پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
جهانی شدن صنعت نساجی ایران در دوره صفوی و تحریم آن توسط هند و عثمانی
دوره صفوی عصر طلایی صنعت نساجی و پارچهبافی در ایران بود. در این دوره انواع و اقسام پارچههای ابریشمی، زری، مخمل و قلمکار تولید میشد و شیوههای تزیین و طراحی پارچه بسیار پیشرفت کرد. شهرهایی مانند اصفهان، کاشان، یزد، تبریز، هرات، مشهد و قم در شاخههای مختلف پارچه بافی شهرت داشتند. محصولات آنها نه تنها در داخل کشور بلکه در کشورهای خارجی هم بازار پر رونقی داشت. نساجی دوره صفوی با تحول در پارهای جنبههای تکنیکی و سبک همراه بود. منسوجات دوره صفوی توسط دو گروه متفاوت صنعتگران و هنرمندان دربار و بازار تهیه میشد. پارچههای درباری عمدتاً برای اشخاص متمول، منسوبین دربار و یا برای صادرات و یا به عنوان خلعت در کارگاههای سلطنتی تولید میشد و از کیفیت خوبی برخوردار بود، ولی پارچههای بازاری از الیاف ارزانتر و پستتر، برای مردم عادی کوچه و بازار تهیه میشد.زری که محصول زربافی بود، یکی از کالاهای صادراتی ایران بود. در دوره شاه سلیمان به خاطر اخلال در کار تجارت ابریشم، شاه تصمیم گرفت به جای ابریشم خام، آن را به کالا تبدیل و صادر کند، بنابراین بخش اعظم ابریشم تولیدی به کارگاهای اصفهان، کاشان، تبریز و مشهد برای تهیه لباسهای زربفت فرستاده شد، در مقابل این تدبیر دولت ایران، دولت هند، استفاده از لباسهای زربفت را منع کرد تا مانع فروش زربفتهای ایرانی شود. در عثمانی هم مردم لباسهایی که در آنها طلا و نقره به کار میرفت نمیپوشیدند.
مهمترین کارگاههای سلطنتی کارگاههای نساجی بودند که منسوجات مورد نیاز شاه و دربار را تولید میکردند. شالبافخانه، حلاجخانه، خیاطخانه و جورابخانه از جمله کارگاههای نساجی سلطنتی بودند که زیر نظر ملک التجار اداره میشدند.
یکی از وظایف کارگاههای سلطنتی تهیه خلعت بود. این کار در کارگاههای اصفهان و کاشان انجام میشد. تولید خلعت را میتوان یکی از دلایل رشد صنعت پارچه بافی در این دو شهر دانست، زیرا اعطای خلعت از طرف شاه به امرا، وزرا و سایر مقامات حکومتی امری رایج بود. مقدار قابل توجهی البسه به صورت قبا و بالاپوش برای این منظور بافته و تحویل صاحب جمع قیجاجیخانه میشد.
به هر روی، صنعت نساجی در دوره صفوی رونق بسیاری یافت و شاخههای مختلف این صنعت در ایران به ویژه شهرهای اصفهان و کاشان در استان کنونی اصفهان شکوفا شد. در ادامه به بررسی شاخههای مختلف این صنعت در اصفهان دوره صفوی پرداخته میشود.
– نقشبندی
در میان صنایع، هنر نقاشی بیشترین ارتباط را با صنعت نساجی داشت. این ارتباط به شکل گیری هنر نقشبندی یا نقشینه منجر شد. این تأثیر چنان آشکار بود که بسیاری از طرحهای پارچههای ابریشمی شباهت زیادی به مینیاتور دارند. بازتاب نقاشی صفوی در نقوش اصلی پارچههای این دوره به اندازهای است که میتوان طراحی نقوش موجود در پارچهها را به یک هنرمند شاخص نقاش یا شیوه تصویرپردازی وی نسبت داد و بر اساس سبک طراحی این نقاشان به طبقهبندی پارچهها پرداخت.
با توجه به رونق نساجی به نظر میرسد نقشبندی حرفهای بسیار پر درآمد بود. محمد محسن مستوفی مینویسد در ایام محاصره اصفهان در خانه یک مرد نقشینه فروش چهارده جوال پیدا شد که در هر کدام از آنها یک صد من تبریز سکه زر عباسی وجود داشت. خواجه غیاث الدین نقشبند یزدی از نقش بندان مشهور و صاحب سبک دوره صفوی بود. نصرآبادی در مورد او مینویسد: «تا بافنده روزگار لیل و نهار به تار شعاع و پود شهاب در بافندگی است مثل آن نقشبندی و بافندهای صورت نبشته» خواجه یک لباس زربفت مشجر با تصویر خرس برای شاه عباس اول بافت و با شعر زیر برای او ارسال کرد:
ای شاه سپهر قدرت خورسید قبا | خواهم ز بقا به قدر عمر تو قبا |
این تحفه به نزد چون تویی عیب من است | خواهم که بپوشی به کرم عیب مرا |
شاه در جواب گفت: «به چشم بپوشم».
مفیدی در مورد او چنین مینویسد: « خواجه غیاثالدین علی در فن نقشبندی عدیل و نظیر نداشت و پیوسته به قلم اندیشه امور غریبه و صور عجیبه بر صحایف روزگار مینگاشت و اقمشه نفیسه به اتمام میرسانید و در آن کار به مرتبهای بلند آوازه گشت که پادشاهان عالی شأن نافذ فرمان هندو ترک و روم تحف و هدایا به جهت او ارسال فرموده اقمشهای که در کارخانه طبیعت او به اتمام رسیده بود طلب مینمودند». شاه عباس، خواجه غیاثالدین را برای اداره کارگاهای زریبافی و مخملبافی به اصفهان آورد. او مدتی در اصفهان بود، اما در نهایت به یزد بازگشت. هر چند خواجه به یزد برگشت، اما شاگردان و نوادگان او در اصفهان ساکن شدند و سهم عمدهای در توسعه هنر نقشبندی اصفهان ایفا کردند. هنرمندان و نقشبندان اصفهانی نیز در این حرفه مهارت داشتند. محمد طاهر نقاش متخلص به کاشی از نقشبندان ماهر این دوره بود.
– ابریشم بافی (شعربافی)
ابریشم مهمترین کالای دوره صفوی بود. شاه عباس اول برای توسعه تولید و تجارت ابریشم تلاشهای زیادی کرد، به گونهای که ایران در این دوره جایگاه مهمی در تولید و تجارت ابریشم با اروپا به دست آورد. با وجود کاهش تولید ابریشم ایران پس از مرگ شاه عباس اول، در تمام دوره صفوی، ابریشم مهمترین پشتوانه اقتصاد ایران مخصوصاً شهرهای کاشان و اصفهان بود. ایرانیها در صنایع ابریشم مهارت زیادی داشتند و پس از قرنها تجربه موفق به ابداع دستگاههای کارآمدی در زمینه ریسندگی و بافندگی و دوکها و چرخهایی برای باز کردن پیله ابریشم شده بودند.
کاشان از همان ابتدای دولت صفوی بزرگترین تولیدکننده منسوجات ابریشمی در ایران بود. آنجوللو، سیاح ونیزی در دوره شاه اسماعیل، در مورد شهر کاشان چنین مینویسد: «کار کاشانیان ساختن پارچههای ابریشمی و نخی است». به گفته دون گارسیا بخش کوچکی از شهر کاشان که بوسیله دیوار از بقیه شهر جدا شده بود، مرکز استقرار تهیه کنندگان ابریشم و بافندگان منسوجات ابریشمی بود. در آنجا ثروتمندترین بازرگانان شهر سکونت داشتند. در روستایی به نام هارون، در حومه شهر کاشان، هزار کارگر ابریشم باف مشغول کار بودند.
پارچههای ابریشمی کاشان چنان ظریف، سبک، محکم و لطیف بودند که یک پیراهن ابریشمی در یک مشت دست جا میگرفت. این پارچهها توسط اقشار بالا و همینطور کسبه مرفه برای دوختن انواع لباسهای پر زرق و برق استفاده میشدند و در فصل سرما بسیار گرم بودند. کاشان نه تنها قسمت اعظم نیاز کشور به منسوجات ابریشمی را تأمین میکرد، بلکه هر ساله مقادیر زیادی از محصول خود را به خارج از کشور صادر میکرد. پس از سقوط صفوی با وجود صدمات و آسیبهایی که شهر کاشان متحمل شد، ولی باز هم کم و بیش جایگاه خود را در تولید منسوجات ابریشمی حفظ کرد. آذر بیگدلی (۱۱۹۵-۱۱۳۴ ه ق) در مورد شغل مردم شهر کاشان مینویسد: «اکثر به صنعت نساجی معروفند و اقمشه ابریشمی از آنجا به اطراف و اکناف میبرند». صنعت تولید منسوجات ابریشمی را شعربافی و کارگاههای آن را شعرباف خانه میگفتند. شاردن مینویسد ابریشمبافی و تهیه پارچههای زربفت و نقره بافت، زریهای ساده، گل دار و ابریشمی که شعربافی نامیده میشود اساس سرمایه و ثروت شهر کاشان بود.
شاه عباس در اصفهان و کاشان چند کارگاه چندکاره برای تولید منسوجات و شال ابریشمی برای خاندان سلطنتی تأسیس کرد. یکی از این کارگاهها شعرباف خانه بود که زیر نظر شعرباف باشی اداره میشد. در سال ۱۰۲۰ ه.ق میر غیاث الدین علی اصفهانی، مشرف این کارگاه، به سبب امانتداری و کاردانی ارتقای مقام یافت و به عنوان مستوفی اصفهان منصوب شد.
هر چند بخشی قابل توجهی از کارگاههای شعربافی متعلق به شاه بودند، ولی کارگاههای خصوصی زیادی هم در این دو شهر وجود داشت. در منابع به اسامی تعدادی از صاحبان این کارگاهها اشاره شده است. مانند حاجی شاه باقر کاشانی که چند دستگاه شعربافی در کاشان داشت.
خانواده سعید ایزدی ساکن اصفهان و محمد طاهر اصفهانی هم به کار شعربافی مشغول بودند. میرزا عبدالحمید (۱۱۸۲ ه.ق) متخلص به نصیب از اهالی اصفهان هم به کار شعربافی مشغول بود. اسامی تعدادی از استادان پارچهباف کاشان بر حسب آثار به جای مانده از آنها برای ما شناخته شده است. یکی از آنها به نام علی در نیمه دوم قرن یازدهم زندگی میکرد. چهار نمونه ار کارهای او به جای مانده است که نشان میدهد از پارچهبافان معروف زمان خودش بود. اسماعیل و معین کاشانی هم از پارچهبافان این دوره بودند. نام سه نفر از پارچهبافان هنرمند اصفهانی که در آن زمان شهرت داشتند، عبارتند از: مغیث، آقا محمد و رسول که معاصر شاه عباس اول و شفیع عباسی معاصر با شاه عباس دوم بودند. از مغیث دو پارچه ساتن باقی مانده است که نقشهای آنها یکسان، رنگ آنها یکی قرمز و دیگری سرمهای است. آنها طرح محرابی دارند که درون آنها با نقش یک درخت چنار تزیین شده است. این بافندگان در کارگاههای شعربافی انواع و اقسام منسوجات و پارچههای ابریشمی تولید میکردند. یکی از این پارچهها دارائی نام داشت که از ابریشم خالص بافته میشوند.
پارچههای دارایی کاشان شهرت زیادی داشتند و در کنار پارچههای زربفت بهترین و با ارزشترین منسوجات ابریشمی استان اصفهان بودند.
– زری بافی
زری یا زربفت به پارچهای گفته میشود که در بافت آن از الیاف طلا و نقره استفاده شود.
نام دیگر این پارچهها گلابتون است. گلابتون، نخ ابریشمی بسیار ظریفی است که دور آن رشته
نازکی از طلا یا نقره پیچیده شده باشد. در دوره صفوی، در نتیجه حمایت پادشاهان این سلسله، به ویژه شاه عباس اول از هنر زریبافی، آثار زیبایی از پارچههای زری بافته شد و این هنر به یکی از هنرهای برجسته این دوره تبدیل گردید.
پیشرفت صنعت زریبافی از زمان شاه طهماسب شروع شد. او توجه زیادی به این صنعت داشت. در زمان او مکتب جدیدی در زریبافی بوجود آمد که مشخصه بارز آن استفاده از نقوش گل، گیاه و نقش شکارگاه بود. دو مکتب دیگر هم در زریبافی این دوره وجود داشت:
۱. مکتب غیاث الدین نقشبند، ویژگی آن استفاده از نقوش و طرحهای کوچک بود که در یک طرح کلی با یکدیگر هماهنگی داشتند.
۲. مکتب رضا عباسی (مکتب اصفهان)، مشخصه آن، استفاده از طرحها و نقشهای بزرگ با مضامین انسانی و حیوانی بود. محمد خان، علی، اسماعیل و معین کاشانی، آقا محمود و مغیث اصفهانی مهمترین استادان این مکتب بودند دو شهر اصفهان و کاشان مرکز اصلی تولید پارچههای زربفت و سیمبفت بودند. این دو شهر از همان ابتدای دوره صفوی در تولید این پارچهها شهرت داشتند. شاه طهماسب برای استقبال از همایون از علی قلی خان شاملو خواست علی خان بیک صاحب جمع قیچاچی خانه با شش خروار زربفت کاشان و یزد، زربفتهای چهار ذرعی اصفهان، زربفتهای چهار ذرعی ساده و قطنی و زربفتهای سیمبفت فرستاده شود. دلاواله، زربفت یا ملک زرباف را سومین دسته از پارچههای ابریشمی کاشان میداند.
تاورنیه در مورد زریبافی در کاشان مینویسد: «در کاشان عده کثیری صنعتگر و کارگر ابریشم کار هست که خیلی خوب کار میکنند، زریهای خوب از طلا و نقره میبافند که بهترین زریهای ایران است». به نوشته کرنلیوس لبرورن، در شهر کاشان بازاری وجود داشت که در آن مقدار زیادی اشیاء ابریشمی، طلایی و نقرهای تولید میشد. در این بازار روزانه هفت عدل ابریشم به مصرف میرسید. پردو لاماز میسیونر مسیحی در مورد کاشان مینویسد: «در آنجا بافتههای ابریشمی تحسین انگیز و زربافتهای عالی تهیه میکنند. من بیاد ندارم که در اروپا ظریفتر و لطیفتر از آنها دیده باشم».
روستای ابیانه هم در تولید ساتن و زربفت شهرت داشت. بیشتر نقشهای پارچههای این روستا دستههای گل کوچک است که به طور طبیعی با فاصله طراحی شدهاند. علاوه بر آن، از نقوش پروانه و پرنده هم استفاده میشد. این پارچههای زری دارای دو سبک هستند، یکی از آنها نازک و محکم با بافتی بسیار فشرده و پیوسته و در عین حال شکننده؛ یعنی همان بافت تافتهای است. سبک دوم ضخیم و شل بافت و راههای بافت در آن مشخص است. شیوه زریبافی این دهکده به صورت الیاف رها و مشخص (لپ باف) ابتکار این دهکده است. بیشتر زریهای ابیانه متعلق به قرنهای دوازده و سیزده هستند. البته نمونههایی از سده یازدهم هم وجود دارد.
از پارچههای زربفت برای دوختن لباسهای تشریفاتی، دوختن لباس زنان، شال، روبالشی، ناز بالشهای کاخهای سلطنتی، پشت دری و سایر مبلمان اطاقها و سفرههای سلطنتی استفاده میشد. در کلیساهای ارامنه جلفا نیز از سفرههای زربفت استفاده میشد. در تالار کلیساهای آن مخدههای رنگارنگ مخمل زربفت و سیم بفت وجود داشت. لباس اسقف کلیسای جلفا و همینطور کلاه اسقفی از پارچههای سیمبفت و زربفت بافته شده بود.
زری یکی از کالاهای صادراتی ایران بود. در دوره شاه سلیمان به خاطر اخلال در کار تجارت ابریشم، شاه تصمیم گرفت به جای ابریشم خام، آن را به کالا تبدیل و صادر کند، بنابراین بخش اعظم ابریشم تولیدی به کارگاهای اصفهان، کاشان، تبریز و مشهد برای تهیه لباسهای زربفت فرستاده شد، در مقابل این تدبیر دولت ایران، دولت هند، استفاده از لباسهای زربفت را منع کرد تا مانع فروش زربفتهای ایرانی شود. در عثمانی هم مردم لباسهایی که در آنها طلا و نقره به کار میرفت نمیپوشیدند.
