پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

ایده_ها+جهان+ما+را+می_سازند

ایده‌ها جهان ما را می‌سازند

ماده بر این ایده ارجحیت دارد یا این ایده است که ماده را شکل می‌بخشد؟ این پرسش مهمی هست که بشر تاکنون نتوانسته‌است که بر سر آن به اجماع رسد. برخی باور دارند که ایده‌ها بر اساس شرایط عینی پیش‌روی بشر زاده می‌شوند. به دیگر سخن، ایده‌ها واکنش ما به جهان پیش‌رو است. اما، برخی دیگر باور دارند که این ایده‌ها هستند که دست بالا را دارند. نه آنکه شرایط پیش‌روی بشر بی‌تاثیر باشد؛ اما، این قدرت خلاقیت بشر است که ایده‌ها را می‌سازد و تاریخ را تغییر می‌دهد. زیرا، اگر اینگونه نبود؛ جهان هرگز نمی‌توانست که به اینصورت آبستن حوادث غیرمترقبه‌ایی شود که از مخیلات هر انسانی به دور باشد. نفس نوآوری بشر که او را از هر موجود زنده‌ایی متمایز ساخته‌است و به او این امکان را داده‌است که کنش‌ورز باشد، ریشه در همین مهم دارد که در نهایت، ایده‌ها بر ماده جهت می‌دهند

البرز نظامی- جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، حاصل چیست؟ آیا این ایده‌ها هستند که جهان ما را شکل می‌بخشند یا نه؛ این ترجیحات گروه‌های ذی‌نفع است که تعیین می‌کنند، جهان به چه صورتی درآید؟ اگر شما به‌صورت تصادفی از کسانی که در یکی از خیابان‌های شهرتان در حال قدم زدن هستند، این پرسش را مطرح کنید که جهان نتیجه چیست؟ میل گروه‌های ذی‌نفع یا ایده‌های نظریه‌پردازان؟ آنها با احتمال بالایی به شما پاسخ خواهندداد: میل گروه‌های ذی‌نفع!

برای اثبات این مدعا کافی است که نیم‌نگاهی به بازار داغ نظریه‌های توطئه بیندازید. بازاری که در آن روایت‌های تولیدشده از روایت‌های بیرون آمده از آکادمی‌ها محبوب‌تر و همه‌گیرتر است. بازاری که با قدرت هر حادثه‌ای را در هرجای جهان ماحصل توطئه گروه‌های ذی‌نفع می‌داند. گویی که بدون اجازه آنها در این جهان ما، آب از آب تکان نمی‌خورد. در این روایت‌ها، همه‌چیز حاصل سودجویی مالی گروه‌های ذی‌نفع تلقی می‌شود. از بیماری‌هایی چون همه‌گیری کرونا گرفته تا جنگ‌هایی چون جنگ عراق همگی ماحصل برنامه دقیق و از پیش‌ تعیین‌شده گروه‌های ذی‌نفع است. این فهم ساده‌انگار که طرفداران جدی دارد و محدود به باورمندان به نظریه‌های توطئه و نمی‌باشد و ردپای آن‌ها را حتی در آکادمی‌ها نیز می‌توان یافت؛ جهان را در یک قصه کوتاه خلاصه کرده‌است: در جهان ما، عده‌ای سرمایه‌دار و اهالی قدرت وجود دارند که تمام حوادث جهان را رقم می‌زنند. آنها از جهان شناخت کامل دارند و تمام ابزارهای لازم را برای پیشبرد اهداف خود دارند و در نهایت، چیزی جز منافع مادی برای آنها اهمیت ندارد. حال مطابق این توضیح، همه چیز طبق برنامه آنها پیش می‌رود. گویی که در جهان ما امر، امر آنهاست و دیگران هیچ نقشی ندارند و نمی‌توانند داشته‌‌باشند.

این فهم در همان نگاه اول از ایراداتی رنج می‌برد. اولین ایراد این فهم، ابطال‌ناپذیری آن است. مطابق این فهم هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مگر به خواست و اراده و در واقع، امیال گروه‌های ذی‌نفع. در نتیجه، اگر حادثه‌ای رخ داد که مطابق میل گروه‌های ذی‌نفع شناخته‌شده نبود، این گزاره ابطال نخواهد شد! بلکه طرفداران قدرت بی‌انتهای گروه‌های ذی‌نفع پاسخ خواهند‌داد که یا ما گروه‌های ذی‌نفع را به خوبی نشناختیم یا آنها امیالی داشتند که از تیررس عقل ناقص ما غیرذی‌نفعان مغفول مانده‌است. لکن، همین عدم ابطال‌ناپذیری این قبیل نظریات نشانگر عمق ضعف شناختی آنهاست. زیرا هر آنچه ابطال‌ناپذیر باشد، بیرون از علم ایستاده است.

اما مساله به همین‌جا محدود نمی‌ماند. ما برای نقد این ادعا به یکی از مقالات دنی رودریک، اقتصاددان آمریکایی رجوع می‌کنیم. دنی رودریک در سال2014 مقاله‌ای با عنوان «When Ideas Trump Interests»را منتشر کرد که در آن به مواجهه ایده‌ها با گروه‌های ذی‌نفع می‌پردازد. رودریک در این مقاله قصد دارد نشان دهد جهان به آن سادگی‌ها که فرض می‌شود، کار نمی‌کند. شاید در کوتاه‌مدت، گروه‌های ذی‌نفع پیش‌برنده جهان باشند؛ اما، در بلندمدت پای ایده‌ها نیز به امور باز می‌شود. بنابراین جهان ماحصل واکنش متقابل ایده‌ها و گروه‌های ذی‌نفع است که دست آخر در یک نقطه تعادلی دیگر هم جمع می‌شوند.

دنی رودریک

روایت یک نزاع اندیشه‌ای

رودریک در مقاله خود این پرسش را مطرح می‌کند: «ایده‌ها در کجا مهم می‌شوند؛ گروه‌های ذی‌نفع در کجا مهم هستند و در نهایت، تعادل این دو به چه صورت رخ می‌دهد؟» برای فهم بهتر این پرسش به این مثال توجه کنید. آیا وجود تعرفه‌های تجاری بر واردات خودرو تنها ماحصل فشار صنعتگران داخلی حوزه خودرو است یا نه عوامل دیگری نیز نقش دارند؟ به‌عنوان مثال، شاید درک دولت‌ها از سازوکارهای موجود در جهان اشتباه است و این درک غلط موجب می‌شود تا آنها بر تعرفه‌های تجاری اصرار بورزند؟ در واقع، می‌توان پرسش رودریک را به این پرسش تغییر داد: اگر ما در جهان با ناخوشایندی‌هایی مواجه می‌شویم، آیا این ناخوشایندی‌ها محصول فشار گروه‌های ذی‌نفع برای پیشبرد اهداف مالی خود است یا نه؛ درک ما نیز از نحوه کارکرد جهان اشتباه است؟ به بیان ساده‌تر، شاید بخشی از مشکل به خاطر ایده‌های غلط ما باشد. به این صورت که با تغییر ایده‌ها می‌توان شرایط ناخوشایند را رفع کرد.

بیایید به یک مثال معروف دیگر توجه کنیم. به‌طور معمول ادعا می‌شود که در آمریکا کارآمدترین نهادهای اقتصادی وجود دارند. برخی برای توضیح علت این مساله بیان می‌کنند که منافع گروه‌های ذی‌نفع ایجاب می‌کرد که این چنین شود. لکن در اینجا یک مساله مطرح می‌شود که در این صورت، چرا منافع گروه‌های ذی‌نفع در دیگر نقاط جهان به این خروجی منتهی نشده‌‌است؟ آیا منافع گروه‌های ذی‌نفع در دیگر بخش‌های جهان به ناکارآمدی نهادهای اقتصادی گره خورده‌است؟ به‌ویژه در کشورهایی که شرایط جغرافیایی و میزان دسترسی آنها به منابع طبیعی تفاوت معناداری با آمریکا نداشته‌‌است؟ درواقع، در اینجا یک احتمال مطرح می‌شود که شاید در جایی مانند آمریکا ایده‌هایی وجود داشته‌‌است که در دیگر نقاط دنیا، آن ایده‌ها یا شکل نگرفته‌اند یا جدی تلقی نشده‌اند.

در واقع، آنچه در بالا بیان کردیم، یکی از جدی‌ترین نزاع‌های حوزه اندیشه است. برخی بر این باورند که ایده‌ها به خودی‌خود آن‌چنان حائز اهمیت نیستند و سرنوشت آن‌ها بستگی به آن دارد که آیا ایده‌ها با منافع گروه‌های ذی‌نفع مطابقت دارد یا خیر؟ اگر مطابقت داشته‌ باشد، پیگیری می‌شود و اگر نه؛ رد می‌شود. اما، برخی دیگر بیان می‌کنند که این ادعا لزوما صادق نیست. به باور آن‌ها گاهی واقعا ایده‌های درستی وجود ندارند. به این معنا که گاهی ناخوشایندی‌ها ماحصل ایده یا درک نادرست از نحوه کارکرد جهان است. درنتیجه، شاید با خلق ایده‌های مطلوب و ایجاد یک بازی برد-برد، منافع همگرایی میان ذی‌نفعان و غیرذی‌نفعان نیز ایجاد شود و به این ترتیب، تغییرات مطلوب در جامعه ایجاد شود. بنابراین ایده‌ها اهمیت دارند. درواقع، به باور این گروه، گاه تنها غفلت در عرصه اندیشه‌ است که موجب تصمیمات و در نتیجه، رخدادهای ناخوشایند می‌شود.

سه فرضیه و ردیه رودریک بر آنان

رودریک در مقاله خود از سه فرض مهم صحبت می‌کند. این سه فرض در واقع، همان فرض‌هایی هستند که مطابق آنها تلقی می‌شود که جهان در تسلط کامل گروه‌های ذی‌نفع قرار دارد. فرض اول از این قرار است که گروه‌های ذی‌نفع به‌طور کامل می‌دانند که جهان چگونه کار می‌کند. به بیان ساده‌تر، آنها آن‌چنان تسلط علمی بر جهان دارند که گویی به تفسیری کامل از سازوکارهای جهان رسیده‌اند. این فرض به باور رودریک از اساس اشتباه است.

به‌عنوان مثال، اگر در سال1945 بیان می‌کردید که اتحاد جماهیر شوروی در کمتر از 50سال آینده از صحنه سیاسی جهان حذف خواهدشد، احتمالا همگان به شما می‌خندیدند. شاید برای شما جالب باشد که حتی اقتصاددانان شهیری مانند پل ساموئلسون نیز در دهه50 میلادی احتمال می‌دادند که اتحاد جماهیر شوروی در آینده‌ای نه چندان دور، از اقتصاد آمریکا پیشی خواهد‌گرفت؛ اما، نتیجه چه بود؟ نتیجه این بود که شوروی در سال1991 میلادی فروپاشید!

در واقع، سال‌ها طول می‌کشد تا کسی مانند رابرت سولو پیش‌بینی کند که نظام اقتصادی شوروی نمی‌تواند همانند چند دهه گذشته به رشد خود ادامه دهد. اما، حتی پس از پیش‌بینی سولو نیز بسیاری ادعای او را قبول نداشتند تا آنکه این مهم در عمل محقق شد. حال توجه به این مساله بسیار مهم است که اگر ما امروز به یقین رسیده‌ایم که نظام‌های اقتصادی شوروی قادر به ادامه کار نبود یا به این یقین رسیده‌ایم که نظام اقتصادی کره‌شمالی جز فلاکت و انزوا عایدی دیگری ندارد، پس از مشاهده نتایج عملکردی آنها در بلندمدت است. به بیان ساده‌تر، یقین امروز ما در خصوص کارآمدی یا عدم کارآمدی نظام‌های کمونیستی مصداق «گر معما حل شود، آسان شود» است. واقعیت آن است که در میانه قرن بیستم این یقین نه‌تنها وجود نداشت؛ بلکه، عکس آن کم‌وبیش صادق بود. بنابراین این فرض که گروه‌های ذی‌نفع به‌طور کامل می‌دانند که جهان چگونه کار می‌کند، از اساس اشتباه است. این فرض را در بهترین حالت، زمانی می‌توان ادعا کرد که علم به پایان راه خود برسد و به تمام پرسش‌های بشر و مسائل آن پاسخ کامل و صحیحی بدهد!

مضاف بر این، فرض دوم مدافعان قدرت بی‌انتهای گروه‌های ذی‌نفع نیز از این قرار است که گروه‌های ذی‌نفع به تمام ابزارهای لازم دسترسی دارند. این فرض درست در ادامه فرض اول است. رودریک این فرض را نیز اشتباه می‌داند. مطابق این فرض، گویی که دیگر جهان به پایان خود رسیده‌‌است و دیگر در آن هیچ نوآوری وجود نخواهد‌داشت. رودریک بیان می‌کند که ابزارهای سیاستمداران می‌توانند در طول تاریخ تغییر کنند و واقعیت آن است که ابزارهای سیاسی و اقتصادی ما همواره در طول تاریخ تغییر کرده‌اند؛ بنابراین، هیچ دلیلی نیز وجود ندارد که در آینده نیز تغییر نکنند. به بیان دیگر، کدام‌یک از سیاست‌ها و نهادهای ما مشابه 2000 سال یا 200سال پیش است. بنابراین، برخلاف فرض دوم مذکور، گروه‌های ذی‌نفع به تمام ابزارها دسترسی ندارند. نقض فرض دوم، کلید یکی از ادعاهای مهم ماست. اینکه تحول و نوآوری در محل جعبه ابزارهای سیاستمداران همان چیزی است که کمک می‌کند تا منافع گروه‌های ذی‌نفع و گروه‌های غیر ذی‌نفع را با یکدیگر همگرا و تغییرات لازم را عملی کند.

علاوه بر این دو فرض، طرفداران قدرت بی‌انتهای گروه‌های ذی‌نفع، فرض سومی نیز در ملاحظات خود دارند. فرض سوم آن‌ها از این قرار است که گروه‌های ذی‌نفع تنها برای پیگیری منافع مادی خود اقدام می‌کنند. به‌عنوان مثال، آن‌ها بیان می‌کنند که جنگ‌های آمریکا در خاورمیانه مانند جنگ عراق و افغانستان تنها برای پیگیری منافع مادی بوده‌است یا همان جمله معروف که جنگ‌ها را کارخانه‌های اسلحه‌سازی به راه می‌اندازند تا منافع مالی خود را حداکثر کنند. اما، رودریک یک پرسش جدی در همین راستا مطرح می‌کند: اگر بنای همه‌چیز مانند جنگ‌ها تنها انگیزه‌های اقتصادی باشد، گزینه‌های جایگزین و پربازده‌تری برای سرمایه‌داران در جهان وجود دارد که می‌توانند آنها را پیگیری کنند. پس چرا آن‌ها گزینه جنگ را انتخاب کرده‌اند؟ با کمی تامل به این پرسش ساده و دقیق، بنظر می‌رسد که فرض سوم نیز ساده‌انگارانه است.

راه دشوار گروه‌های ذی‌نفع

جای خالی ایده‌ها در تحلیل ماتریالیستی

حال باید بیان داشت که زمانی که این سه فرض مذکور رد می‌شوند، رودریک پای گزینه دیگری را باز می‌کند. این گزینه «ایده‌ها» است. رودریک بیان می‌کند که شاید در کوتاه‌مدت گروه‌های ذی‌نفع امور را پیش ببرند؛ اما، در بلندمدت این ایده‌ها هستند که جهان را می‌سازند. به‌طور معمول، ما در میان اقتصاددان‌ها نیز با دو طیف مواجه هستیم. یک طیف از اقتصاددانان ادعا می‌کنند که ایده‌ها و ایده‌پردازان نقش معناداری در جهان ما ندارند؛ چراکه جهان مطابق میل گروه‌های ذی‌نفع پیش می‌رود. اما یک طیف دیگری از اقتصاددانان نیز بیان می‌کنند که ایده‌ها نقش محوری در جهان دارند. به‌عنوان مثال، نقل قول معروفی از کینز وجود دارد که در آن بیان می‌کند که «این ایده‌ها هستند که خطرناکند و نه منافع شخصی!» اما، سوال رودریک این است که حق با کدام گروه است؟ گروه اول یا گروه دوم؟ یا هیچکدام؟

پیرو همین پرسش است که رودریک ابتدا سراغ گروه اول می‌رود. بر این اساس، رودریک می‌گوید که اگر ما ادعای گروه اول را بپذیریم، ناگریز هستیم که سه فرض مهم را تایید کنیم. در واقع، پذیرش این ادعا که جهان به‌طور کامل تحت سلطه منافع مادی گروه‌های ذی‌نفع است، منوط به پذیرش سه فرض مهم مذکور است. همانگونه که بیان شد، رودریک با مطرح کردن ادله‌هایی هر سه فرض را رد می‌کند و در نتیجه همین مساله، ادعای اقتصاددانان گروه اول را زیر سوال می‌برد و برای ادعای اقتصاددانان گروه دوم اعتبار نسبی باز می‌کند.

رودریک می‌گوید که ما هنوز بر سر مسائل روزمره جهان به توافق نرسیده‌ایم. در واقع، درک‌های متفاوتی میان گروه‌های ذی‌نفع از نحوه کارکرد جهان وجود دارد. نفس وجود درک‌های متفاوت گروه‌های ذی‌نفع از جهان خود نشان می‌دهد که یا همه گروه‌های ذی‌نفع یا دست‌کم بخشی از گروه‌های ذی‌نفع درک کاملی از جهان ندارند. درخصوص این ادعای رودریک می‌توان مثال‌های مختلفی را بیان کرد. به‌عنوان مثال، در بحبوحه بحران کرونا، وقتی که دولت آمریکا قصد افزایش مخارج خود را داشت، برخی اقتصاددانان مانند سامرز بیان کردند که این افزایش مخارج تورم‌زا خواهد بود؛ اما برخی دیگر، مانند کروگمن بیان کردند که این افزایش هزینه‌ها تورم‌زا نیستند. به دیگر سخن، دو نظر به‌طور کامل مخالف از سوی دو جریان متفاوت در خصوص یک موضوع واحد در میانه افزایش مخارج دولت در دوران کرونا وجود داشت. نفس وجود این دو نظر متضاد در یک زمان برابر و درخصوص یک مساله مشخص نشان می‌دهد که ما یا حداقل بخشی از ما هنوز درک درستی از نحوه کارکرد جهان نداریم. بنابراین برای حل این مشکل باید به سراغ ایده‌های بهتر و دقیق‌تر برویم تا بتوانیم، این نقص یا ایراد را حل کنیم.

حال با این اوصاف چگونه می‌توان این فرض را پذیرفت که گروه‌های ذی‌نفع به خوبی می‌دانند که جهان چگونه کار می‌کند؟ بدیهی است که این فرض اشتباه است. مضاف بر این، این مساله نشانگر یک موضوع مهم است و آن نیز از این قرار است که ما برای آنکه تفسیر خود از جهان را بهبود ببخشیم، بی‌شک نیازمند ایده‌های بهتر و عمیق‌تر از سوی نظریه‌پردازان هستیم.

ایده‌ها نجات‌بخش هستند

ادعای اصلی اقتصاددانان گروه اول در واقع بدین معناست که ارائه ایده‌های نو نمی‌تواند گره از مشکلات بشر باز کند؛ زیرا این ایده‌های نو منافع ذی‌نفعان وضع موجود را به خطر می‌اندازد و در نتیجه، آنها در برابر ایده‌های نو مقاومت خواهندکرد. اما، رودریک بیان می‌کند که ضعف این ادعا در آنجاست که به زعم این گروه از اقتصاددانان، جعبه ابزار گروه‌های ذی‌نفع یا کامل است یا اگر کامل هم نباشد، ثابت است. اما، واقعیت این است که این ادعا درست نیست.

رودریک بیان می‌کند که تمام تلاش اهل فن علوم مدیریتی خلق ایده‌های مدیریتی جدید است. در واقع، این تلاش نشان از آن دارد که ما هنوز جعبه ابزار لازم و کافی را برای مدیریت امور نداریم. این مساله در تضاد با فهم نئوکلاسیکی از اقتصاد است. رودریک در اینجا بیان می‌کند که طبق درک نئوکلاسیکی از جهان، تنها مساله پیش‌روی ذی‌نفعان حل مساله بهینه‌سازی توابع هدف آنهاست. به دیگر سخن، فهم نئوکلاسیکی نشان از آن دارد که گویی مساله ذی‌نفعان تنها یافتن مقادیر بهینه متغیرهاست. آنها پس از محاسبه این مقادیر بهینه دیگر هیچ مشکلی در محقق کردن این مقادیر ندارند. اما تلاش اهل فن علوم مدیریتی به ما نشان می‌دهد که این‌گونه نیست. درست به همین دلیل است که آنها مدام به دنبال یافتن ایده‌های جدید مدیریتی و استراتژی‌های جدید هستند. در نتیجه، جعبه ابزار گروه‌های ذی‌نفع برای تحقق اهداف خود کامل نیست و این نشان می‌دهد که هنوز ما به ایده‌ها و ایده‌پردازان نیاز داریم.

مضاف بر این، رودریک بیان می‌کند که جعبه ابزار گروه‌های ذی‌نفع نه‌تنها کامل نیست، بلکه ثابت نیز نیست. او بیان می‌کند که چرا برای ما نوآوری در عرصه کالاهایی مانند گوشی‌های هوشمند مساله عجیبی نیست؛ اما، نوآوری در عرصه اقتصاد سیاسی برای ما غیر قابل پذیرش است؟ به بیان دیگر، چرا ما می‌توانیم تصور کنیم که شرکت‌های بزرگی چون آی‌فون و سامسونگ می‌توانند با نوآوری، گوشی‌های هوشمند بهتر و ارزان‌تری را تولید کنند تا همگان از آنها بهره‌ ببرند و وضع مردم و شرکت‌های بزرگ را با هم بهبود ببخشند؛ اما نمی‌توانیم تصور کنیم که در عرصه اقتصاد سیاسی نیز می‌توان خلاقیتی به خرج داد تا وضع ذی‌نفعان و غیر ذی‌نفعان هر دو با هم بهتر شود؟ رودریک، علت این امر را در آن می‌داند که به زعم برخی از اقتصاددانان، نوآوری در عرصه ایده‌های اقتصاد سیاسی به پایان رسیده‌‌است؛ زیرا به گمان آنان نمی‌توان مناسباتی ساخت که ذی‌نفعان و غیرذی‌نفعان هر دو با هم به وضعیت مطلوب‌تری برسند. در نتیجه، ذی‌نفعان از انجام هر نوع نوآوری جلوگیری خواهندکرد.

اما، رودریک بیان می‌کند که این ادعا با واقعیت‌های تاریخی مغایرت دارد. او بیان می‌کند که تاریخ سرشار از مثال‌هایی هست که در آنها با خلق ایده‌های جدید در عرصه اقتصاد سیاسی، وضعیت ذی‌نفعان و غیر ذی‌نفعان، هر دو با هم بهبود یافته‌است. او در این راستا مثال‌های مختلفی را ارائه می‌کند. به‌عنوان مثال، زمانی که انگلستان خیز خود را برای صنعتی‌شدن برداشته‌بود، صنعتگرها به تهدیدی برای قدرت زمین‌دارها بدل شده‌ بودند. این تهدید می‌توانست مانع از صنعتی‌شدن انگلستان شود؛ اما این اتفاق رخ نداد؛ چرا؟ چون با خلق ایده‌ای جدید میان این دو گروه، مناقشه به‌وجودآمده حل شد. زمین‌داران تضمین دادند که امتیازهای لازم را به صنعتگرها خواهندداد و صنعتگرها نیز عهد بستند که علیه زمین‌داران انقلاب نخواهندکرد. در نتیجه، تا دهه‌ها زمین‌داران در عرصه قدرت ماندند و صنعتگرها نیز به منافع خود دست یافتند.

یک مثال دیگر مورد صنعتی‌شدن آلمان است. آلمان زمانی صادرکننده اصلی گندم به فرانسه بود. اما همزمان با آن، آلمانی‌ها برای قوت بخشیدن به بخش صنعت خود قصد داشتند تعرفه‌هایی علیه فرانسوی‌ها اعمال کنند، تعرفه‌هایی که کشاورزهای آلمانی با آن مخالفت کردند؛ زیرا، این تهدیدی برای آن‌ها بود. وضع تعرفه از سوی آلمان بر فرانسه با پاسخ مشابه همراه می‌شد و در نتیجه، این به زیان کشاورزان آلمانی بود. اما با ورود آمریکا به عرصه کشت و صادرات گندم، قیمت این محصول به‌شدت افت کرد و منافع کشاورزان آلمانی به خطر افتاد. پیرو همین موضوع، کشاورزان آلمانی با زمان‌شناسی خوب، با دشمنان قبلی خود یعنی صنعتگران آلمانی متحد شدند و از ایده وضع تعرفه بر کالاهای  فرانسوی استقبال کردند. مساله‌ای که به صنعتی‌شدن آلمان کمک بسیاری کرد و حاصل زمان‌شناسی کشاورزان و تغییر ایده آنها بود.

اما، یک مثال خوب دیگر رودریک که برای ما نیز مناسب است؛ مثال او درباره برخی از کشورهای آمریکای لاتین است؛ کشورهایی که در دهه80 میلادی با مشکلات متعدد اقتصادی در حال دست‌وپنجه نرم کردن بودند. آنها با پیگیری سیاست‌های حمایت‌گرایانه که در آن زمان محبوب کشورهای در حال توسعه بود، شکست‌های سنگینی را متحمل شده‌بودند. یکی از این شکست‌ها وضعیت وخیم نرخ تورم در این کشورها بود. در دهه 90میلادی، برخی از این کشورها، مانند برزیل، قصد داشتند وضعیت را تغییر دهند. آن‌ها نیاز به اصلاحات اقتصادی را ضروری می‌دیدند؛ اما، از انجام آن واهمه داشتند. لکن، در این میان با خلق یک ایده جدید کار را آغاز کردند و موفق هم شدند. آنها بسته‌های اصلاحات اقتصادی خود را در کنار بسته‌های کاهش تورم به‌عنوان بزرگ‌ترین مشکل غیر ذی‌نفعان ارائه کردند. در نتیجه، با این کار آنها رضایت مردم را برای اصلاحات اقتصادی کسب کردند. کسب رضایتی که نتیجه‌بخش بود؛ زیرا آنها را از بحران اقتصادی که درگیرش بودند، نجات داد.

لیست مثال‌های این‌چنینی رودریک تمامی ندارد. لکن همگی آنها معطوف به این امر است که  می‌توان ایده‌های جدید خلق کرد که پیرو آنها هم وضعیت ذی‌نفعان را بهبود بخشید و هم وضعیت غیر ذی‌نفعان را. در نتیجه، مشکل ما این نیست که جعبه ابزارهای ما ثابت هستند و ذی‌نفعان در برابر ایده‌های جدید و ابزار‌های نوین مقاومت می‌کنند؛ بلکه، مشکل ما این است که ایده‌ها و ایده‌پردازان را جدی نمی‌گیریم.

جهان در بلندمدت ماحصل ایده‌ها است

رودریک بیان می‌کند که این فرض که ذی‌نفعان تنها برای منافع مادی خود کار می‌کنند، فرض ساده‌انگارانه‌ای است. رد این فرض نشان می‌دهد که مسائل اندیشه‌ایی نقش مهمی در تصمیم‌گیری‌ها دارد. مسائلی که درک غلط از آنها می‌‌تواند مشکل‌ساز باشد. در نتیجه، ایده‌ها برای ما مهم هستند. لکن، رودریک در یک جایی نیز می‌گوید که گیریم این فرض صحیح باشد، باز هم ایده‌ها کم‌ارزش نمی‌شوند؛ چراکه حتی در این صورت نیز با توجه به نقص دانش و ابزارهای ما، ذی‌نفعان حتی برای پیگیری همان منافع مادی خود نیازمند ایده‌های جدید و ایده‌پردازانند.

آنچه رودریک در این مقاله قصد داشت بیان کند، از این قرار بود که ما دست‌کم به علت دانش و ابزارهای ناقص و گاه اشتباه در وضعیت‌های تعادلی گرفتار می‌شویم که به‌طور قطع، وضعیت بهینه ما نیست. آن چیزی که می‌تواند ما را به یک وضعیت تعادلی بهینه یا حداقل بهتر منتقل کند، خلق و به‌کارگیری ایده‌های جدید در درک جهان و ابزارهای ما است. این ایده‌های جدید و به‌کارگیری آنها قرار نیست که به‌طور حتم با مخالفت ذی‌نفعان مواجه شود و برای این کار کافی است که ایده‌ها با درک زمان و مکان، به درستی انتخاب شوند. به بیان دیگر، آنچه از این مقاله رودریک برای ما به یادگار می‌ماند این گزاره است که هر چند در کوتاه‌مدت گروه‌های ذی‌نفع دست بالا را دارند؛ اما، در بلندمدت این ایده‌ها و ایده‌پردازانند که مسیر تاریخ را مشخص می‌کنند.

در همین باره

مشتاقانه منتظر دریافت نظرات شما دوستان عزیز هستیم





For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

پیشنهادها

خوانده شده ها