پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی اقدامات و خدمات سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران

آشنایی با سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی

دکتر رضا نیازمند

خاطراتی از نیازمند

خاطره نیازمند از صف کشیدن مردم مسکو برای خرید کفش ملی ایران در دهه 40

در اواخر سال 1336، من مدیرعامل شرکت سیمان بودم. رکود باعث شده بود که هیچ کس حتی یک کیلو سیمان هم نمی‌خرید. تبعات این رکود به حدی بود که حتی تاجری که از نظر مالی وضعیت خوبی داشت حاضر نبود برای تعمیر سقف یا کف خانه خود که دچار خرابی و آسیب شده بود، پولی هزینه کند. رکود به اندازه‌ای عمیق شد که اعلام کردند کشور در حال متلاشی شدن است. در آن زمان دکتر عالیخانی از بهترین دانشگاه فرانسه با رتبه شاگرد اولی فارغ‌التحصیل شده بود، 36 سال بیشتر نداشت و به عنوان وزیر اقتصاد برای از بین بردن رکود انتخاب شد. سپس، دکتر عالیخانی من را که ۲۰ ســال در حوزه صنعت و معدن سابقه کار داشتم، برای بخش صنعت و معدن انتخاب کرد

 

ریحانه یاسینی- رضا نیازمند در حالی که نیمه طاس شده و کناره‌های سرش را موهایی سراسر سپید پوشانده بود، در روزهای 95 سالگی چنین از رکود دهه 40 برای آینده نگر، ماهنامه اتاق بازرگانی تهران روایت کرده بود. او از دل رکود آن روزها، پایه‌های صنعتی شدن ایران را بنیان گذاشت و در روزگاری که تاجران به پستوی امن حجره‌هایشان دل خوش کرده بودند، آنها را به سمت فعالیت‌های مولد اقتصادی هدایت کرد.

توصیه ها به برخوردار و خیامی و برخوردار

نیازمند خود گفته بود: ما حقیقتاً بار بزرگ و ســنگینی به دوش داشــتیم. بویژه من که باید تلاش می‌کردم تجار را راضی کنم که پول‌های مخفی کــرده خود را از زیر خاک درآورند و برای خرید کارخانه سرمایه‌گذاری کنند. من باید تاجر را به هر نحوی که بود راضی می‌کردم که سرمایه‌اش را به اقتصاد کشور تزریق کند و به جای اینکه کالایی را وارد و عرضه کند، خودش با سرمایه خودش تولید کند. هر روز کار من از صبح تا شب همین بود.

 شخصی به نام حاج آقا مقدم پارچه فاستونی کت و شلواری از لندن وارد می‌کرد. من از او خواستم کارخانه را از انگلیسی‌ها خریداری کند و پارچه ساخت ایران را تولید کند تا هم پارچه گران نخرد و هم اینکه اگر روزی انگلیسی‌ها نخواستند پارچه به ایران بفروشند دچار مشکل نشوند. حاج آقا مقدم و آقای برخوردار هردو نفر به توصیه‌های من گوش کردند و کارخانه تلویزیون و پارچه را خریداری کردند و به ایران آوردند.

 او به همین ترتیب خیامی را برای وارد کردن صنعت خودروسازی به ایران چند بار به آلمان و انگلستان فرستاد تا در نهایت، کارخانه ایران ناسیونال را که به ایران خودروی فعلی تبدیل شده است، با سرمایه 2 میلیون تومانی خیامی و وامی که نیازمند از دولت در اختیارش گذاشت، به راه انداخت.

رضا نیازمند، سال 95 از پارلمان بخش خصوصی نشان اقتصادی «امین الضرب» را دریافت کرد و کمتراز یک سال بعد، صبح روز 19 آذر 96، نیازمند همپا با تقویم و دقیقاً در سن 96 سالگی، در بیمارستان شریعتی تهران چهره در نقاب خاک کشید.

 او سازمان گسترش و نوسازی صنایع (ایدرو) را با 21 کارمند در ساختمانی در خیابان طالقانی راه‌اندازی کرده بود که در آن سال‌ها محصول فعالیت‌های سازمان گسترش تأسیس چهار کارخانه ماشین‌سازی اراک، ماشین‌سازی تبریز، تراکتورسازی تبریز و آلومینیوم اراک بود.

تامین سوخت 17 سال نیروگاه بوشهر

نیازمند حتی توانسته بود برای 17 سال از نیروگاه اتمی بوشهر، سوخت هسته‌ای خریداری کند. او در میانه‌های دهه 50، بعد از حدود 30 سال کار و فعالیت مستمر صنعتی و مدیریتی دیگر علاقه چندانی به شغل‌ها و موقعیت‌های دولتی نداشت و بیشتر ترجیح می‌داد که جذب بخش خصوصی شود یا کاری شخصی راه بیندازد. به‌دنبال کار می‌گشت تا اینکه از طریق دوستش دکتر اعتماد در سازمان انرژی اتمی پیشنهادی به او داده شد.

خود در این باره می‌گوید: «دکتر اعتماد گفت ما تا حالا سه میلیارد دلار برای نیروگاه بوشهر خرج کرده‌ایم ولی یک کیلو اورانیوم هم نداریم. پیشنهاد کرد من شرکتی برای تأمین سوخت نیروگاه چه از طریق خرید اورانیوم و چه از طریق اکتشافات در ایران و خارج تشکیل بدهم و طبق قراردادی مأموریت تأمین سوخت نیروگاه‌های اتمی را به عهده بگیرم.» پس از این بود که نیازمند شرکت یوریران را تأسیس کرد و توانست با قراردادی که با شرکت معدن راسینگ به امضا رساند سوخت 17 سال نیروگاه بوشهر را تأمین کند.

