کتاب راجر استروکن

چرا چپ‌گرایی از میان نمی‌رود؟

در طول بیش از یک سده از زمان انتشار «کاپیتال» مارکس تا فروپاشی بلوک کمونیستی یکی از باورهای چپ‌ها این بود که مارکسیسم تئوری علمی است و پیروزی سوسیالیسم و کمونیسم جبر تاریخ! بنابراین با فروپاشی شوروی انتظار می‌رفت تا حزب‌ها و جریان‌های کمونیستی خود را منحل کنند، زیرا فروپاشی امپراتوری کمونیستی روشنگر این نیز بود که مارکسیسم نه تنها نظریه‌ای علمی نیست، بلکه مجموعه‌ای از توهمات بیگانه با واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی را در برمی‌گیرد

فاضل غیبی- تأیید تاریخی دیگر آنکه بساط آن‌همه دانشگاه و نهادهای تحقیقی و تبلیغی برای مارکسیسم در کشورهای کمونیستی و هزاران کتابی که هرساله در همه جای دنیا در این‌باره منتشر می‌شد، به یک‌باره برچیده شد و اثری از «متخصصان عالی‌قدر تئوری جهان‌شمول» بر جای نماند!

با این‌همه نه تنها شاهدیم که سازمان‌های چپ همچنان پابرجا هستند بلکه حتی امروزه نیز به شکلی چشمگیر در بسیاری فعالیت‌ها (مانند تظاهرات ضداسرائیلی) حضور دارند….

البته پدیدۀ احیای جریان چپ نه تنها در میان ایرانیان بلکه در دیگر کشورها نیز مشاهده می‌شود و این واقعیت باعث شده است تا در دهۀ گذشته شماری از اندیشمندان دیگربار دربارۀ ماهیت مارکسیسم به ژرف‌اندیشی بپردازند. از جمله فیلسوف انگلیسی راجر اسکروتن که در آخرین کتاب خود به نام «ابلهان، کلاه‌برداران و آتش‌افروزان» (۲۰۱۵ م.) درونمایۀ «اندیشمندان» چپ را در دو سدۀ گذشته موردبررسی نوینی قرار داده است.

او در پاسخ بدین پرسش که «”چپ” چیست؟» می‌نویسد، ‌چپ‌ها باور دارند که تفاوت دارایی‌ها و نابرابری در میزان ثروت‌، به ضرب‌وزور طبقۀ حاکم برقرارشده است. بدین سبب چپ‌ها در مخالفت با نظام حاکم خود را پیشاهنگان مبارزه برای برقراری عدالت اجتماعی می‌بینند. در این میان کوشش برای تحقق عدالت اجتماعی به مبارزه با همۀ نهادها و سنت‌هایی بدل شده است که از نگاه چپ‌ها پایه‌های چیرگی «بورژوازی» را تشکیل می‌دهند….

راجر اسکروتن در کتاب خود همۀ سویه‌های جریان چپ را، از نقد تئوری اقتصادی مارکس تا نظریات فیلسوفان چپ‌گرای اروپایی، به‌نقد می‌کشد، چنان‌که در اینجا حتی به اشاره‌ای نیز به همۀ جوانب کتاب مزبور نمی‌توان پرداخت. از این‌رو تنها به دو سه نکته از دیدگاه یک ایرانی بسنده می‌کنم.

نویسندۀ کتاب برای بررسی بنیادین مارکسیسم چنین آغاز می‌کند که مارکس در «کاپیتال» این پرسش را مطرح کرد که چه پدیدۀ مشترکی در مثلاً یک کیلوگرم آهن و مقدار مشخصی گندم وجود دارد که این دو باهم مبادله می‌شوند؟ و پاسخ می‌دهد که در هر کالایی میزان مشخصی «ارزش مبادله» وجود دارد. بدین معنی، مارکس «ماتریالیست»، مفهومی ذهنی را بنیان نقد خود از نظام سرمایه‌داری قرار می‌دهد و اصل «عرضه و تقاضا» را که برای هزاران سال با اتکا به شیوۀ «آزمون‌وخطا» با واقعیت زندگی پیوند نزدیک داشت نادیده می‌گیرد و فراتر از آن، بر پایۀ این مفهوم ذهنی، نظامی فکری را طرح‌ریزی می‌کند که به وسیلۀ پیروان او «تکامل» می‌یابد و از همان خشت نخست تا ثریای آن یعنی «تئوری امپریالیسم» بر تصورهای ذهنی استوار است و هدفی جز توجیه سرنگونی «سرمایه‌داری» ندارد؛ اما از آنجا که این نظریه با واقعیت‌های اقتصادی بیگانه بود در هیچ جامعه‌ای باعث تحولی مثبت نشد. از سوی دیگر، «سرمایه‌داری» که به تصور مارکس از بدو پیدایش در حال کندن گور خود بود، به‌طور واقعی پیوسته تواناتر گشت و «امپریالیسم» که بازهم بر مبنای توهم چپ‌ها باید از بحرانی به بحران دیگر فرومی‌‌غلتید، با چیرگی بر «بحران‌های رشد» با شتاب به پیش می‌رود.

مارکسیست‌ها با الهام از مارکس که انتقاد ایدئولوژیک خود به اقتصاد آزاد را علمی قلمداد می‌کرد و تمامی دیگر تئوری‌ها را ایدئولوژی می‌نامید، از یک‌سو همۀ جنایت‌های تاریخی کمونیست‌ها، از شوروی دوران لنین و استالین تا کامبوج و کشتارهای میلیونی در چین را به سکوت وامی‌گذارند، و از سوی دیگر همۀ جنگ‌ها و تدبیرها برای پیشگیری از گسترش کمونیسم، از ویتنام تا آنگولا و از اسپانیا تا ایران، را به عنوان چنگ‌اندازی امپریالیستی جلوه می‌دهند، تا به حدی که ایالات متحد آمریکا را نه به عنوان رهایی‌بخش بشریت از تسلط کمونیسم بلکه عامل عمدۀ درگرفتن جنگ‌ها و خونریزی‌های پُرشمار سدۀ گذشته وانمود می‌کنند.

تأیید دیگر بر واقع‌گریزی در عین کوشش مداوم تبلیغی این است که در «ادبیات چپ» هیچ‌گاه سخنی دربارۀ جریانات «راست‌گرا»، «ملی‌گرا» و یا لیبرال به میان نمی‌آید، بلکه تنها با «راست‌گرایی افراطی»، «ملی‌گرایی افراطی» و یا «لیبرالیسم افراطی» روبروییم!

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها