پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

کوی دانشگاه تهران

امیرآباد تهران؛ تفرجگاه امیرکبیر که اقامتگاه دانشجویان شد

در بهمن ماه ۱۳۲۷، عباس اقبال آشتیانی، دانشمند و تاریخدان ایرانی، نامه ای به وزیر فرهنگ آن زمان نوشت و پیشنهاد کرد تندیسی از امیرکبیر در کوی امیرآباد گذاشته شود تا دانشجویانی که در آنجا هستند، بدانند که امیرآباد، آباد کرده امیرکبیر است و از یاد نبرند که ارزش کارهای بزرگ او را بدانند

کسی به حرف اقبال گوش نکرد و بسیاری از یاد بردند که امیرآباد با نام آن وزیر نامدار ایرانی پیوند دارد. در میانه پادشاهی قاجاریه، تهران گستره کوچکی بود. روستای امیرآباد تا پایتخت نزدیک به پنج کیلومتر فاصله داشت و در شمال باختری شهر جای گرفته بود؛ درست در همسایگی روستای دیگری به نام یوسف‌آباد.

روستاییان امیرآباد به کار کشاورزی سرگرم بودند؛ گندم و جو می کاشتند و در فصل برداشت، محصول خود را درو میکردند. روزگار آنها بدینگونه، به دور از هیاهو و آمد و شد پایتخت، میگذشت. بخشی از زمینهای آبادی امیرآباد توتستان بود. کاریزی پرآب نیز همه زمین ها را آبیاری میکرد…

بانی روستای امیرآباد، میرزا تقی خان امیرکبیر بود. امیر پس از آنکه به صدارت نشست، به رسم وزرای قاجاریه همچنان که قبل از او  حاجی میرزا آقاسی، قریه عباس‌آباد را در خارج از تهران، بین دو جاده امروزی شمیران آباد کرده بود و بعد‌ها  نظام‌الملک،  نظام‌آباد، و میرزایوسف مستوفی‌الممالک، یوسف‌آباد را دایر ساختند، عمارت و باغ و آبادی “امیرآباد” را احداث نمود.

او در واقع آنجا عمارت و باغی برای خود ساخته بود و چون آب و هوای روستا بسیار خوش و دلپذیر بود، گاهگاهی به این سو می آمد و چند روزی در باغ و عمارت خود استراحت میکرد. از همین‌ رو بود که روستا و گستره پیرامون آن را امیرآباد نامیدند. پس از آن، پای ناصرالدین شاه هم به امیرآباد باز شد و او نیز این پهنه را می پسندید.

از گزارشهای درباری و سفرنامه های شاه پیداست که او ساعت های بسیاری را در امیرآباد گذرانده است و در سفر به دیگر روستاهای تهران از یاد نمی‌ برد که به امیرآباد سرکشی کند. در یکی از آن سفرها بود که ناصرالدین شاه دستور داد قورخانه ای را در نزدیکی روستای امیرآباد بسازند. این سازه سپس سرنوشت شگفتی پیدا کرد و به زندان تبدیل شد.

در روزگار ما نیز زندان را ویران کردند و از آن میدان میوه و تره بار قزل قلعه را برآوردند… قورخانه به اسلحه خانه گفته میشد. در زمان رضاشاه پهلوی، روستای امیرآباد کم و بیش به همان گونه که بود، بجا ماند. با این تفاوت که زمین های خالی پیرامون روستا جایی برای تمرین تیراندازی سربازان شد.

تا آنکه در ۲۰ شهریورماه ۱۳۲۰ خورشیدی، ایران به اشغال ارتش های متفقین درآمد و آنها تهران را جولانگاه خود ساختند. بی درنگ امیرآباد جایی برای اردوگاه سربازان و ارتشیان آمریکایی شد. آنها دست به ساخت و سازهایی در اردوگاه امیرآباد زدند و برای افراد خود استراحتگاه، سینما، کارخانه برق، ایستگاه رادیو و سازه های دیگر ساختند…

در آذرماه ۱۳۲۴، ارتش آمریکا ایران را ترک کرد. در بیست و سوم همان ماه، رییس دانشگاه تهران، دکتر علی‌اکبرسیاسی، از دولت خواست که اردوگاه آمریکایی ها را که اکنون خالی مانده بود، به دانشگاه تهران واگذار کند تا در آنجا ساختمانهای مورد نیاز دانشگاه و نیز خوابگاهی برای دانشجویان، ساخته شود.

دولت بی درنگ با درخواست رییس دانشگاه موافقت کرد و در بهمن ماه همان سال، سیصد دانشجو، که بیشتر آنها از دانشجویان دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی بودند، در اردوگاه امیرآباد سکنا گزیدند. چون اتاقهای اردوگاه آمریکایی‌ها تنها برای زندگی یک سرباز ساخته شده بود، دانشگاه در میانه سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۶ خورشیدی ساختمان های مناسب تری برای دانشجویان ساخت و بدین‌سان کوی دانشگاه تهران در بخش شمالی امیرآباد شکل گرفت.

آیین کلنگ‌زنی کوی دانشگاه به دست “اشرف پهلوی” انجام شد و در بهمن ماه ۱۳۲۹ نیز گشایش یافت.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها