پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی اقدامات و خدمات سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران

معرفی توانمندی ها و محصولات شرکت نورد و لوله اهواز

آشنایی با سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی

فروتن
mina-hormozi
انجام دهنده گفتگو

مینا هرمزی

متن كامل گفتگوي بهروز فروتن با ماهنامه كارخانه دار

واگذاری صنایع غذایی «بهروز» ناخواسته بود؛ توضیح بیشتری نمی دهم!

من بنیانگذار برند بهروز هستم، اما در تاریخ ۱/۱/۹۰  آن را واگذار کردم.  ما سیاست کاری داریم. اما کار سیاسی نداریم. در واقع ما تابع سیاست زدگی شدیم که تمایلی برای صحبت در این زمینه ندارم. من تابع اجبار جامعه بودم. من در حکم یک مادر واقعی ترجیح دادم بهروز زنده بماند و از این طرف و آن طرف کشیده نشود. الان هم  علت واگذاری بهروز را به دلایلی که خط قرمز هستند و بیانش را به صلاح نمی دانم بهتر است توضیح ندهم. اما ترجیح می دهم تجربه ۶۰ ساله خود را در صنعت غذا در اختیار دیگران بگذارم.

 بهروز فروتن کوله باری از تجربه را به دوش می کشد و ذهنش مملو از خاطرات تلخ و شیرین است .  این کارآفرینی وطن پرست ایرانی معتقد است، من در رقابت دعوا نکردم، علمی مبارزه و ثابت کردم که من باید باشم. تحقیر من را ساخت. توهین به من آبرو داد، نشدن به من شدن آموخت، تهدید برای من فرصت ایجاد کرد. اینها تفکر یک کارآفرین را رقم می زند. در ادامه به شکل گیری صنایع غذایی  با برند بهروز و فراز و نشیب های آن می پردازیم. بهروز فروتن اکنون در صنایع غذایی بهروز نیست در باره علت خروجش، خیلی سربسته به «مجله کارخانه دار»  می گوید که این واگذاری ناخواسته بود:

سوال  اولی که به ذهن ما می رسد اینکه بهروز فروتن چگونه کارآفرین شد. به قول امروزیها آیا  کارافرین شدن به ژن خوب بستگی دارد و  یا آموزش بهتر؟

هر دو با هم جواب می دهد.  مثل یک نقاش که به ذات نقاش است و اکتساب هم می کند و یک نقاش چیره دست می شود. شما گفتید کارآفرین اما به اعتقاد برخی در جامعه کارآفرین کسی است که  پولی می گیرد و کاری انجام می دهد. اما من به کسانی کارآفرین می گویم که تفکر نوین دارند و ارزش آفرینان و هویت بخشان اقتصاد هستند. در واقع کارآفرینی یک روش است و کارافرین باید هر روز تفکر نو داشته باشد نه اینکه کار نو انجام دهد. این افراد به اخرین چیزی که فکر می کنند پول است زیرا ۹۰درصد خودشان، باورشان و توانشان است. 

گاهی باید ترمز کرد

برند بهروز چگونه به وجود آمد؟

من ۳ دوره زندگی پر از تجربه داشتم که البته بسیاری آن را شکست می دانند. اما به نظر من شکست معنی ندارد و هر  اتفاقی که رخ می دهد، می تواند منجر به یک تجربه بسیار خوب شود. از ۶ سالگی کار کردم نه اینکه نیاز مالی داشته باشم. زیرا من فرزند امیرلشگر بودم. اینکه اکنون کارآفرینم، حاصل تجربه ۶۰ سال پیش است. درست است که کسب وکارها با ۶۰ سال پیش متفاوت است اما در حقیقت تنها شکل و شمایل کارکردن تغییر کرده است. به اعتقاد من عمر مفید، عمر کار است.

از آنجا که فکر می کردم همه آدمها همه چیز را درست می گویند و ضریب صداقت آدم ها را صددرصد حساب می کردم در چند دوره از کارهایم در حقیقت تجربه کسب کردم و متوجه شدم که یک اتومبیل اگر همه چیزش خوب باشد ترمزش هم خوب است وگاهی باید ترمز کرد.

یک روز همه چیز خود را از دست دادم. خانه، ویلا، ماشین همه چیز را که با زحمت به دست آورده بودم. با چشم گریان به خانه آمدم. همه چیز را برای همسرم تعریف کردم. همسرم گفت بلند شو از نو شروع می کنیم. گفتم دیگر نمی توانم چون همه چیزم را از دست دادم. گفت امید داری؟ گفتم بله. گفت پس می توانی. قابلمه ای آورد و گفت از همین جا شروع می کنیم. سالاد اولویه،کشک بادمجان و شعله زرد می پزیم و می فروشیم.

