پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
️ خاطره خداداد فرمانفرمائیان از دخالت شاه و نظامیان در امورات سازمان برنامه
خداداد فرمانفرماییان به گفته خودش نوزدهمین فرزند از سی و چند فرزند شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرمای بزرگ بود. ( ۲۱ نفر آنها پسر بودند و مریم فیروز همسر کیانوری و ستاره فرمانفرماییان از دخترانش بودند) خداداد هنگام فوت پدر ۱۰ سال و نیم داشت. (۳۰ آبان ۱۳۱۸ کمتر از ۲سال قبل از شهریور۱۳۲۰) ۴ سال بعد از فوت پدر طبق سنت و رویه پدر برای تحصیل به خارج میرود
به گفته خودش یکی از ویژگیهای پدرش فرمانفرا این بود که نه تنها فرزندان خود را از کودکی برای تحصیل به خارج میفرستاد بلکه با فرزندان کسانی که در خدمت او بودند نیز مثل راننده چنین رفتاری داشت. بعضی از آنها هم پس از تحصیلات به مقامات دولتی رسیدند.
سالها بعد در سفری که ابوالحسن ابتهاج به امریکا داشته وی را که دیگر استاد دانشگاه پرینستون شده بود برای همکاری در سازمان برنامه تازه تاسیس به تهران دعوت میکند. وی ابتدا مسئول دفتر برنامهریزی میشود و بعد از فراز و نشیبها از آنجا استعفا داده و به عنوان قائممقام بانک مرکزی منصوب و در آنجا مشغول میشود.
علت استعفای او از سازمان برنامه به تصویب نشدن لایحه انتزاع مسئولیت تنظیم بودجه کشور از وزارت دارایی و انضمام آنان به سازمان برنامه برمیگشت، که وی سالها برای این لایحه کار کرده بود ولی دکتر امینی، نخستوزیر (و فامیل نزدیکش) به علت نفوذ وزیر دارایی وقت (بهنیا) میگوید من دیگر قدرت عملی کردن اینکار را ندارم.
البته اینکار بالاخره در زمان نخستوزیری هویدا انجام میشود و به گفته خداداد فرمانفرماییان دلیل آن روحیه پراگماتیستی هویدا بود. عاقبت بعد از مدتی بیکاری، رییس جدید بانک مرکزی که از دوستانش بوده وی را برای قائممقامی این بانک معرفی میکند. وی بعد از مدتی به ریاست بانک مرکزی میرسد ولی طولی نمیکشد که دوباره به سازمان برنامه برمیگردد و این بار به عنوان رییس سازمان برنامه و بودجه.
خداداد فرمانفرماییان درباره تهیه و تصویب برنامه پنجم توسعه در زمان ریاست او خاطره جالبی را نقل می کند به این نحو که؛ تهیه و تدوین برنامه پنجم توسعه با افزایش قیمت نفت همزمان میشود و در سال ۵۲ تصمیم میگیرند جلسه بررسی و تصویب برنامه در شیراز و در محل تخت جمشید برگزار شود.
چیزی که معمول بود جلسات مهم را در شهرهای دیگر و دور از پایتخت برگزار میکردند تا مسئولان، جلسه را برای کارهای روزمره مثل تلفن و مراجعه افراد و… ترک نکنند و بدین وسیله پیشرفت دستور کار دچار انقطاع و وقفه نشود. قرار بود جلسه تخصصی کوچکی با حضور شاه، نخستوزیر هویدا و وزرا باشد تا اگر وزرا نظر و خواستی دارند مطرح کنند. ولی شاه میخواهد این جلسه با حضور تمام معاونان وزرا و نیز خبرنگاران رسانهها برگزار شود و چون هر وزیر چند معاون دارد به یک جلسه عمومی بزرگ تبدیل شد.
روز موعود نوبت که به من رسید فقط دو، سه دقیقه صحبت کردم و تیم خود در سازمان برنامه را معرفی کردم و گفتم این برنامه حاصل زحمات آنهاست و خودشان در بخشهای مختلف برنامه توضیح خواهند داد.
شاه در آن جلسه پس از تشریح کلیات برنامه توسط هویدا میگوید: ارزیابی شما از درآمد نفت در برنامه پایین است و با انتقاد از دولت برنامه را قبول نمیکند. او که در صدد تسریع حرکت نوسازی خود بوده خواستار بازبینی برنامه میشود تا بتواند اهداف بلندپروازانه خود را نه فقط در حوزه اقتصادی بلکه در حوزه اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز پیش ببرد.