صف مردم مسکو برای خرید کفش ملی ایران

نیازمند همچنین در خاطره‌ای از دوران اوج صنعت ایران چنین می‌گوید: زمانی من برای گفت‌و‌گو در مورد کارخانه ماشین‌سازی اراک به مســکو رفته بودم. از هتل تا اداره‌ای که باید می‌رفتیم ۱۰ دقیقه راه بود. یک مهندس روس هر روز با من همراه بود. یک روز سه‌شنبه در مسیر هتل تا اداره دیدم یک صف طولانی در کنار خیابان تشکیل شده. از مهندس روس سؤال کردم این صف بابت چه چیزی تشکیل شده؟ مهندس گفت روزهای سه‌شنبه شرکت کفش ملی با هواپیما کفش به مسکو می‌آورد و در این مغاره می‌فروشد. این صف برای خرید کفش ملی ایران تشکیل شده. جای تأسف دارد که این صنعت امروز از رونق

افتاده است.

رضا نیازمند که یک بار در دوره‌ای رکود زده از تاریخ ایران، چرخ کارخانه‌ها را چرخانده و صنعتی پررونق را بنیان گذاشته بود، تا آخرین روزهای زندگی‌اش نیز به صنعت ایران امید و دل در گروی کار و مشاوره داشت.

زمانی که خبر از آخرین نفس‌های برندهای نوستالژیک رسیده بود، گفته بود: من به وزیر صنعت نامه نوشته‌ام و ناراحتی خود را از تعطیلی ارج و کفش ملی ابراز کرده‌ام. از وزیر خواستم دستور فوری صادر کند تا سازمان گسترش و نوسازی ایران این دو صنعت را نجات دهد. سن من ۹۵ سال است اما برای نجات ارج و کفش ملی که در بین صنایع ما از همه بهتر بودند، حاضرم هر کمکی بکنم. به نظر من این صنایع هنوز نمرده‌اند و قابل احیا هستند.

لپ تابم و لپ تابش

 

علیرضا بهداد در خاطره ای از وی نقل می کند: اولین‌باری که با دکتر رضا نیازمند قرار گفت‌وگو گذاشتم بهار ۹۲ بود. محل قرار خانه ویلایی‌اش در بلوار اندرزگو بود. نیم ساعت دیر رسیدم. گفت که نمی‌دانم شما بچه‌های بعد از انقلاب چرا زمان را درک نمی‌کنید.

این تاخیرها در بیشتر قرارهایی که داشتیم ادامه داشت. دیر که می‌رسیدم دم در اتاق کارش می‌ایستاد، با عصایش به زمین می‌کوفت و غرولندکنان می‌گفت: “نمره‌ات صفر!”

حدود چهار سال تا چند ما پیش از مرگش این قرارها ادامه داشت. در این سال‌ها بعد از سلام کردن دیالوگ همین بود: «ببخشید دیر رسیدم»، «نمره‌ات صفر».

به عنوان نسلی که انقلاب‌زاده بودم هرگز نتوانستم از او نمره قبولی بگیرم. او می‌خواست در چارچوب باشم و من از در چارچوب بودن گریزان.

روزهایی که حالش خوب نبود و پیش‌بینی می‌شد که سالم از بیمارستان به خانه برنگردد، وقت نشد به بیمارستان بروم چون ملاقات ساعت ۵ عصر تمام می‌شد و من زودتر از ۷ نمی‌رسیدم محل کار را ترک کنم.

روز تشییع که شد قسمت نبود به بهشت زهرا بروم. مراسم ترحیم را هم به خاطر یک ماموریت از دست دادم.

به خاطر هیچ کدام از این تاخیرها و نبودن‌ها ناراحت نیستم اما وقتی که به این فکر می‌کنم از من خواست تا ملاقاتی با رییس دولت اصلاحات داشته باشد و من دست دست کردم و نشد که این ملاقات صورت گیرد، دلم بسیار می‌گیرد. می‌گفت حاضر است کت و شلوارش را بپوشد و کراواتش را بزند و به دیدن سیدمحمد خاتمی برود.

رضا نیازمند حالا بیش از سه سال است که درگذشته. به او می‌گویند پدر صنایع نوین ایران. موسس سازمان مدیریت صنعتی، بنیانگذار سازمان گسترش، معمار صنایع خودروسازی، لوازم خانگی، نساجی و اولین مدیرعامل شرکت ملی مس ایران که در نیمه دوم آذرماه سال ۹۶ در ۹۶ سالگی درگذشت.

زندگی‌نامه‌‌اش را سال ۹۴ آماده کردم و قرار بود منتشر کنم. خودش چند روز وقت گذاشت و پشت لپ‌تاپش نشست تا متن ویرایش شده این کتاب را تحویلم دهد. از روزی که متن ویرایش شده کتاب را تحویلم داد ۵ سال گذشته و من هنوز این کتاب را در لپ‌تاپم نگه داشته‌ام. به این فکر می‌کنم که باز روبه‌رویم ایستاده و می‌گوید: “نمره‌ات صفر!”

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها