پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
اختلاف عالیخانی و شاه به قلم پیروز مجتهدزاده
مجتهد زاده می گوید: من در دوران روابط کاریم با عالیخانی ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ حداقل در دو مورد این انتقادها را از زبان خود او شنیدم:مورد اول اینکه او مدیریت اقتصادی شاه را قبول نداشت و ظاهرا در این مورد یکیدو بار طرف تندگویی شاه قرار گرفته و دلخوری زیادی پیدا کرده بود. او این انتقاد اقتصادی را در دوران تبعیدش در اروپا و امریکا نیز در همه مصاحبههایش تکرار میکرد
او به عنوان یک اقتصاددان برجسته در مقام اجرایی وزارت اقتصاد مداخلهها و برنامهریزیهای اقتصادی پادشاه را وارد نمیدانست و همان هنگام ریاستش بر دانشگاه تهران در دیدارهای دوستانه با من و یکیدونفر دیگر از هیات رئیسه انجمن دانشجویان دانشگاه تهران این ایرادها را مطرح میکرد…
من آنچه که از مجموع گفتههای او دریافت کرده بودم را در قیاس با مدیریت عالیه شاه بر امور کشور که بر اساس زمینههای ژئوپولیتیکی روابط بینالمللی پیگیر میشد، ارزیابی میکردم، به ویژه پس از پیروزی حیرتانگیز شاه در مبارزات اوپک که آن هنگام اوج میگرفت…، و در داوریهای خصوصی خود حق را به جانب شاه میدیدم چون میدیدم که عالیخانی در مقام یک مدیر اقتصادی ورزیده و دانشمند طبیعی است که مدیریت اقتصادی خود را در چارچوب اجرایی در محدوده دولت و کشور پیگیر بود، درحالیکه شاه توسعه اقتصادی کشور را در دورنمای مدیریت توسعه سیاسی داخلی از راه اجرایی کردن مواد ششگانه انقلاب سفیدش در زمینه تغییرات بنیادین در ساختار “ملت سازی” مانند اصلاحات ارضی و صاحب زمین کردن “رعایا” و سهیم کردن کارگران در سود کارخانهها و آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن زنان و روانه کردن کارگران و کشاورزان و زنان آزاد شده به پارلمان کشور، به جای “دوله ها” و “سلطنه ها”ی هزار فامیل وابسته قاجاری، معنی “خانه ملت” بودن مجلس شورای ملی را به پارلمان کشور بازگرداند، و اگر چه احزاب و انتخابات همچنان فرمایشی بودند ولی از دید ساختار سازی سیاسی – اقتصادی – اجتماعی، این محمدرضاشاه فقید بود که با آن اقدامات ساختارسازانه بنیادین خود برای نخستین بار در تاریخ مشروطیت معنی “ملی” بودن = “تعلق به ملت داشتن” را به مجلس شورای ملی ایران داد.
شاه سخت سرگرم متحول نمودن ساختار اقتصادی کشور بود از راه انحلال سیستم پوسیده “ارباب – رعیتی” و برای جا انداختن سیستم دموکراتیک چدید در روابط نیروی کار کشور با جامعه فئودالیته حاکم بر ایران، به خود اجازه میداد در همه امور کشور دخالت کند… در همان ایام بود که شاه در اندیشه شکل دادن به یک ژئوپولیتیک کم نظیر برای ایران شد و توسعه نفوذ سیاسی- ژئوپولیتیکی ایران در بخش مهمی از جهان! و همه ما شاهد پیروزیهای چشمگیر برنامههای ژئوپولیتیکی شاه در آن دوران بودیم و دیدیم که او توانست ایران را به صورت محور همه کنشها و واکنشهای سیاسی و استراتژیکی آسیای باختری در رابطه کاری تنگاتنگ با اروپا و امریکا در آورد، چنان که ریچارد نیکسون، رئیس جمهور وقت ایالات متحده در کتاب خاطراتش “The Real War = جنگ حقیقی”، در رثای شاه نوشت: “ملت ایران رهبر موثری را از دست داده است، از آن مهمتر این که جهان رهبری را از دست داد که بیش از همه رهبران جهان میدانست چه نیروهایی دنیای سیاست را میگرداند… دانش او دائرهالمعارفی بود و هوش او حسادت برانگیز… من در دوران زمامداری خود امور جهان را در مشورت تنگاتنگ با شاه ایران اداره می کردم”.
درحالیکه رقیبان مالی ایران در شبه جزیره عربستان پول های نفتی باد آورده خود را در بانکهای اروپا و امریکا انباشته کرده و بیخاصیت انبوهتر میکردند، ایران ثروت عظیم نفتی خود را در پنجاه کشور جهان سرمایه گذاری میکرد که حتی امروز برای ایران تولید درآمد دارد.
خرید تولیدی های اقتصادی بزرگ مانند ۲۵% صنایع عظیم اتوموبیل سازی کروپ Krupp که همه اتومبیل های گرانقیمت آلمانی از آن هستند، ۲۵% پان آمریکن Pan-American بزرگترین شرکت هواپیمایی دنیا، خرید صنایع نظامی عمده “فانتوم Phantom” سازی – بمب افکن های پیشرفته، سرمایه گذاری در منابع نفتی عظیم دریای شمال و…. از موارد چشمگیر این گونه سرمایه گذاری های اقتصادی بین المللی شاه بود. امروز امریکاییها برای بالاکشیدن سرمایه ایران در شرکت هواپیمایی پان امریکن، در نهایت بیشرمی شرکت هواپیمایی پان امریکن را ورشکسته اعلام کردند و از باقیماندههایش شرکت هواپیمایی بزرگ امریکن ایرلاین American Airline را درست کرده اند، بدون در نظر گرفتن سهمی برای ایران. همان دولت امپریالیستی و استثمارگر امریکایی بقیه دارایی های سرمایه گذاری شده ایران در آن کشور را که با احتساب بهره های پنجاه سال گذشته به حدود هفتصد میلیارد دلار می رسد، را بلوکه کرده …
مورد دیگری از انتقادهای دکتر عالیخانی نسبت به سیاست های شاه که به گوش خود شنیدم مربوط میشد به بازپسگرفتن جزایر تنب و ابوموسی در سال 1971 = نهم آذر ماه ۱۳۵۰ و من یک بار به صورت خیلی ملایم از او شنیدم که به سبک و سیاق روشنفکری چپکی آن دوران گفت:
“گرفتن سرزمین های دیگران، به صرف داشتن قدرت، افتخاری ندارد”.
من همان هنگام مطالعات خلیج فارسی خود را به صورت گستردهای پیگیر بودم. بعدها در سال 1975 = ۱۳۵۴ که کتاب
The Islands of Tunb and Abu Musa
را تالیف کردم، نسخه ای از آن را که از طرف انتشارات دانشگاه لندن منتشر شده بود، به دکتر عالیخانی دادم… او که همیشه به آثار پژوهشی من علاقه زیادی نشان می داد و هیچگاه از تشویق کارهای پژوهشیم کوتاهی نداشت، سخت تحت تاثیر این کتاب و کار پژوهشی قرار گرفته و برای مدتی در محافل و مجالس خصوصی و دانشگاهی در باره این کتاب داد سخن می داد و به بسیاری از دوستان و همطرازان دولتی سابق خود گفت که او در باره بازپس گرفتن جزایر تنب و ابوموسی در اشتباه بود و از من – پیروز مجتهدزاده – بسیار ممنون بود که با استدلال های علمی و استنادات قوی حقانیت تاریخی و جغرافیایی و حقوقی اقدام شاه در بازپس گرفتن این جزایر را برایش و برای دنیا تشریح کرده بودم.
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات