پدر روستایی (1)
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

به یاد پدرهایی که با دست خالی، « پدر» بودند

معلوم نیست دقیقا از کجا و از چه زمانی،  معیار اندازه گیری ارزش پدرها تغییر کرد. وزن و اعتبار پدر شد پول و ماشین و مستغلات و ویلای شمال. پدری نمونه شد که از روی شانه های دیگران بالارفته و از مرزهای انسانی و اخلاقی عبور کرده بود! بقیه شدند پدرهای بی عرضه و دست و پا چلفتی و بی پول. پدرهای شکست خورده !  

پدرهای ما، مثل پدرهای امروز، خیلی شیک و ادکلن زده و خوش بیان نبودند. یعنی لفظ قلم حرف نمی زدند و قربون صدقه بچه ها نمی رفتند؛ اما  واقعا پدر بودند و در همان لباس های کهنه و رنگ و رورفته هم جاذبه و ابهت خودشان را داشتند.

به خاطر کارهای سخت و پر تحرک، عرق می کردند و پیشانی و یقه هایشان خیس می شد اما وقتی ما را بغل می کردند و یا در عالم کوکانه از سر و کولشان بالا می رفتیم، ما  اصلا بوی عرق استشمام نمی کردیم. برعکس، بوی آدمهایی را می دانند که یک شیشه کوچک عطر در جیبشان شکسته است.

در زمان ما، پدر بیکار و یا خسته و مایوس اصلا وجود نداشت.  چون به دنبال شغل خاص و ویژه ای نمی گشتند، هر کار آبرومندانه ای که می توانست مختصر درآمدی داشته باشد و  کفاف زندگی را بدهد از نظر آنها کار بود.

برای آنها هیچ روز هفته تعطیل نمود. اگر از کار بیرون فراغتی حاصل می شد، در منزل همیشه کاری برای انجام دادن بود. مثلا باغچه حیاط را بیل می زدند، پشت بام را ترمیم می کردند، لوله بخاری را درست جا می زدند، رادیو را تعمیر می کردند و یا بچه ها را می بردند سلمونی و حموم و یا استخوان های کمرشان رو روغن ویکس می مالیدند

سطح درآمد و دارایی پدرها یکسان نبود، اما ما هیچ وقت این تفاوت ها را درک نکردیم. در مدرسه ای که درس می خواندیم، سر و وضع همه بچه ها مثل هم بود. هیچ کس در باره غذایی که خورده بود حرف نمی زد و اگر نخورده بود هم چیزی نمی گفت. هیچ بچه ای پدرش را بخاطر سوادش، شغلش و میزان ثروتش، سرزنش نمی کرد

 

پدرهای ما،  غرق در زندگی بودند اما در زندگی با کسی در رقابت نبودند. تفاخر و تجمل در چشم آنها ناچیز بود. البته چیز زیادی هم برای نمایش نبود، نیازی هم نبود. مقیاس اندازه گیری ارزش پدرها غیرت و شرافت بود. غیرت کار، نان حلال و عشق بی انتها به خانواده. همکلاسی ها با افتخار می گفتند پدر من کارگر است، کشاورز است، معلم است و یا کارمند معمولی اداره برق است….

معلوم نیست دقیقا از کجا و از چه زمانی،  معیار اندازه گیری ارزش پدرها تغییر کرد. وزن و اعتبار پدر شد پول و ماشین و مستغلات و ویلای شمال. پدری نمونه شد که از روی شانه های دیگران بالارفته و از مرزهای انسانی و اخلاقی عبور کرده بود! بقیه شدند پدرهای بی عرضه و دست و پا چلفتی و بی پول. پدرهای شکست خورده !  

بنابراین، نوبت که به پدری و پدرشدن ما رسید، صحنه زندگی کاملا تغییر کرده بود و جنگ نابرابری آغاز شده بود. جنگ میان شمال شهری و پایین شهری، جنگ پورشه و پراید، جنگ غارتگران و مال باخته گان، جنگ میان آنهایی که می دویدند و به هیچ جا نمی رسیدند و آنها که نشسته بودند و برنده اعلام می شدند.

در جنگ و رقابت نابرابری که جریان دارد، هر کس خودش را با بالادستی ها و  بالانشین ها و شیادان و فاسدان و هفت خطان مقایسه می کند، احساس خسران و شکست می کند. خسته می شود، افسرده می شود و تازه زخمهای کهنه اش سرباز می کند. من می شناسم پدری را که مسافرکشی می کند تا برای پسر بیکارش گوشی آیفون بخرد! این جنگ پایانی ندارد

پدرهای نسل ما لا اقل در میدان واقعی کشته می شدند، تصادف می کردند، از کوه پرت می شدند و یا در صحنه جنگ گلوله می خورند. پدرهای امروز اما پهلوانانی را می مانند که در کوچه ای تاریک با خنجر پنهان رجاله ای و یا نارفیقی از پای درآمدند بدون آنکه خونی بر زمین ریخته باشد

و از اینروست که در روزنامه ها می خوانیم پدری دق کرد، فشارخون گرفت، قندش بالارفت، سرطانی شد، سکته کرد و رفت. گویی اصلا نیامده بود. روز پدر مبارک

 

 

 

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها