پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
تحول تدریجی صنعت «چراغ روشنايي» در ایران قدیم
از قدیمالایام تأمین نور محیط در شب یکی از اصلیترین دغدغههای انسانها شمرده میشد. بشر از زمانهای بسیار دور همواره برای تأمین نور در شب، تلاشهای فراوانی کرده تا بر تاریکی شب پیروز شود.
در زمانهای گذشته مردم اعتقاد داشتند نور از مواهب الهی است و آن را مایۀ خیر و برکت و امنیت و آسایش آدمی میدانستند. در مقابل، عقیدهشان بر این بود که ظلمت و تاریکی مظهر شیطان است. در تاریکی شب فسق و فجور رونق یافته و فعالیت دزدان و بدکاران و حشرات و جانوران دوصدچندان خواهد شد.
زمانی بود که مردم برای روشنکردن محیط زندگی خود باید سختیهایی را تحمل میکردند که قابل توصیف نیست. درآن دورانی که هنوز نفت به عنوان یک سوخت پاک، سالم و ارزان در بین مردم شناخته نشده بود، مردم برای روشنکردن وسایل روشنایی از روغن چراغ استفاده میکردند. این روغنها را از گیاهان مخصوص و چربی حیوانات و به روشهای گوناگون به دست میآوردند. روغنهایی نظیر روغن مِندو(منداب) روغن کرچک و روغن پیه حیوانات، از جملۀ این روغنها بود.
درفرهنگ ما درباره چراغ، آداب و عقایدی مرسوم بود که در زمان حال و با توجه به تغییر و تحول اساسی در صنعت روشنایی، آن عقاید به طور کلّی منسوخ و یا بسیارکمرنگ شده است.
مادران هنگام غروب، وقت روشنکردن چراغ، با سلام و صلوات فتیلۀ آن را روشن میکردند و حتی هنگام گذاشتن لامپ و بالاکشیدن فتیله، باز هم صلوات میفرستادند. هنگام تاریکی هوا وقتی مغازهدار چراغ خود را روشن میکرد، مشتریان حاضر با صدای بلند صلوات میفرستادند. اگر فردی تا یکیدوساعت از شب گذشته وارد دکانی میشد، میگفت: «چراغت روشن!» و صاحبدکان جواب میداد: «چراغ عمرت روشن!» صاحبدکانها معمولاً اولین مشتری را که سرِ شب جنس میخرید و پول میداد، آنرا «سرچراغی» مینامیدند و عقیده داشتند اگر طرف دستش خوب باشد، کاسبی آن شب عالی خواهد بود.
چراغ موشی
چراغموشی معمولاً دستساز بود و بیشتر توسط حلبیسازها ساخته میشد. گاهی مردم این نوع چراغ را خودشان میساختند. کافی بود یک قوطی فلزی کوچک به اندازۀ نوشابههای یکنفره امروزی که دارای درپوش پیچی و فلزی است را تهیه کرد .
بعد از تهیۀ قوطی، درپوش آنرا با میخ سوراخ میکردند و یک نخ نسبتاً ضخیم را به عنوان فتیله از آن عبور میدادند؛ بهنحوی که فقط قسمت کمی از آن بیرون بماند. بعد ظرف را از نفت پرمیکردند و فتیله را داخل آن قرار میدادند و درِ آنرا میبستند. اندکی بعد نفت از فتیله بالا میآمد و با زدن کبریت آنرا روشن میکردند. اگرچه این نوع چراغ نیز بو و دود فراوان داشت، چون سوخت آن از نفت بود به همین دلیل بو و دود کمتری را استحصال میکرد. چراغموشی بیشتر در آغلهای گوسفندان، مستراحها، دالانها و… استفاده میشد.گاهی برای استفادۀ بهینه از نور چراغموشی، برخی از مردم درون دیوارهای توالت روزنههایی به شکل طاقچه تعبیه کرده بودند که هنگام روشنکردن چراغ موشی از نور آن همزمان در داخل و بیرون از توالت بهره میبردند.
چراغ فانوس
یکی دیگر از چراغهایی بود که مردم تا همین اواخر و همزمان با چراغ های لامپا و یاگردسوز، از آن استفاده میکردند. اگر چه روشنايي اصلي منازل با چراغهاي موسوم به «لامپا» و «گردسوز» تأمين ميشد اما چراغفانوس بهدليل آنکه از ايمني بيشتري برخوردار بود و حمل آن به راحتی انجام می شد، مردم عمدتاً در رفتوآمدهای شبانه خود از آن استفاده میکردند. این چراغها دستهای برای حمل کردن داشت که به همین جهت به آن چراغدستی نیز میگفتند.
در این چراغها، شعله در یک محفظۀ شیشهای مدوّرِ دربسته قرار داشت که وزش باد بهراحتی نمیتوانست آن را خاموش کند. مردم از این چراغ بیشتر هنگام شب برای رفتنِ سر زمین، سرکشی به طویله، عبور و مرور و .. استفاده میکردند. عمدهترین عیب فانوس این بود که وقتی مخزن نفت آن داغ میشد چراغ شروع به پِتپِتکردن میکرد و گاهی خاموش میشد.
برای روشنکردن چراغ باید دستگیرۀ بالای فانوس را بهسمت بالا میکشیدند تا محفظۀ شیشهای آزاد شود. بعد با زدن کبریت آن را روشن کنند و برای خاموشکردن نیز باید همین مراحل را تکرار کرد.
چراغ لامپا
با ورود این نوع چراغها مردم تقریباً آرامش نسبی را هنگام شب بهدست آوردند زیرا علاوه بر نور تقریباً مناسب، دیگر از دود چراغ هم خبری نبود.
چراغلامپا از دو قسمت پايه و لامپ تشکيل شده بود. قسمت پايه که منبع آن نیز بالای آن قرار داشت، معمولاً از شيشههاي راهراه و به رنگهاي مختلف سبز، سفيد و قرمز ساخته شده بود. در بالای منبع، پیچ کموزیاد فتیله و خود فتیله قرار داشت. در قسمت فوقانی لامپا، لامپ چراغ قرار گرفته بود که فتيله را در خود جای می داد.
نور چراغ لامپا نسبت به فانوس بیشتر بود. اما بهراحتی قابل حمل نبود بههمین علت برای روشنکردن مکانهای سرپوشیده از آن استفاده میشد. یکی از مزیّتهای برجستهای که چراغهای لامپا نسبت به گردسوز و فانوس داشت این بود که چون منبع آن از شیشه ساخته شده بود، نفت درون منبع کمتر داغ گردیده و همین سبب بهتر سوختن فتیله چراغ میشد. این چراغ به علت شکستنیبودن آن کمتر مورد استفاده مردم قرار میگرفت.
چراغ گردسوز
بعد از چراغهای لامپا چراغ گردسوز به درون خانههای مردم راه پیدا کرد. این چراغ نسبت به لامپا در بین مردم بیشتر مورد استفاده قرار میگرفت به این دلیل که اولاً شکستنی نبود و دوم، نور آن نسبت به چراغلامپا بیشتر بود. تفاوت گردسوز با چراغلامپا در شکل فتیلۀ آنها و همچنین مخزن و پایۀ چراغ بود. فتیلۀ لامپا به صورت نواری بود، اما فتیلۀ گِردسوز دایرهایشکل. بههمینخاطر، مردم به آنها گِردسوز میگفتند. سیستم گِردسوز اینگونه بود: در قسمت بالای فتیله یک کلاهک قرار داشت که بر روی لولهای که از وسط منبع نفت میگذشت، قرارگرفته بود و هوا را از زیر چراغ وارد قسمت روشن آن میکرد. بههمین دلیل، چراغ بهتر میسوخت.
قبل از روشنکردن چراغ، در ابتدا اگر لازم بود مقداری نفت داخل آن میریختند تا مجبور نباشند در طول شب و در تاریکی، مخزن چراغ را از نفت پرکنند. معمولاً مادران ما بعد از نفتگیری، لامپ چراغ را برداشته و با کبریت فتیله آن را روشن میکردند. پس از تمیزکردن لامپ با پارچه و یا گوشۀ چادر و یا روسری بلند خود، آن را در جای خود قرار میداد و فتیلۀ چراغ را کمکم بالا میکشید. برای خاموشکردن چراغ، فتیله آن را پایین کشیده و با فوتکردن از بالای لوله چراغ ، آن را خاموش میکردند. این چراغها گاهی بهعلت خرابی فتیله شروع به دودزدن کرده و نامتعادل میسوخت. یا با گرمشدن منبع آن، چراغ شروع به پِتپِتکردن میکرد. نور مناسب چراغ گِردسوز یک اتاق سهدرچهار را به خوبی روشن میکرد.
چراغزنبوری (چراغتوری)
در این نوع چراغها بهدلیل استفاده از تور به جای فتیله، به آنها چراغتوری نیز گفته میشد.
طرز روشنکردن چراغ نیز اینگونه بود که ابتدا با ریختن مقداری الکل صنعتی در محلّ مخصوص و آتشزدن آن، محل عبور نفت از مخزن به تور را گرم میکردند تا نفت به صورت بخار درآید. سپس با زدن تلمبه و بازکردن پیچ آن، نفتِ تبخیرشده از مخزن به قسمت توری که از سقف چراغ آویزان بود، هدایت و نور درخشانی از چراغ منتشر میشد. گرمای حاصل از سوختن چراغ سبب میشد نفت هنگام عبور از لولۀ تبخیر و برای سوختن آماده شود. این چراغ برای آمادهبهکارشدن مدتزمانی نیاز داشت تا گرم شود و موقعی که نور آن کم میشد، لازم بود مقداری به آن تلمبه زده شود. حُسنی که این چراغ نسبت به سایر چراغها داشت، نور بسیار زیاد آن و همچنین مصرف نفت بسیار کم آن بود. عمده مشکل این چراغها حسّاسبودن توری آن بود که با کوچکترین لرزش، میریخت. در اینگونه مواقع، باید اقدام به تعویض تور کرد؛ البته گاهی نیز سوراخ خروج نفت مسدود میشد که با سوزن چراغ اقدام به بازکردن سوراخ چراغ میکردند.
دستهای در بالای چراغ تعبیه شده بود که برای حملونقل و یا آویزانکردن از آن استفاده میشد.از این چراغ به جهت تولید نور زیاد بیشتر در مکانهای عمومی مانند مساجد و مهمانیها استفاده میشد. گاهی در مراسم عروسی از نوع سهتوری و پایهدار آن استفاده میشد که بهعلت داشتن سه عدد توری، نور بیشتری را تولید میکرد.
برق آبکوه
جریان برق در قلعۀ آبکوه حدوداً اواخر دهۀ 1330 به وقوع پیوست. منبع این انرژی از ژنراتوری به نام «برق ورشوچی» تأمین میگردید.
دربارۀ چگونگی واردشدن برق به خانههای مردم آبکوه و سعدآباد هیچ منبعی موثّقتر از جناب آقای سیدمحمد سیدی که دربین اهالی به «آقای برقی» معروف بود، وجود ندارد. ایشان در این رابطه فرمودند: «زمانی که دورتادور آبکوه و سعدآباد را زمینهای کشاورزی احاطه کرده بود، در قسمت شمالشرقی روستای سعدآباد و حدوداً دویستمتر پشت پاساژ تابان فعلی در بلوار شهیدصادقی باغی به نام ورشوچی وجود داشت که مساحت آن حدود بیستهزار متر مربع بود که کاربرد کشاورزی داشت.
از طرف جناب ورشوچی برای آبیاری این باغ، با هماهنگیهای به عملآمده با اوقاف، دو عدد موتور180اسب و 140 اسب برای آّبرسانی به زمینهای کشاورزی خریداری شد. پس از مدتها رایزنی مرحوم ورشوچی با مسئولان وقت برق، مقرر شد برق روستاهای آبکوه و سعدآباد و حوالی آن از طریق این ژنراتورها تأمین شود.
این موتورها ساعت12 ظهر توسط موتوربان روشن و ساعت 12شب خاموش میشد. اما ورود برق به مدار همزمان با غروب آفتاب توسط موتوربان صورت میگرفت و پس از لحظهای با روشنکردن کلید، جریان برق وارد مدار میگردید. ساعت 9 شب مسئول موتور برق با خاموش و روشنکردن برقها، اهالی را باخبر میساخت که نیمساعت دیگر موتور برق خاموش و جریان برق قطع خواهد شد. رأس ساعت30/9 بهیکباره لامپها کمنور و برق اهالی کلاً قطع میشد.
گاهی مواقع چنانچه در آبکوه مجلس عروسی قرار بود برپا شود صاحب مجلس به سراغ مسئول برق آبکوه که در بلوار شهیدصادقی فعلی و جنب قهوهخانه «اسمال شهردار» مستقر بود میرفت و ماجرا را برایش تعریف میکرد و با دادن مقداری پول، از ایشان میخواست موتور برق را یکساعتی دیرتر خاموش کند تا مجلس عروسی در نور کافی و محوطهای روشن برگزار شود.
اگرچه درآن سالهای اولیه تعداد کمی از اهالی آبکوه که تقریباً تمکّن مالی داشتند از نعمت برق بهره میبردند، در واقع تمامی اهالی از این موهبت الهی بسیار خشنود بودند زیرا حداقل معابر هنگام شب روشن بود و مردم با خاطر آسودهتری در کوچهها رفتوآمد میکردند.
پس از مدتی، بنا بر دلایلی از جمله هزینۀ تأمین و نگهداری ژنراتورها، قرار بر این شد که سهام برق آبکوه و سعدآباد به چند نفر از اهالی واگذر شود که در اولین مرحله تعدادی سهام به آقایان حاجتقی خدادادی، حاجآقا شجاع، حاجآقا سُروری و حاجآقا جاغوری از اهالی سعدآباد فروخته شد.
در تاریخ پانزدهم فروردین1347 پس از راهاندازی نیروگاه برق مشهد از سوی شرکت برق و بنا بر دستور مدیرمسئول وقت جناب آقای مهندس شهرستانی، تصمیم گرفته شد تمام ژنراتورهای خصوصی در سطح شهر جمعآوری شود و از این تاریخ به بعد بود که برق سراسری مشهد وارد مدار گردید.
ازکتاب« روزی روزگاری آبکوه» نوشته علی دشتبان