بلوای نان در دوره پهلوی اول

بلوای نان در ایران دهه 20 :  «نان و پنیر و پونه قوام قوام گشنمونه»!

مرور تاریخ اجتماعی این مرز و بوم نشان می‌دهد که در فرهنگ غذایی مردم ایران، به‌ویژه طبقات کم درآمد، نان همواره قوت اصلی و غالب آنها بوده است. از همین رو، به خصوص در سده اخیر، همواره کمبود نان، افزایش قیمت و پایین آمدن کیفیت آن در کنار ناتوانی دولت‌ها در کنترل وضع پیش آمده، درگیری و زد و خورد و شورش‌هایی در پی داشته است

مهدی زمانی:

در سال‌های اخیر نیز گرانی سرسام‌آور، تحمل ناپذیر و لجام گسیخته آذوقه و ناتوانی شدید مردم در تامین مایحتاج ضروری زندگی‌شان، چالشی جدی را پیش روی جامعه سرخورده ایرانی قرار داده است. به تبع این وضع ناگوار، نان به تنها موجودی سفره بخش زیادی از مردم تبدیل شده است. با این حال و علیرغم مشهود بودن این اوضاع نامساعد، متولیان حکمرانی برنامه افزایش قیمت نان را تبلیغ می‌کنند و حتی قدم هایی نیز در راستای اجرای آن برداشته اند. نظر به شرایط کنونی و از آنجایی که کمبود نان یا افزایش قیمت آن همواره بحرانهایی را برای جامعه ایران در پی داشته است، این برنامه نیز منجر به ایجاد وضعیتی تاسف بار و رقت آور برای مردم و در نتیجه ایجاد بلوایی دیگر خواهد شد.

البته که مسائل و مشکلات مربوط به نان، میراثی ماندگار در تاریخ معاصر ایران بوده است که همواره از حکومتی به حکومت دیگر منتقل شده است و هیچ گاه متولیان حکمرانی نتوانستند آنچنان که شایسته است، به آن پاسخ درخوری دهند. از همین رو نگارنده در این یادداشت مختصر، یکی از تجربه‌های بلوای نان در دوره پهلوی که سرانجامش شورش و اعتراض آذر سال ۱۳۲۱ بوده است، اشاره کرده  و پیش روی متولیان حکمرانی قرار می‌دهد تا شاید آنها از عواقب این برنامه نسنجیده خود آگاه شوند.

شروع حکمرانی سلطنت پهلوی، تقریبا مصادف با یکی از تجربه های پاییزی بلوای نان در سال ۱۳۰۴ بوده است. از همین رو انتظار می‌رفت رضا خان، که خود در بحبوحه اقدام غائله‌گردان‌های حامی انحلال سلطنت قاجاری و دریافت نشان فرماندهی کل قوا، شعار «ما نان می‌خواهیم، شاه نمی‌خواهیم» مردم را شنیده بود، تلاش وافری در خصوص حل مشکلات حوزه نان انجام دهد. با این حال این تغییر حکومت از قاجار به پهلوی و تکیه زدن رضا خان بر تخت شاهی نیز نه تنها مشکلات را رفع نکرد بلکه بر دامنه آن افزود.

گزارشات تاریخی مربوط به این دوره نشان می‌دهد که همواره اوضاع نان در برخی از شهرهای ایران نامساعد بود و نگرانی مردم مرتب از طریق روزنامه‌ها به متولیان حکمرانی گوشزد می‌شد. برای نمونه در آبان ۱۳۰۷، نگارنده روزنامه اخگر از وضع نان در شهر اصفهان گزارش داده است که «نان این شهر به جای آرد گندم یا جو، ترکیبی از مقدار کمی آرد و تخم علف و شن و خاک می‌باشد و برای مردمی که اغلب باید نان خالی بخورند، یا با نان لبو و کشك امرار معاش کنند نیرویی باقی نخواهد ماند.» همچون این گزارش در روزنامه های دیگر در سایر بلاد ایران نیز به چشم می‌خورد و حاکی از این است که گرفتاری مردم در موضوع نان به شهر اصفهان و سال مذکور محدود نماند و بخش کثیری از جامعه در چنین وضع نامطلوبی گرفتار و گرفتاری شان در تمام دوره رضاشاهی استمرار داشته است.

این گزارشات وهن آمیز موجب شد تا متولیان حکمرانی بیش از پیش به موضوع نان و مشکلات و مسائل آن واقف شوند. از همین رو حتی تلاش هایی در راستای حل مشکلات صورت گرفت. دخالت مستقیم دولت در خرید گندم از کشاورزان و فروش آن به نانواها، تدوین نظامنامه هایی برای کاهش دادن و تثبیت کردن قیمت نان و نظارت بر عملکرد نانواها از جمله اقدامات انجام شده در این دوره است. با این حال این تلاش ها و اقدامات به علت مدیریت ناصحیح، نظارت بد و بدون برنامه، توفیقی در حل کامل بحران نداشته است. برای نمونه متاثر از این مدیریت ناصحیح و بدون برنامه توجه به بخش کشاورزی مغفول ماند و سیاست های دولتی در این خصوص نیز بیشتر منجر به فقیرتر شدن کشاورزان و خالی شدن سفره آنها شد.

این نوع مواجهه کارگزاران در کنار عوامل طبیعی نظیر امراض همه گیر مثل وبا و طاعون، خشکسالی و حمله آفات نباتی از جمله سن و ملخ به مزارع گندم و جو موجب تشدید و استمرار مشکلات مربوط به کیفیت و کمیت نان در برهه هایی از دوره حکمرانی پهلوی اول شد. تا جایی که این تشدید با وقوع جنگ جهانی دوم اوضاع را بحرانی‌تر کرد. پس از آن نیز اشغال کشور و کناره گیری رضا شاه از قدرت به نفع فرزندش، نارضایتی های فرو خورده در خصوص کمبود نان و افزایش قیمت آن را ظاهر ساخت که خود تشویش، نگرانی و ناراحتی مردم را در واپسین روزهای رضا شاهی در پی داشت.

همزمان با کناره گیری رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰، کمبود غله در تهران، نواحی مرکزی و جنوبی ایران به صورت مقطعی گرانی نان و نامرغوبیت جنس آن و ازدحام جمعیت در مقابل نانوایی‌ها را موجب شد. در مناطق غله خیز کشور نظیر کرمانشاه و همدان نیز اعتراضاتی با هدف ممانعت از حمل غلات به دیگر نقاط کشور بروز پیدا کرد. در شش ماهه دوم سال ۱۳۲۰ و نیمه اول سال ۱۳۲۱ واردات گندم از هندوستان و کانادا و افزودن مواد اضافی به نان توانست تا حدودی از قحطی جدی جلوگیری کند. قطع واردات غله در نیمه دوم ۱۳۲۱ در اثر ممانعت‌های انگلستان سبب شد تا مردم نواحی مرکزی و جنوبی بر اثر کمبود شدید و کیفیت بسیار بد نان با گرسنگی و قحطی فزاینده ای دست و پنجه نرم کنند. نگارنده روزنامه اطلاعات گزارش داده است که مسافران «به حال گرسنگی و برهنگی مردم گریه می‌کردند و می‌گفتند که زن و مرد و اطفال از شدت گرسنگی مانند حشره به زمین می‌چسبند.» به تبع ناتوانی دولت از حل این مسائل، بحران کمبود نان بیش از پیش فراگیر شد و قحطی مرگباری را بر مردم متحمل ساخت.

ناتوانی متولیان حکمرانی و سوء مدیریت آنها در گزارش های بولارد سفیر وقت انگلیس در تهران به شکل واضحی روایت شده است که بسیار برای امروز ما در خور توجه است. او در این گزارشات، مشکل غله و کمبود نان و قحطی را ناشی از بی کفایتی و فساد دولتمردان و زمینداران دانسته است. از نظر بولارد اقدامات انجام شده برای رفع قحطی در ایران «احتیاج به کارگزاران کارآمد و صادق داشت» در حالی که «ماموران ایرانی فاقد این دو خصلت» بودند. افزون بر این، او اتهام احتکار و قاچاق را به نمایندگان مجلس که اکثرشان «زمیندار و محتکر بودند» و مسئولان ایرانی که غالبا «با استفاده از مصونیت شغلی… گندم را به خارج» قاچاق می‌کردند، نسبت داده است. افزون بر این، ناتوانی و ناکارآمدی حکومت در مواجهه با فساد را چنین گزارش می‌کند :«هرگز نشنیدم که یک مامور به خاطر فساد مجازات شده باشد. با اینکه از بیست مامور یک نفر درستکار نیست.»

همه آنچه گفته شد، در پیش آمد وضع ناگوار پاییز ۱۳۲۱ نقش داشته است. در نتیجه در واکنش به این اوضاع نامساعد مردم معترض در شهرهایی نظیر کرمانشاه، نجف آباد، زنجان، سنندج، تبریز، داراب ، رشت، قزوین، اراک و غیره به خیابان آمده و انبارهای غله را تصرف کردند. طولی نکشید که این اعتراضات به تهران رسید و بلوای نان ۱۶ تا ۱۸ آذر ۱۳۲۱ را به بار آورد. بلوایی که در روز دوم آن مردم با تجمع در میدان بهارستان و خیابان های اطراف تظاهرات گسترده ای را برگزار و شعارهایی نظیر «ما نان می‌خواهیم»، «نان و پنیر و پونه قوام قوام گشنمونه» را سر دادند. سرانجام نیز با ورود به مجلس بسیاری از نمایندگان را مضروب کرده و سپس به خانه قوام نخست وزیر هجوم برده و آنجا را نیز غارت و تخریب کردند. این شورش سه روز ادامه داشت و از آنجایی که ساختار حقی را برای رعیت و مردم به رسمیت نمی شناخت، اعتراض را به شدیدترین وضع ممکن سرکوب و شماری از مردم بی گناه را پای دار ناکارآمدی خود قربانی کرد.

در پایان این یادداشت، باید خاطر نشان کرد حال و روز امروز جامعه نیز به مراتب وخیم‌تر از تجربه پیش گفته شده است. بی‌تردید، در پی این سوء مدیریت‌های همه جانبه، بغض فروخورده و نهان زیر خاکستر زبانه ای دوباره بر خواهد کشید اگر کارگزاران حکومت نخواهند تن به اصلاح دهند. هر چند که واقعیت پیش‌رو همان است که نویسنده روزنامه «اختر مسعود» حدود یک قرن پیش نوشت: نه «قانونی داریم که با قدرت و اختیارات تامه بتواند جلوگیری از این هرج و مرج کرده و نه حکمران محترم، خود به شخصه مسئولیت قبول و مشغول فراهم کردن موجبات آسایش عمومی می‌شود.»

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها