پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی توانمندی ها و محصولات شرکت نورد و لوله اهواز

رویای نامعلوم جهان لیبرال

چگونه ترس از آینده نامعلوم رویای یک جهان لیبرال را بر باد داد؟

پژوهشگران، تحلیلگران و سیاستمداران همواره پیش‌بینی‌های نادرستی داشته‌اند و برخی از این خطاها واقعاً فاحش بوده است. اما به نظر من، بدترین پیش‌بینی ژئوپلیتیکی در نیم‌قرن گذشته همان خوش‌بینی پس از جنگ سرد بود که می‌گفت جهان به‌طور اجتناب‌ناپذیر به سوی آینده‌ای صلح‌آمیز، مرفه‌تر و لیبرال در حرکت است. این دیدگاه - که در ادعای مشهور فرانسیس فوکویاما مبنی بر رسیدن بشریت به «پایان تاریخ» نمود یافت اما محدود به او نبود - بر این فرض استوار بود که دموکراسی همچنان گسترش می‌یابد، موانع تجارت و سرمایه‌گذاری کاهش می‌یابد و همه از آن منتفع می‌شوند، ملی‌گرایی رنگ می‌بازد، مرزها اهمیت خود را از دست می‌دهند، نهادهای بین‌المللی مشکلات بزرگ جهانی را مدیریت می‌کنند و خطر جنگ صرفاً به چند کشور ضعیف و منزوی محدود خواهد ماند که رهبرانشان پیام عصر جدید را دریافت نکرده‌اند

استفان والت- بی‌شک اگر چنین روندی تحقق می‌یافت، از بسیاری جهات مطلوب بود و می‌توان درک کرد چرا بسیاری از نخبگان در دهه ۱۹۹۰ مجذوب این تصویر فریبنده شدند. کمونیسم شوروی فروپاشیده بود، ایالات متحده در اوج قدرت بی‌رقیب قرار داشت و بسیاری از کشورها ظاهراً نسخه لیبرال آمریکایی را پذیرفته بودند. دموکراسی در اروپای شرقی و آمریکای لاتین گسترش می‌یافت، جهانی‌سازی سرعت گرفته بود، احترام به حقوق بشر تقویت می‌شد و بسیاری انتظار داشتند چین و سایر دولت‌های تک‌حزبی به تدریج به سمت دموکراسی چندحزبی حرکت کنند. در واشنگتن نیز لیبرال‌های بین‌الملل‌گرا و نئومحافظه‌کاران دست بالا را داشتند و مصمم بودند جهان را به تصویر آمریکا بازسازی کنند و نظم لیبرال جهانی را بنا نهند.

رویای برباد رفته

اما امروز، در سال ۲۰۲۵، نگاهی به یک‌ربع قرن گذشته نشان می‌دهد که آن پیش‌بینی‌های خوش‌بینانه تقریباً به‌طور کامل اشتباه بوده است. چین اقتدارگراتر شد و روسیه پس از تجربه‌ای کوتاه از دموکراسی انتخاباتی، دوباره به استبداد بازگشت. در حقیقت، دموکراسی در سراسر جهان نزدیک به دو دهه است که در حال افول است، حتی در خود آمریکا. چین، روسیه و ایالات متحده در حال همگرایی‌اند، اما این ایالات متحده است که بیشتر شبیه آن نظام‌های اقتدارگرا شده تا برعکس. دولت ترامپ قدرت اجرایی خود را به‌شدت گسترش داده، حاکمیت قانون در حال فرسایش است، او دانشگاه‌ها، شرکت‌های حقوقی و بنگاه‌های خصوصی را تحت فشار و باج‌خواهی قرار می‌دهد، درست مانند اقدامات شی جین‌پینگ در چین. کاخ سفید در پایتخت از نیروهای فدرال برای نمایش قدرت و ارعاب شهروندان عادی استفاده می‌کند. جهانی‌سازی جای خود را به حمایت‌گرایی داده و رهبران غیرلیبرال در کشورهایی چون هند، مجارستان و آمریکا به قدرت رسیده‌اند. نهادهای بین‌المللی نظیر سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی، سازمان بهداشت جهانی، اتحادیه اروپا و رژیم منع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای نیز بسیار ضعیف‌تر از ۳۰ سال پیش‌اند.

آمریکا روسیه

به بیان دیگر، خوش‌بینی لیبرالی که اساس سیاست خارجی آمریکا و اروپا بود، کاملاً بی‌پایه از کار درآمد. دلایل متعددی برای این روند ذکر می‌شود: غرور آمریکایی، پیامدهای فرساینده «جنگ‌های بی‌پایان»، اثرات مخرب شبکه‌های اجتماعی، صعود اقتصادی چین، بحران مالی ۲۰۰۸، فقدان پاسخگویی نخبگان، افزایش نابرابری و غیره. اما فراتر از این عوامل، نیروهای عمیق‌تری نیز در کار بوده که چرخش ضدلیبرال سیاست را در نقاط مختلف جهان، از جمله ایالات متحده، توضیح می‌دهند.

نگرانی فراگیر نسبت به آینده

حلقه مشترک این نیروها ترس از آینده‌ای نامعلوم است. نگاهی به نگرانی‌های امروزی اکثریت مردم – آنانی که بسیار ثروتمند نیستند – نشان می‌دهد چرا چنین وضعیتی پدید آمده است: نخست، نااطمینانی اقتصادی رو به افزایش است: از نابرابری و فساد و سرمایه‌داری رفاقتی گرفته تا اثرات هوش مصنوعی و روباتیک بر بازار کار، بیکاری جوانان (حتی در برخی رشته‌های علمی و مهندسی)، بهره‌وری پایین در اقتصادهای بزرگ، جمعیت‌های رو به پیری، رئیس‌جمهوری که درک اندکی از اقتصاد کلان دارد، دور تازه‌ای از مقررات‌زدایی مالی، و بازاری که نشانه‌های آشکار تورمی شدن را بروز می‌دهد.

دوم، تغییرات اقلیمی است که آثار آن روزبه‌روز آشکارتر، زیانبارتر و پرهزینه‌تر می‌شود. ترامپ و جریان «اول آمریکا» شاید این بحران را انکار کنند یا تشدیدش کنند، اما قوانین فیزیک و شیمی با پیام‌های شبکه‌های اجتماعی تغییر نمی‌کنند. اغلب مردم می‌دانند آینده‌ای گرم‌تر، طوفانی‌تر، پرباران‌تر و خطرناک‌تر در پیش است و جوانان جهان به همین دلیل حتی نسبت به داشتن فرزند نیز مردد شده‌اند.

سوم، بازگشت رقابت قدرت‌های بزرگ است. دوران تک‌قطبی پایان یافته، چین، روسیه و آمریکا (و چند کشور دیگر) در تقابل‌اند، رقابت تسلیحاتی تازه‌ای آغاز شده و نقاط بحران فراوانی وجود دارد که می‌تواند به درگیری مستقیم منجر شود. جنگ جهانی سوم اجتناب‌ناپذیر نیست، اما خطر آن رو به افزایش است. گسترش اشاعه هسته‌ای در کوتاه‌مدت انگیزه جنگ‌های پیشگیرانه را بیشتر می‌کند.

 چهارم، تروریسم هرچند اغلب بزرگ‌نمایی شده، همچنان در برخی نقاط تهدیدی جدی است و سایه ترس از خشونت‌های سیاسی تصادفی بر افکار عمومی گسترده است. پنجم، مهاجرت و پناهجویان هستند که در ذهن برخی معادل «غرق شدن» کشورها در موج خارجی‌ها و تهدید به نابودی فرهنگی است. این همان ترسی است که پشت نظریه‌های توطئه‌ای همچون «جایگزینی بزرگ» نهفته است. حتی کشورهایی که به شدت به نیروی انسانی نیاز دارند، در برابر این موضوع حساس‌اند و جوامعی چون آمریکا نیز دیوارهای بلندتری می‌سازند.

ششم، بیماری‌های همه‌گیر است. در چند دهه گذشته جهان با ایدز، سارس، ابولا و کووید-۱۹ روبه‌رو بوده و بی‌تردید همه‌گیری دیگری نیز در راه است.  و در نهایت، تهدیدهای ساختگی: از ترس از دگرباشان گرفته تا کتاب‌های کتابخانه‌ها تا واکسن‌ها، فرضیه‌های توطئه مانند «پیتزاگیت»، یا بزرگ‌نمایی جنایت در شهرهای دموکرات‌نشین. این تهدیدات خیالی نیز احساس ناامنی را تشدید می‌کنند و این تصور را تقویت می‌نمایند که نظام‌های دموکراتیک قادر به مدیریت مشکلات نیستند و «رهبری مقتدرانه» تنها راه چاره است.

ترس و اقتدارگرایی

تجربه نشان داده که ترس، مردم را به سوی اقتدارگرایی سوق می‌دهد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، آمریکایی‌ها به ندرت در مورد قانون میهن‌پرستی، گسترش نظارت داخلی یا اشغال کشورهایی که ربطی به حملات نداشتند، پرسشگری کردند. وقتی مردم به اندازه کافی می‌ترسند، به دنبال کسی می‌گردند که فوراً زمام امور را در دست گیرد.

در حالت ایده‌آل، این وضعیت باید مردم را به انتخاب رهبران کارآمدی سوق دهد که شبانه‌روز در پی یافتن راه‌حل باشند. اما در عمل، ترس آنان را به دام عوام‌فریبانی می‌اندازد که با نمایش قدرت و اقتدار (ولو ساختگی) خود را یک نجات‌دهنده معرفی می‌کنند. این همان جایی است که اقتدارگرایان جاه‌طلب از ترس عمومی سوءاستفاده می‌کنند: نگرانی‌های واقعی را بزرگ جلوه می‌دهند یا بحران‌های ساختگی می‌آفرینند تا قدرت خود را تحکیم و افکار عمومی را منحرف کنند.

فرانکلین روزولت در مراسم تحلیف نخست خود گفته بود: «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خودِ ترس است.» این سخن البته دقیق نیست، چراکه مشکلات واقعی فراوانی وجود دارد که باید بی‌درنگ به آنها پرداخت و نگرانی درباره‌شان به‌جاست. آنچه نباید رخ دهد، فلج شدن در برابر ترس یا تاریک شدن قضاوت است. بزرگ‌ترین خطری که پیش روی ماست، این است که ترس از آینده، ما را به سوی رهبرانی سوق دهد که نه تنها مشکلات را حل نمی‌کنند بلکه با عطش قدرت شخصی‌شان، آینده لیبرال و آزادتر را به خاطره‌ای محو بدل می‌سازند.

منبع: فارن پالیسی

در همین باره

Sorry, we couldn't find any posts. Please try a different search.

مشتاقانه منتظر دریافت نظرات شما دوستان عزیز هستیم





For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

پیشنهادها

خوانده شده ها