من دوباره با انرژی خانواده ام که پشت سر من بود آغاز کردم. اما آسان نبود زیرا در اوایل مواد غذایی را نمی خریدند، فاسد می شد و برگشت می خورد یا اینکه می خریدند و پول نمی دادند. دیگر هیچ پولی برایم نمانده بود. اما همسرم همه طلاهایش حتی حلقه ازدواجش را هم فروخت و ادامه دادیم.

زمان جنگ شد. اما مهمتر از همه، این بود که افرادی مسئولیت دار میشدند که با تولید موافق نبودند. فکر می کردند همه چیز باید وارد شود و اصولا تولید داخل برایشان تعریف نشده بود. در واقع مبارزه اندیشه شکل گرفت. ما کار را به زیرزمین ۱۱ متری خانه خود که در آن زمان مستاجر آنجا بودم، بردیم. از سال ۵۶ تا ۶۱ در آنجا تولید کردیم و بعد به یک انباری در اکباتان منتقل شدیم.

بعد از ۴ سال دوندگی بالاخره موفق شدم زمانی برای بازدید از انباری بگیرم تا به من پروانه های لازم را بدهند که بعد از کلی تجهیز کردن دقیقا صبح روز بازدید بر اثر بی احتیاطی کارگر همسایه همه وسایل ما درآتش سوخت. آتش نشانی هم امد اما تانکرش خالی از آب بود و در آنجا متوجه این موضوع شده بود. در آن شرایط، سختر از نابود شدن همه چیز، حرفی بود که ماموران بازدید گفتند. آنها گفتند کارگاه را سوزانده ای تا از بیمه پول بگیری. خیلی غصه خوردم. در آن زمان اصلا نمی دانستم بیمه چیست.

پروانه کسب را چه زمانی تحویل گرفتید؟

بعد از آن مشکل ۲۹ ماه به غیر از روزهای تعطیل به وزارتخانه برای دریافت پروانه کسب می رفتم و نمی دادند. من را به اداره ها راه نمی دانند، عینکم را از طبقه ۵ ساختمان به بیرون پرت کردند. بعد از شنیدن حرفهای بسیار زشت، بالاخره بین زمین و آسمان در آسانسور امضا پروانه تولید را گرفتم. باید بگویم که به عنوان اولین ایرانی هستم که نشان زالوصفت را به من دادند.

چگونه؟!

در سال ۱۳۶۲ در یکی از کنفرانسها رو به من گفتند این زالو صفتها نمی گذارند جامعه در رفاه باشد زیرا اندیشه انها این بود که تولید در کشور بخوابد و اندیشه ما این بود که تولید در کشور بلند شود. اندیشه باید بزرگ باشد. آنها اندیشه تخریب داشتند و من اندیشه سازندگی وفکر  سازندگی من موثر واقع شد. در نتیجه ۶۰۰ واحد مواد غذایی در حال حاضر به ۱۲ هزار واحد تولیدی رسیده است. بزرگترین ناوگان توزیع را در کشور من داشتم من در ابتدا با یک ژیان محصولات خود را جابجا می کردم.  

مبتکر توزیع در کشور من هستم. ۴۰ هزار مرکز توزیع در کشور ایجاد کردم. واحد ۱۱ متری با ۱۱ افراد خانواده را به ۵ هزار نفر رساندم. برای برخی از افراد این موضوع خیلی ناراحت کننده بود و به دنبال آزار من بودند. بیش از ۴۰۰ لوح تقدیر و تمجید داشتم و دارم. در جوامع مترقی هرکسی که یک نشان، یک آرم، یک گواهی و یک تقدیرنامه داشته باشد احترام جامعه را دارد. به هر حال مردم قدرشناس من بودند و من هم قدر شناس مردم هستم.

کجا روم که ریشه ندارم و فقط ریشه در این خاک دارم

اما الان برند بهروز بدون موسس خود به کار ادامه می دهد. چرا؟

با یک اتفاق نا بهنجار برای بسیاری از جمله من، کارهای اقتصادی نامناسب حاصل شد. چرای آن را نمی دانم. شاید تاریخ جواب دهد. من با ثبات ایستاده ام و یک واحد تولیدی دیگری به نام بهرنگ هم دارم. یکی از فرزندانم در کار هنری نقاشی مشغول است و دو فرزندانم دیگر من کارهای تولیدی و تجاری انجام می دهند. در حقیقت دست از تولید برنداشتیم چرا که خود را باور داریم و من فرزند ایران هستم. نه اینکه جایی من را نخواستن که برم اما کجا روم که ریشه ندارم و فقط ریشه در این خاک دارم.

واگذاری برند بهروز ناخواسته بود؟

من بنیانگذار برند بهروز هستم، اما در تاریخ ۱/۱/۹۰  آن را واگذار کردم.  ما سیاست کاری داریم. اما کار سیاسی نداریم. در واقع ما تابع سیاست زدگی شدیم که تمایلی برای صحبت در این زمینه ندارم. من تابع اجبار جامعه بودم. من در حکم یک مادر واقعی ترجیح دادم بهروز زنده بماند و از این طرف و آن طرف کشیده نشود. الان هم  علت واگذاری بهروز را به دلایلی که خط قرمز هستند و بیانش را به صلاح نمی دانم بهتر است توضیح ندهم. اما ترجیح می دهم تجربه ۶۰ ساله خود را در صنعت غذا در اختیار دیگران بگذارم. اما این فراموش نشود که در مرداب هم گل رویش پیدا می کند.

من برای رفتن به دماوند از هلی کوپتر استفاده نمی کنم بلکه قدم به قدم می روم

همانطور که فرمودید فرزندان شما وارد این کار شدند و طبیعتا آنها ۹۰ درصداز افراد بیرون از این حوزه شانس بیشتری برای موفقیت دارند. 

شانس برای افرادی است که کنار خیابان نشسته اند و می گویند سایه خودش می آید. اول باید در ذهن خود باور کنید که می خواهید خلاق باشید. اول تفکر، بعد به عنوان یک ایده آن را بینید که با زمان و علم آنرا به اهداف کوچک تبدیل کنید و بعد انجامش دهید. من برای رفتن به دماوند از هلی کوپتر استفاده نمی کنم بلکه قدم به قدم می روم. 

در فرهنگ شرق نه، اما در فرهنگ غرب همیشه بین مدیریت و مالکیت یک تفکیکی وجود دارد…

فرمایش شما درست است اما برای پیشرفت در جامعه باید سرمایه گذار با مدیر فرق داشته باشد. اما در ایران سرمایه گذار و مدیر یکی است. زیرا ادامه کارشان در تسلسل انها است. چونکه نسلها تکامل پیدا می کنند. در ایران چون باور دلالی و بازرگانی خیلی پررنگتر از صنعت است. صنعتگر خود کار می کند و به نسل بعد فکر نمی کند. بنابراین سرمایه گذار تسلسلش با مدیریتش است.

اما بسیاری از افراد حتی نسلها وارد کارآفرینی می شوند اما کارافرینی یک تحمل و تابی می خواهد…

کارآفرینان نقش آفرینان جامعه هستند و هرچه زمین بخورند محکمتر بلند می شوند. مطمئنا در دنیا کارآفرینی نداریم که زمین نخورده باشد و کسانی موفق تر هستند که از همانجا بلند می شوند.

این زمین خوردنها گفتنش راحت است اما زمین خوردن امروز یعنی حقوق عقب افتاده کارگر، چک برگشت خورده، فشار مالیات و…

فرهاد خیلی عرق ریخت تا توانست عاشق شود. همیشه باید مقصد را باور داشت، چون باور کردید در باورتان موفق می شوید. من در این ۶۰ سال کار کردنم بسیار بسیار تجربه اندوخته ام. من شکست را نمی فهمم. من همیشه از کسانی که به من ستم روا داشته اند تشکر کردم. آن کسی که به من زالو صفت گفته بود در دانشگاه تهران جلوی ۲ هزار نفر از من معذرت خواست. من ادمی بودم که به شدت  پیگیر کارم بودم. روزی عینک مرا از ساختمان بیرون انداختند، گفتم چه زمانی بیایم؟ گفت دوماه دیگر. گفتم صبح بیایم یا بعداز ظهر. من آدم پرویی نبودم بلکه باور داشتم که برای تولید در کشوری که اعتقاد به بازرگانیش بیشتر است باید تلاش کرد. تولیدکنندگان با کارهای خود باعث شدند که گوش دولتمردان شنوا شود تا صنعت غذا زنده بماند.

اگر در تولید نگاه بازرگانی وجود نداشته باشد و تولید کننده نداند که مصرف کننده محصولاتش چه کسانی هستند نمی توانند در بازار خارجی موفق باشند…

در بازار بسته هر چه تولید شود به مصرف می رسد. اما وقتی در بازار رقابت قرار بگیریم، انتخاب با مصرف کننده است.

سوالی دیگر از حضورتان بپرسم. تولیدکننده و سرمایه دار صنعتی در ایران تنها توجه شان البته به درست، به مصرف کننده بوده و با سایر بخشهای جامعه رابطه ای نداشتند. درست برعکس تجار و بازاریان در ایران. حاجی بازاریها با همه بخشهای جامعه از قدرتهای حکومت، روحانیون و حتیNGOهای محلی با سیاستی با بقیه جامعه در ارتباط بودند اما جامعه سرمایه دار صنعتی ما احساس بی نیازی می کردند.

حرف شما درست است. اما نمی گویم آنها کار درستی می کردند.

وقتی در کشوری اقتصاد سیاسی حاکم است. مثلا در بخش مصادره ها هیچکدام از عوامل جامعه در دفاع از سرمایه گذار صنعتی بلند نشده اند…

تر و خشک با هم سوختند.

درست است اما حرف من این است که آیا قبول دارید که طبقه سرمایه دار صنعتی باید بخش ارتباطی با جامعه را جدای مصرف کننده گسترده تر کند؟

کاملا درست است. حال من یک قدم جلوتر می روم و می گویم هر که در اقتصاد جامعه کار می کند باید ارتباطش با جامعه را به هر شکلی که ممکن است، گسترده کند. من شعارم <<دوست من سلام>> است. بیش از چندین میلیارد هزینه تبلیغ <دوست من سلام>کردم. این تبلیغ، من را مشهور نکرد بلکه فرهنگم مرا مشهور کرد. کیفیت محصول مرا مصرف کننده مشخص می کند. من فهمیدم چگونه باید با جامعه ارتباط برقرار کنم. رابطه برقرار کردن با جامعه هنر می خواهد.

تولید کننده باید تحقیق میدانی داشته باشد

قدرت مانور صنعت غذا مثلا مثل ساخت لوازم خانگی نیست. قدرت رشد و تحول این صنعت چگونه است؟

تنوع آن امروزه زیاد است. زیرا مردم به تازه خوری پشت کردند و به صنعت غذا رو اورده اند. بنابراین هر واحد تولیدی زمانی موفق است که تحقیق میدانی و توسعه داشته باشند. وقتی تولیدکننده محصولی به بازار ارائه می کند همان محصول ممکن است در آذربایجان مصرف داشته باشد اما در خوزستان مصرفی برای آن وجود نداشته باشد. چون بسته بندی، مصرف، قیمت در هر نقطه از ایران با هم فرق می کند. 

در صادرات وضع اینگونه است؟

صادرات به یک غول تبدیل شده است. اما صادرات یعنی شناختن بازار هدف. وقتی تولید کننده، بازار را بشناسد دقیقا برای مصرف ان بازار، تولید می کند. یک مثال می زنم. تولیدکننده  یک برند از آب معدنی، بازار هدفش کشورهای عربی بودند. اما معنی نام آن آب معدنی به زبان آنها یعنی مرگ و آن کشور همه آب معدنی صادرشده از ایران را برگرداند. این یعنی نشناختن فرهنگ بازار هدف. بنابراین شناختن فرهنگ، مصرف، ذائقه و قیمت بازار هدف ضروری است. همچنین صادر کننده باید استمرار در صادرات داشته باشد و با کیفیت و استمرار صاحب برند در بازار صادراتی شود.

اما بسیاری معتقدند شرایط نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است و بحران، صنایع را با مشکلات جدی روبرو کرده است…

 قطعا در حال حاضر همه صنایع از جمله صنعت غذا در بحران هستند. اما نوع بحرانها با یکدیگر متفاوتند. در برخی مواقع بحران نبود مواد اولیه، رقابت، بسته بندی، تکنیک، تکنولوژی و بسیاری موارد دیگر است. یک تولیدکننده همیشه دنبال به جلو بردن صنعت خود است اما همیشه با یک بحرانی روبرو است.

اما بحران در صنعت غذا چون با همه جامعه در تماس است بیشتر قابل لمس است. صنعت غذا در کشور با نبود امکانات بسته بندی و نبود مواد اولیه لازم و یا مواد افزودنی، نبود نقدینگی برای حتی مواد اولیه داخلی بحران را در صنایع غذایی تشدید کرده است.

اگر انسانها بحران تفکر و رفاه نداشتند، همچنان غار نشین باقی می ماندند.

اما این بحران باعث تعطیلی بسیاری از صنایع شده؟

البته انسانهای موفق نه در ایران و نه در صنعت غذا اصولا در تولید تفکر، وقتی با بحران مواجه می شوند، انگیزه ای برای پیشرفت دارند. درست است که تحریم ها آزاردهنده است اما نبودها، انسان را به بودنها وامیدارد.

اندیشمندان در تفکر اقتصادی که برخی در صنعت غذا است، بحران را انگیزه برای پیشرفت می دانند. در بحرانها ۶۰۰ واحد تولیدی در صنعت غذا، امروز  به بیش از ۱۲ هزار واحد تولیدی رسیده است. اما کشورهای پیشرفته آنچه می تواند تسهیلات قانونی، بخشنامه ای، مقررات، اقتصادی، گمرکی را برای کل تولیدکنندگان فراهم می کنند. ولی در جامعه ما به دلیل جزیره ای نگاه کردن تفکر مدیران کشور، تولید و صنعت با بخشنامه های زیادی مواجه است. به بیان دیگر همه عوامل برای بستن دست و پای تولید در کشور فراهم است.

به دولتمردان، مدیران ارشد، مجلس و حکومت توصیه می کنم که جامعه تسریع در تولید را می خواهد. قانون صنعت غذا بیش از ۵۰ سال پیش نوشته شده، اما همان قانون الان  اجرا می شود. ولی در کشورهای پیشرفته قانون موانع هر ۱۵ سال تغییر می کند. زیرا در ۱۵ سال یک نسل تغییر می کند، چگونه با قانون ۵۰ سال پیش صنعت غذا باید الان کار کرد.

کیفیت جان تولید است

شما به عنوان دارنده برند، کیفیت در صنایع غذایی را چگونه ارزیابی می کنید؟ 

ما در کیفیت قدمهای خوبی برداشتیم اما کافی نیست. قدمهایی در مورد کمیت برداشته شده اما مناسب برداشته نشده است. تعدد تولیدات دلیل بر کیفیت تولید نیست. هر جا که آب بود کارخانه ای تاسیس شد و بدون برنامه تولید با شکست مواجه شد. درست است که پول متعلق به فرد است اما در حقیقت سرمایه ملی از بین رفت. در واقع نباید به تعدد فکر کرد بلکه باید به کیفیت فکر شود. اما دو چیز باید اتفاق بیافتد، دولتمردان تصمیم گیرنده در تولید امکانات قانونی و شرایط مداری فرهنگ واقعی تولید را فراهم کنند. اگر بخواهند می توانند که انجام دهند.

در حال حاضر به علت تعدد تولیدکنندگان، فرهنگ کیفیت باید یاد گرفته شود، نه فقط کمیت. مردم ما بقدری دانشمند و فهیم شده اند که فرق دوغ و دوشاب را متوجه شوند. وقتی مصرف کننده دو کالای مشابه ایرانی و خارجی را انتخاب می کند و بعد از مصرف متوجه کیفیت، بسته بندی و قیمت بهتر محصول خارجی می شود و چون انتخاب با مصرف کننده است یقینا محصول خارجی را انتخاب می کند. 

بنابراین باید به این شعار توجه شود که شعار من است. کیفیت جان تولید است. تولیدکنندگان یا باید تمام قد وارد صنعت غذا شوند یا اصلا نیایند. درست است که الان بازار خریدار محصولات ما است اما اگر به جایی برسد که انتخاب واقعی دست مصرف کننده باشد مطمئنا کالاهای بی کیفیت جایی در این بازار نخواهند داشت. 

از تجربه هایی که آموخته اید چه توصیه ای، برای افرادی که جدیدا وارد صنعت غذا می شوند، دارید؟

اولا بیگدار به آب نزنند. به کاری که می خواهند انجام دهند، واقعا باور داشته باشند، ولی متعصب نباشند. حتما تحقیقات میدانی در چند فرآیند انجام دهند. امروز نهالی را که به اندازه ۳۰ سانت می کارند، خوب است، اما وقتی بزرگ شود جلوی پنجره آنها را می گیرد، این خوب نیست پس دورنما داشته باشند. یک تولید کننده قطعا به کار دوم فکر کند. یعنی پس دست خود را داشته باشد. بازار و رقبا را بسنجند تا جایگاه خود را در بازی پیدا کنند که جای شاه بنشینند یا سرباز.

گزیده ای از این گفتگو در شماره دوم مجله کارخانه دار در دیماه ۹۷ چاپ شده است 

 

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها