پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
باور خرافي «عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمان»؛عامل نابرابري جنسیتی در باخرز، جام و تايباد
پسر عمویی که خرش از پل گذشته بود، يك هفته از ازدواج نگذشته، غيرتي مي شد و يك روزي بالاخره در جمع خانوادگي صدايي كلفت مي كرد و مي گفت: « هاي مردم ! من غيرتم اجازه نمي دهد كه اجازه دهم زنم برود كار كند. آيا شرعا و قانونا حق دارم يا خير؟ ». همه هم معمولا پاسخ مي دادند « بله حق با شماست. چه كسي مي تواند اين حق خدادادی را از شما بگيرد!». با همين رگ غيرتي كه باد می شد، از فردا دختر عموي ليسانس، بي كار مي شد و اگر معلم و پرستار و كارمند بود و يا آرزو داشت كه بشود، بعد از اين بايد در خانه بشيند و چغندر سَرَك كُند.
رسمي در ميان مردم قديم منطقه ما وجود داشت كه شاید ريشه بسياري ها از بدبختي ها و گرفتاري هاي فاميلي و خانوادگي بود اما كسي جرات تخطي از آن را نداشت و يا اگر پايبندي نشان نمي داد، تا آخر عمر بايد زير فشار و طعنه و سرزنش خانواده، (علي الخصوص پدر خانواده) قرار مي گرفت.
مي گفتند « عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان بسته شده است» ! چنان اين حرف را با يقين و باور بيان مي كردند كه گويي دارند از حديث و آيه اي صحبت مي كنند و يا خود آنها شاهد و ساقدوش عقد چند نفر دختر عمو و پسر عمو در آسمانها بوده ند !
ريشه هاي تاريخي اين حرف البته به فرهنگ فئوداليسم و زمين داري مي رسد كه خانواده هاي زمين دار بزرگ، تلاش مي كردند تا با انجام ازدواج هاي فاميلي ميان فرزندانشان، در واقع از تقسيم و تفكيك اراضي جلوگيري كنند و يا اصطلاحا ثروت با ازدواج و سپس تقسيم ارث، از ميان خانواده خودشان خارج نشود.
حتي برخي مواقع شايع مي كردند كه عروس غريبه بد شگون است و حضور آنها سبب بدبختي ها و گرفتاري هايي در درون آن خانواده مي شود. مثلا در اين اثنا اگر پدر بزرگ 90 ساله داماد ريق رحمت را سر مي كشيد و يا خود داماد را خر لگد مي زد و يا براي خواهر داماد خواستار پيدا نمي شد، همه را به حساب بد قدمي عروس غريبه مي گذاشتند و اون بخت برگشته هم بايد بابت همه اين وقايع طبيعي، جواب و تقاص پس بدهد.
چنين باوري به مرور زمان از ميان خوانين و اربابان، به ميان دهقانان و خرده مالكان رسوخ كرد و براي آن حكمت ها و توجيهاتي نيز فراهم شد. يكي مي گفت اين خواسته خداوند است كه چنين ازدواجي سر بگيرد؛ همينكه يك دختر و پسر عمويي با هم به سن ازدواج مي رسند حتما نشانه رحمت الهي است. حالا در عالم واقع، معمولا پسر از دختر 5 تا 10 سال بزرگتر بود! ولي گوش كسي به اين واقعيت ها بدهکار نبود.
نشان کردن دختر عموي بيچاره به عنوان نامزد پسر عمو، از همان سنين كودكي باب مي شد و هرچه مي گذشت( حالا اگر اين دختر عمو بَرو رويي هم داشت) شدت مي گرفت و يك معذوريت بزرگ و بي جا را نهادينه مي كرد. بطوريكه اين دو به خاطر حجب و حيا و خجالت حتي جرات نمي كردند با همديگر دو كلمه صحبت كنند.
سرنوشت دختر عمو و پسر عمو، وقتي به سن ازدواج مي رسيدند از چند حالت خارج نبود:
يا دختر عمو و پسر عمو، مختصر علايقي به هم مي زدند و يك زندگي نسبتا معمولي را ادامه مي دادند كه البته از تاثيرات ژنتيك موضوع روي فرزندان خود بي خبر بودند
يا اين دو نفر صرفا به خاطر اينكه حرف بزرگان و يا پدرانشان زمين نيفتد ازدواج اجبار آميز را آغاز مي كردند و با چالش و دعواي پنهان ادامه مي دادند و به عبارتي گند مي زدند به زندگي خودشان و فرزندانشان
و يا پسر عموي دانشگاه رفته و تحصيل كرده، در همان تهران و مشهد و ديگر شهرهاي محل تحصيل، ازدواج مي كرد و عقد بسته شده در آسمان ها را ناديده مي گرفت و دختر عموي بيچاره بعد از چند سال معطلي و نام نامزد كذايي كه با خود حمل مي كرد، نهايتا با يكي از خواستگاران نه چندان دلچسپ ازدواج مي كرد تا از شر نگاههاي سنگين اطرافيان نجات يابد
يك احتمال ديگر و بسيار نزديك به واقعيت نيز وجود داشت؛ اينكه پسر عمو به هر دليلي درس نخواند و در عوض، دختر عمو تحصيل كند و وارد دانشگاه شود. در اين حالت دوباره باور به «عقد در آسمان ها» زنده مي شد و دختر عموی درس خوانده به خاطر رعايت حال پدرش و شكسته نشدن دل زن عمويش و خواب هايي كه هر از گاه زنان همسايه مي ديدند (و تعبيرش فقط ازدواج با پسر عمو بود)، به عقد پسر عموي بي سواد و يا كم سوادش در مي آمد.
پسر عمویی که خرش از پل گذشته بود، يك هفته از ازدواج نگذشته، غيرتي مي شد و يك روزي بالاخره در جمع خانوادگي صدايي كلفت مي كرد و مي گفت: « هاي مردم ! من غيرتم اجازه نمي دهد كه اجازه دهم زنم برود كار كند. آيا شرعا و قانونا حق دارم يا خير؟ ». همه هم معمولا پاسخ مي دادند « بله حق با شماست. چه كسي مي تواند اين حق خدادادی را از شما بگيرد!».
با همين رگ غيرتي كه باد می شد، از فردا دختر عموي ليسانس، بي كار مي شد و اگر معلم و پرستار و كارمند بود و يا آرزو داشت كه بشود، بعد از اين بايد در خانه بشيند و چغندر سَرَك كُند.
به اين ترتيب، باور خرافي به عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمانها، از دو جهت به زيان زنان منطقه ما تمام مي شد:
اول اينكه دختر عموی تحصيلكرده اي كه مي توانست شغلي و درآمدي و اعتبار و رفاهي براي خود داشته باشد، از ادامه كار و بعضا ادامه تحصيل باز مي ماند
دوم اينكه پسر عمومي تحصيلكرده كه مي توانست براي دختر عمو مختصر زندگي و امكاناتي فراهم كند، با كسي ديگر و عموما خارج از روستا و شهر محل تولدش، ازدواج مي كرد و اگر بواسطه تحصيل و دانش، سرمايه و ثروتي فراهم مي كرد، اين موقعيت نصيب دختر عمو و يا حتي ديگر دختران محلي نمي شد و به شهر دیگری منتقل می شد
هر دوي اين معادله به نابرابري اجتماعي و اقتصادي زنان و مردان در منطقه ما مبدل شده است.
طبيعي است كه مراد از بكار بردن كلمه « بي سواد» و يا « كم سواد» در اينجا، بار منفي و توهين آميز ندارد. شان و احترام افرادي صرفا به اين عوامل بستگي ندارد اما مقصود اين است كه تن دادن به خرافات موهوم باعث مي شود كه دو نفر تحت عنوان دختر عمو و پسر عمو بدون هيچ علائق و اشتراكاتي تن به ازدواج بدهند و زندگي هاي پر رنجي را به خودشان و اطرافيان تحميل كنند.
توضيه اين است كه :
1- اين باور خرافي «عقد پسر عمو و دختر عمو در آسمان» كه متاسفانه هنوز هم در برخي مناطق ما و حتي مناطق ديگر از كشور، رواج دارد بايد از بين برود و منسوخ شود.
2- اگر به هر دليل با دختر عموی تحصيلكرده اي در اين مناطق ازدواج كرديد مانع از ادامه تحصيل و كار او نشويد. بدانيد كه تحصيل كردن دختران تا حد تحصيلات دانشگاهي در آن مناطق كار راحتي نيست. اين فرصت را از همسران خود نگيريد
3- اگر شما هم به درجه اي از تحصيل و شئون اجتماعي رسيديد حتما در همان منطقه جام و باخرز و تايباد ازدواج كنيد اما نه لزوما با دختر عمومي كم سواد و بي سواد خودتان. البته موفق بودن يك ازدواج به دلايل ديگري هم بستگي دارد