم جواب داد: اگر آیات شاھنشاھی داشت، آنھا را ھم میگفتم، فعلا که ندارد! البته چون پدر آیات مربوط به عدالت و تساوی حقوق انسانھا و احترام به کرامت انسانھا و مبارزه با زرسالاران و زورمداران را تفسیر میکرد، آن ساواکی از اینھا تعبیر به آیات کمونیستی کرده بود، اگرنه خود مرحوم پدرم با تفکرات کمونیست ھا مخالف بود. این را گفتم تا موضوع را اشتباه متوجه نشوید. نکته دیگری را ھم اضافه کنم و آن بیان محکم و منطقی و علمی آیت الله طالقانی بود. متاسفانه امروز بخشی از روحانیت ما از زبان عقل و منطق فاصله گرفته و در ترویج معارف دین از مطالبی استفاده میکند که کارایی لازم را ندارد. اینکه مخاطب یک ساعت پای یک سخنرانی دینی بنشیند و بعد از آن احساس کند یک مجموعه وسیعی از داده ھای اطلاعاتی در حوزه ھای مختلف را کسب کرده کجا و یک سخنرانی ای که فقط بر بعد احساس تکیه کند و مخاطب ببیند بعد از یک ساعت فقط یک آرامش روحی و یکسری ھیجانات احساسی داشته، کجا؟
من یک گلایه ای از ائمه جمعه دارم و آن ھم این است که غنای مطالب دیگر در آن سطحی نیست که تریبون نماز جمعه واقعا شبیه به یک کلاس سطح بالا در تولید محتوای دینی باشد. شما خطبه ھای نماز جمعه دھه اول انقلاب را ببینید، خطبه ھای آیت الله طالقانی، آیت الله خامنه ای، مرحوم ھاشمی و منتظری. واقعا مطالب غنای علمی داشت. ھمین خطبه ھای آیت الله خامنه ای را نگاه کنید، آنقدر مطالب غنی است که پس از چند جلسه خطبه ھای نماز جمعه، اینھا تبدیل به کتاب شده است و یک فضای جدید و نویی را در فضای تفکر دینی ایجاد کرده است. واقعا خطبه ھای آیت الله خامنه ای این ویژگی را دارد. یادم است یک روز با پدر دیداری با آیت الله خامنه ای داشتیم، بعد از این دیدار و در مسیر بازگشت، پدرم به من گفت: این آقای خامنه ای، خیلی خوشفکر است. خب! این عنصر خوشفکر در خطبه ھای نماز جمعه آن گونه سخن میگوید که قابلیت دارد کتاب شود. یا خطبه ھای آیت الله طالقانی را ببینید، تبیین ھایی که از آیات قرآنی میکند و تطبیق این آیات برای حل مسائل روز جامعه. متاسفانه تریبون ھای نماز جمعه از این سطح از غنای محتوا فاصله گرفته است که باید ترمیم شود. از بحث علمی که بگذریم، نباید از عنصر اخلاق آیت الله طالقانی غافل شد. در واقع شاید نخستین چیزی که ھرکسی را مجذوب آیت الله طالقانی میکرد، ھمین اخلاق و روحیات ایشان بود. نگاه نمیکرد شخص وابسته به کجاست؟ با محبت و حسن ظن با ھمه ارتباط میگرفت و سعی میکرد به ھر مقداری که مقدور است به ھرکسی خدمت کند یا در راستای یک ھدف مشترک حداکثر وفاق و ھمکاری را ایجاد کند. واقعا آنچه امروز به نام جذب حداکثری و دفع حداقلی مطرح میشود، تماما در ایشان تجسم داشت. خوب است روحانیون و چھره ھایی که می خواھند به امر رھبری مبنی بر جذب حداکثری و دفع حداقلی جامه عمل بپوشانند، سیره آیت الله طالقانی را الگوی خود قرار بدھند.
آیت الله طالقانی به سرعت با آدم ھا انس میگرفت و با زبان خودشان با آنھا ھم زبان میشد، گاھی میشد وقتی به روستا میرفتیم با این چوپان ھا و کشاورزھا گرم میگرفت، از کارشان میپرسید، کمک شان میکرد، ھمه اھالی ده و روستا شیفته ایشان بودند. خب! خود پدر که حوزوی بود و طبیعتا با طلبه ھا ھم مدام در ارتباط بود و برای آنھا مثل یک پدر دلسوز وقت میگذاشت. یادم است آیت الله خامنه ای ھر بار به تھران می آمدند، جزو برنامه ھایشان بود که حتما به پدر سر بزنند و خودشان میگفتند این جلسات با آیت الله طالقانی مملو از صفا و صداقت است.
پدرم با دانشجویان و بچه ھای انجمن اسلامی ھم ارتباط گرمی داشت، برای آنھا ھم واقعا پدری میکرد، حتی این احساس را نسبت به بچه ھای چپ ھم داشت. تمام تلاشش را میکرد تا اینھا را از انحراف نگاه دارد. در زندان با اینھا سر یک سفره مینشست در حالی که برخی آقایان فتوا داده بودند که اینھا نجس ھستند. اما آیت الله طالقانی با اینھا سر یک سفره مینشست و سعی میکرد آنھا را زیر سایه تعلیمات اسلام و زندگی اسلامی نگه دارد.
خب! حتی میدانید که مصدق، آیت الله طالقانی را وکیل خود قرار داد تا به نیابتش اعمال حج را انجام بدھد. آیت الله طالقانی در عین حال که با مصدق ارتباط داشت با آیت الله کاشانی نیز ارتباط داشت. این عنصر شخصیت آیت الله طالقانی، از جذابترین خصوصیات روحی ایشان بود که باعث میشد نسل جوان با ایشان رابطه عاطفی برقرار کند نه فقط رابطه شاگردی و استادی. این ویژگی، از آن نیازھای ضروری دوران ما است. روحانیون ما و معلمان معارف دینی و اسلامی و ھرکس که به نحوی می خواھد پرچمدار تبلیغ معارف دینی باشد، باید به این ویژگی روحی آراسته باشد. ھمانطور که درباره پیامبر گفته میشود «طبیب دوار بطبه»؛ طبیبی بود که میگشت تا بیماری پیدا کند تا مرھم بیماری او باشد، آیت الله طالقانی ھم اینگونه بود و ھمه روحانیون نیز باید همینگونه باشند.
ھیچ حزب و گروه و دستهای نمیتواند آیت الله طالقانی را به نفع خود مصادره کند. این مطلب مھمی است. روحانیون ما در جایگاھی نشسته اند که باید مراقب باشند وارد دسته بندی ھای سیاسی نشوند، چون اگر آن دسته ھا و گروه ھا به منافع مردم ضربه بزنند، مردم از آن روحانیون نیز زده خواھند شد.
متاسفانه در ایام انتخابات یکسری گروه ھای سیاسی عکس آیت الله طالقانی را در میتینگ ھای انتخاباتی خود توزیع میکنند و می خواھند شخصیت ایشان را برای خود مصادره کنند. کاری ندارم چه اصولگرا و چه اصلاح طلب ولی خب! اصلاح طلبھا بیشتر تلاش میکنند تا آیت الله طالقانی را متعلق به خود معرفی کنند، اینھا ھمه غلط است. آیت الله طالقانی متعلق به ھیچ حزب و گروھی نیست، البته اینھا ھم بعد از اینکه رای می آورند دیگر کاری به آیت الله طالقانی و فکر و مشی او ندارند. به ھر حال این نکاتی که عرض کردم از شخصیت آیت الله طالقانی، نکاتی است که میتواند الگوی نسل جوان امروز ما باشد.
منبع: رونامه وطن امروز