با رد برنامه و ایجاد این فضا بعضی از وزیران برای خودشیرینی شروع به سوالات سبک و ایرادات بیجا از برنامه میکنند که شاه به آنها تغیّر میکند و عباراتی ناراحتکننده بهکار میبرد. این موضوع موجب ضایع شدن و ناراحتی نخستوزیر و هیات وزیران که در یک سمت نشسته بودند، میشود. شاه به اتاق خصوصی خود میرود. بعد از دقایقی شاه خداداد فرمانفرماییان را احضار و از او به خاطر زحماتی که کشیده تشکر میکند. احتمالا این نوعی دلجویی برای جبران انتقادی بود که او از ارزیابی آنها در مورد درآمدهای دولت بدون لحاظ کردن افزایش بهای نفت کرده بودم.
فرمانفرماییان همچنین در بخشی از کتاب خود در خصوص دخالت نظامیان در سازمان برنامه و بودجه این طور مطرح می کند که: من هیچ علاقهای به مجالست نظامیان در سازمان برنامه نداشتم. گاهی مینشستم، بسیار مؤدب، گوش میکردم، تا مسایل را مطرح کنند. آنها بدون دستور اعليحضرت جایی نمیرفتند. اعلیحضرت دستور میداد نظامیها بیایند سازمان برنامه. گوش تا گوش می نشستند. خاتم میآمد، مینباشیان، خود وزیر جنگ، و دیگران. ضبط صوت می گذاشتند آنجا که حرف ها ضبط بشود. من هم ساکت گوش میکردم. افرادی که لازم بود آنجا بودند و یادداشت می کردند.
میگفتند این برنامهها وجود دارد، این چیزها را اعلیحضرت خواستهاند، این چیزها لازم است. مثلا میگفتم شما این تقاضائی را که کردید برای این تعداد فرودگاه، که مخارج آن خیلی از آنچه معمولا برای چنین طرح ها در نظر گرفته می شود تجاوز میکند، ممکن است توضیح بفرمائید؟
خاتم، مثلا، میگفت:« آقا» به من گفتهاند، یعنی شاه، تعداد ۲۵۰ طياره F14 قرار داد بسته شده و قرار است تا فلان وقت وارد شوند، شما خیال میکنید بنده اینها را میتوانم از سقف خانهام بپرانم. این تعداد هواپیما لازم است و آنها وقتی میرسند فرودگاه ها باید آماده باشند. میگفتیم که این مسائلی است که باید رسیدگی بشود. میگفتند به همین دلیل هم ما آمدیم که شما رسیدگی بکنید. اما این دستور را به ما ابلاغ میکردند، و تقریبا آن دستورات همگی بدون بحثاجراء میشد.
چیزهای دیگر هم بود. مثلا یکی از طرح های بزرگی که اول که آمدم سازمان برنامه مطرح بود، طرح مخابرات میکروویو (microwave) کشور بود. پیشنهادی آمده بود که شدیدا آقای اسدالله علم دنبالش بود. رسیدگی کرده بودیم دیده بودیم که هزینه مثلا یک واحد میکروویو پیشنهادی برای ایران در مقایسه با رقم های ممالک دیگر، اگر در کشورهای دیگر بوده ۱۰۰ دلار مال ما یکهو بود ۲۵۰ دلار. دکتر مقدم به من فریاد میکرد:« آقا این یک چیزی است که من نمیتوانم بپذیرم». من بهش گفتم شما هیچ لزومی ندارد این را بپذیرید. هیچ کس به شما نداده که این را بپذیرید، دستور بدهید طرح را بیاورند اینجا.
طرح را آوردند و برای من توضیحات دادند و من هم فهمیدم، دیدم که او چه میگوید. فوری یک گزارش شرفْ عرضی به اعليحضرت تهیه کردم و تقاضا کردم که اجازه فرمایند اجرای این طرح را به وزارت دربار انتقال دهم.
اجرای طرح و تمام امضاءها راجع به پرداخت ها را وزارت دربار میکرد. به هیچ وجه من دیگر دخالت نکردم. چاره ای نداشتم. ممکن است این نوعی گریز از روبرو شدن با اصل مطلب بود، ولی در آن هیچ چاره ای نبود چون ما حاضر به قبول مسئولیت نبودیم و زور سیاسی کافی برای جلوگیری از آن را هم نداشتیم. ببینید، نمی توانستم هیچ چیز را تغییر بدهم. ولی تنها راهی که داشتم این بود که بگذارم خودشان عمل کنند، به مسئولیت خودشان، مثل نظامی ها.
با نگاهی به یادداشت های محمد باقر اجتهادیان دیپلمات پیشین
در همین باره
Sorry, we couldn't find any posts. Please try a different search.