پارچههای زری به عنوان هدیه برای فرمانروایان کشورهای دیگر فرستاده میشدند. شاه صفی در سال ۱۰۵۱ ه ق، هیجده عدد زربفت یزد و کاشان، نه عدد مخمل زربفت، بیست و هفت عدد دارایی رنگارنگ یزدی و کاشانی به عنوان هدیه برای سلطان ابراهیم عثمانی (۱۰۴۹-۱۰۵۸ ه.ق) فرستاد.
میرزا محمد مومن صدراعظم شاه سلطان حسین هدایایی برای حسین پادشاه صدراعظم عثمانی فرستاد که عبارت بودند از: سه عدد زربفت طلا، شش عدد زربفت نقره، نه عدد زربفت دستی، نه عدد اطلس بوتهدار زرتاری، نه مخمل و نه عدد دارایی کاشانی.
پس از حمله افغانها و سقوط صفویه، صنعت زریبافی مانند دیگر صنایع متحمل صدمات زیادی شد و تقریباً از بین رفت. وقتی افغانها از بازرگانان ارمنی خواستند مقداری پارچه زردوزی و نقرهدوزی به ارزش چهار هزار تومان به آنها تحویل بدهند، امکان تحویل این پارچهها وجود نداشت، زیرا بافندهای در شهر وجود نداشت تا زریها را تهیه کند.
– قلمکار (چیت سازی)
قلمکار یا چیت به پارچههای ساده و مازور شده از پارچههای ابریشمی، متقال، کرباس، کتان و… گفته میشود که دارای نقش و نگار باشند. نقش و نگار این پارچهها به صورت دستی یا با استفاده از قالبهای حکاکی شده انجام میشد. قلمکاری به خاطر نیاز به قالب با حرفه منبتکاری ارتباط داشت. اولین مرحله در کار قلمکاری تولید قالب بود. قالبهای به جای مانده از دوره صفوی نشان میدهد از چوب گلابی و زالزالک برای تولید قالب استفاده میشد. استفاده از پارچههای چیت قلمکار از همان ابتدای دوره صفوی رواج زیادی داشت. مقداری از این پارچهها برای همایون فرستاده شد که به شاه طهماسب پناهنده شده بود. در این دوره، صنعت قلمکاری به دلیل حمایت شاهان صفوی، وفور مواد اولیه مانند رنگ و قالب و کاربرد گسترده پارچههای قلمکار برای تولید قبا، پرده، خیمه و … گسترش زیادی یافت و انواع قلمکار تولید میشد که معروفترین آنها قلمکار زر یا اکلیلی، صدرس، خمرهای و جیگرنات( قرمز و بنفش) بود.
استادانی مانند محمدخان، علی و اسماعیل کاشانی، آقا محمود و مغیث اصفهانی و شفیع عباسی به رونق این صنعت کمک زیادی کردند.
اسامی تعدادی از چیت سازهای اصفهانی دوره صفوی به عنوان شاعر در تذکرهها آمده است که نشان میدهد این صنعت فراگیر و گسترده بود. حاجی طالب متخلص به نصیب، معاصر شاه سلیمان، فرزند حاجی مقصود چیت ساز اصفهانی بود. آقا مسیب قانع کاشانی هم در همان زمان در شهر کاشان به کار چیتسازی مشغول بود.
تصویر شماره ۴-۵- تکهای از پرده قلمکار ایران سرزمین افسانهای دوره صفوی
در دوره صفوی و پس از آن پارچههای قلمکار در دو محل مجزا تولید میشدند، پارچهها را برای گازری یا شستن به زایندهرود میبردند. عملیات گل زنی یا چیتگری در کارگاههای قلمکار در بازار قیصریه سراهای اطراف آن انجام میشد. چهار سوق دوم که، از زیباترین قسمتهای بازار است و به بازار چیتسازها شهرت دارد، مرکز تولید پارچههای قلمکار در این دوره بود.
– مخمل بافی
مخمل نوعی پارچه نخی یا ابریشمی است که یک روی آن صاف و روی دیگر آن پوشیده از پرزهای لطیف و نزدیک به هم است. تفاوت مخمل با پارچههای دیگر وجود همین پرزهاست. استفاده از مخمل برای بافت لباسهای تجملی از همان ابتدای دوره صفوی رایج بود. شاه طهماسب به محمد خان لهله فرمان داد برای استقبال از همایون، هزار جوان ملبس به لباسهای مخمل و دیبا اعزام شوند. از مخمل قرمز و سبز برای بافت جورابهای زنانه استفاده میشد. ساقبندهای زنان هم از جنس مخمل بودند.
مخمل بافی یکی از صنایع ریشهدار کاشان بود. در اواخر نیمه دوم قرن دهم هجری، طراحان در کارگاههای پارچه بافی، پارچههای مخملی با نقوش انسانی طراحی میکردند که قطعاتی از بافتههای آنها به جای مانده است. یکی از آنها یک قطعه مخمل با نقش یک انسان است که یک باز در دست دارد و در مقابل او خدمتکاری ایستاده است. بعداً در کاشان پارچههای مخملی تولید شد که به دلیل نوع بافت تا حدی خشنتر هستند و از نظر زیبایی و کمال نسبت به دسته اول در مرتبه نازلتری قرار میگیرند. نقش برگ نخل نسبتاً بزرگی که یک مار سفید با خالهای سیاه دور آن حلقه زده است یکی از ویژگیهای مخمل بافی کاشان است. نقوش این پارچهها تحت تأثیر نقوش مینیاتور قرار دارد.
شاه عباس صنعت مخملبافی را به اصفهان منتقل کرد و کارگاههایی برای تولید انواع مختلف مخمل به وجود آورد. مخملهای این دوره غالباً با تارهای زر و سیم نقشدوزی شدهاند و به آنها مخمل زربفت یا سیم بفت گفته میشد. مخملهایی که در کارگاههای اصفهان بافته میشد بسیار نفیس و فاخر بود. شاردن مینویسد:
«مخمل زربافی که در ایران تهیه میشود بسیار عالی و کاملاً پر چین شکنج است. نکته شایان تحسین در این منسوجات نفیس آن است که به اصطلاح پایان ندارند (هرگز کهنه نمیشوند) چنان که زر و سیمی (که در تار و پود آنها به کار رفته) مادام که پارچه دوام دارد. همچنان رنگ و آب خود را ثابت نگه میدارد. و استوار میماند». در مورد مخملبافی اصفهان اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی چند پرده مخمل با طرح محرابی و نقش دستههای گل وجود دارد. که در کارگاههای اصفهان بافته شدهاند. مخملهای اصفهان شیوههای متفاوتی با مخملهای کاشان و یزد دارند.
استفاده از مخمل زربفت به عنوان پارچهای تجملی کاربرد گستردهای داشت.
هم اکنون قطعاتی از مخملهای اصفهان دوره صفوی به صورت جامه و آویز در مجموعه و موزههای مختلف جهان دیده میشود. جبهای از دوره شاه عباس اول در زرادخانه سلطنتی استکهلم وجود دارد. این مخمل زربافت مزین به طرح تکراری یک جوان با ساغر و تنگی در دست است.
دو پارچه مخمل با تصویر انسانی اثر رضا عباسی در موزه ایالتی بادن و کارلسروهه وجود دارد. یکی از آنها صحنه گفتگو بین یک مرد جوان و یک درویش است. دیگری تصویر یکی شاهزاده در یک باغ است.
– متقالبافی (مثقالی)
متقالی یا مثقال اصفهانی شهرت زیادی داشت. شهر اصفهان مرکز اصلی تولید این پارچه بود. شاه طهماسب دستور داد برای همایون چادرهایی فرستاده شود که قسمت درونی آن از اطلس قرمزی و کرباس طبسی و قسمت فوقانی از مثقالی اصفهانی بافته شده باشند. پارچههای مثقالی دربار در زمره اشیائی قرار داشتند که در اختیار فراشباشی بودند.
– علاقهبندی
منظور از علاقهبندی تزیین پارچه و منسوجات با نوارهای باریک تزیینی است. برای این کار شیوههای مختلفی وجود داشت. یکی از آنها، شیوه بافت تاری است که به وسیله کارتهای سوراخ دار انجام میشد. این شیوه، که مختص بافت نوار و بند بود، فقط برای بافت نوارهای ابریشمی تزیینی و انواع بندها مانند بند شلوار، قنداق نوزاد، رختخواب پیچ، حمایل و موارد دیگر به کار میرفت. دوره صفوی اوج شکوفایی صنعت علاقهبندی است. در این دوره، طبقه اعیان و اشراف برای تزیین لباسهای خود از نوارهای ابریشمی و نخ گلابتون استفاده میکردند که در کارگاههای علاقهبندی تولید میشدند. علاقهبندی انواع مختلفی داشت که شامل ریشهبافی، یراقبافی، قیطانبافی، طناببافی، نواربافی و گلهگله یا گلگله بود. در دربار صفوی منصبی به نام علاقهبند باشی وجود داشت. مظفر تبریزی از ساکنان محله عباسآباد اصفهان به کار علاقهبندی مشغول بود.
– شالبافی و جوراببافی
کاشان در تولید شالهای ابریشمی شهرت زیادی داشت. پارچههای ابریشمی که برای بافتن شال مورد استفاده قرار میگرفتند نوعی پارچه بسیار ظریف، کم عرض و طویل با طرح راه راه و مخطوط با زری و گاه ساده بودند. این شالها چهار تا پنج متر طول و یک متر عرض داشتند. نقش آنها به گونهای بود که وقتی شال لوله میشد چنین به نظر میرسید که شال از دو پارچه جدا از هم تشکیل شده است که یکی از آنها راه راه و دیگری گلدار بود. به طور معمول، نقش مایه تکی از گیاهان گلدار، هر دو انتهای شال را تزیین میکرد. در حالی که بخشهای دیگر شال دارای نقشهای راه راه بودند و امواجی گلدار با ردیفهایی برگ مانند داشتند.
ایرانیها استعمال جوراب را از اروپاییها یاد گرفتند. پیش از آن، مردم ایران پاهای خود را با بخش نوار از پشم بز میپوشاندند. انگلیسیها و هلندیها اولین جورابها از جنسی ماهوت را به ایران آوردند و تجار ارامنه به تجارت آن مشغول شدند. ارمنیها جورابهای ابریشمی را هم به ایران آوردند. اندکی بعد خود ایرانیها با بافت جوراب آشنا شدند و شروع به بافت جورابهای پشمی کردند. استعمال جوراب مختص مردها بود. زنها جوراب نمی پوشیدند، زیرا زیر شلوار آنها بلند بود و تا زیر قوزکشان را میپوشاند.
– نمدبافی و ماهوتبافی
منسوجات نمدی بسیار لطیف و سبکی در دوره صفویه تولید میشد که بسیار گرمتر از ماهوت بودند. چون منسوجات نمدی در مقابل باران مقاوم بودند از آنها برای تولید بارانی استفاده میشد پارچههای نمدی را روی فرش و زیر آن هم قرار میدادند تا از فرش در مقابل رطوبت محافظت کنند. نمد اصفهان شهرت زیادی داشت. نمد لنگه الوان، نمد بور و تکیه نمد از اشیائی بودند که فراشباشی مسئولیت نگهداری از آنان در دربار را برعهده داشت. یکی از موارد کاربرد نمد استفاده از آن برای تهیه تکیه بود. در منابع مکرر به نمد تکیه اشاره میشود.
ماهوت یا لندره یکی از پارچههای رایج در اصفهان بود. غالب لباسهای زمستانی ایرانیها از جنس ماهوت بود. ساقبندهای ایرانی هم تماماً از ماهوت بافته میشدند. ماهوتهای ظریف پارسی بیشترین کاربرد را داشتند. شاه طهماسب فرمان داد چهار بسته لندره الوان با سایر پارچهها برای شاهزاده همایون ارسال شود. پارچههای لندره دربار تحویل فراشباشی داده میشد.
در کاخ شاهی، تشکچههایی از ماهوت زرین وجود داشت. تاج قزلباش شاه هم از ماهوت زربفت بافته میشد.
– دوخته دوزی
دوختهدوزی یا گلدوزی و قلابدوزی روی ماهوت، ابریشم و چرم یکی از صنایعی بود که ایرانیها در آن مهارت زیادی داشتند. کارهای آنها از کارهای عثمانیها که در اروپا خواهان زیادی داشت، بسیار بهتر بود. کارری مینویسد: «در اصفهان، صنعت طلاکاری و نقرهسازی و زردوزی و تهیه ابریشم رواج دارد، هنرمندان گلهای ظریفی طرح و روی پارچهها منعکس میکنند».
هنرمندان با سوزن، نخهای رنگین ابریشم و الیاف طلا و نقره، نقوش بسیار زیبایی از گل، برگ و نقوش انسانی و حیوانی بر روی پارچهها طرح میکردند. انواع مختلفی از دوختهدوزی مانند، خاتمی، نقدهدوزی، پیلهدوزی، آجیدهدوزی و پتهدوزی در دوره صفوی و پس از آن تولید میشد. نقدهدوزی و گلابتوندوزی در استان اصفهان رواج زیادی داشت.
در شیوه نقدهدوزی سراسر زمینه پارچه با الیاف پهن فلزی پوشیده میشد. گاهی اوقات از این الیاف به صورت پیچ خورده استفاده میشود. نقوش این پارچه معمولاً تصاویر انسانی است. برای گلابتوندوزی، الیاف فلزی گلابتون بر روی مخمل و یا ساتن بافته میشوند که به عنوان تزیین دستکش، کیف یا بازوبند انجام میشد. گاهی ریزه کاریهای نقوش با ابریشم خام روی پارچه دوختهدوزی میشد. دوختهدوزی در دوره صفوی بسیار پر رونق بود. غالب لباسهای زمستانی ایرانیها از جنس ماهوت بود و سوزندوزی و با منگولههای ابریشمی تزیین میشد. عمامههای اشراف و بزرگان هم عموماً زردوزی و نقرهدوزی بود.
یک سجاده ملیلهدوزی با رشتههای ابریشمی و فلزی به ابعاد ۲۴/۱ متر در ۸/۸۳ سانتیمتر از اوایل قرن یازدهم در موزه سین سیناتی نگهداری میشود. گفته میشود این سجاده به شخص شاه عباس تعلق داشت و در کارگاههای اصفهان تولید شد. زمینه این سجاده نارنجی تیره است و گل و گیاههای وسط، زمینه و حاشیه آن با رشتههای نقره کار شدهاند. شکوفههای نارنجی، زرد، آبی و سفید با ساقههای سبز کم رنگ هم در زمینه آن دیده میشود.
– سایر شاخههای صنعت نساجی
در این دوره تولید گیوه رواج زیادی داشت. گیوه اصفهان از شهرت و مرغوبیت زیادی برخوردار بود. محل اصلی بافت گیوه در اصفهان موسوم به گود گیوه چیان در نزدیکی بازار قدیم قیصریه قرار داشت. به گفته شاردن روستاییها با استفاده از کتان یا کهنه پاره نوعی کفش درست میکردند که به آن گیوه یا افزار ژنده میگفتند. دو شاعر به نامهای اظهری قهپایهای و مولانا ذوقی اردستانی به کار گیوهدوزی اشتغال داشتند.
تولید خیمه اهمیت زیادی داشت، زیرا علاوه بر عشایر، شاه، دربار و بازرگانان در حین سفر هم از خیمه استفاده میکردند. شاه بخشی از سال را در سفر و شکار به سر میبرد به همین خاطر خیمهدوز یکی از مشاغل دربار بود. خیمههایی که برای دربار بافته میشد، بسیار گران قیمت و بزرگ بود. در بافت این خیمه ها از ابریشم خوشرنگ و ماهوت استفاده میشد و اطرافشان با طلا و نقره حاشیهدوزی میشد. یکی از مراکز خیمهبافی در کنار کاخ عالیقاپو در میدان نقش جهان بود. در مورد محمد مهدی خیام اصفهانی آمده است که پدرش به خیمهدوزی مشغول بود.
در کتاب دستور الملوک به مشاغلی مانند جیقبافی، نواربافی، طناببافی، شلیطهبافی، جولاهی، سفرهدوزی و حلاجی هم اشاره میشود. این مشاغل در شهر و استان اصفهان رواج داشتند. هر چند منابع اطلاعی در مورد وضعیت آنها در اختیار قرار نمیدهند.