دکتر مصطفی الموتی

مصطفی الموتی، عضو حزب رستاخیز

کاش مطبوعاتی قوی داشتیم تا مانع سقوط حکومت شاه شوند

مصطفی الموتی متولد 1306 تهران فرزند محمدحسین الموتی، تحصیلات ابتدایی را در مدرسه تمدن و عسجدی و دوره متوسطه را در دبیرستان دارایی تهران در رشته مالی و تجاری گذراند، وی ابتدا لیسانس حقوق قضایی خود را از دانشگاه تهران دریافت و سپس از همان دانشگاه موفق به اخذ دکتری اقتصاد گردید. پانزده ساله بود که کار روزنامه‌نگاری را آغاز نمود (1321) و سالهای سال خبرهای پارلمانی را تهیه می‌کرد. در 1324 در کنار کار مطبوعاتی در وزارت دارایی استخدام شد

قبل از 28 مرداد 1332 به نفع حزب توده فعالیت و در رفراندم دکتر مصدق به نفع وی در مازندران فعالیت می‌نموده است و یکی از گردانندگان حزب پیشه در کلات نور بود. ولی سپس از طرفداران رژیم پهلوی گردیده و با حزب توده و سیاست شوروی مخالف شد. در سالهای 1331 و 1332 در روزنامه “داد” مقالات تندی علیه دولت دکتر مصدق نوشت و به عضویت حزب ملیون درآمد. الموتی پس از کودتای 28 مرداد روزنامه صبح امروز و مجله علمی دانشمند را منتشر نمود.

وی مدتی عضو هیئت مدیره بنگاه عمران روستایی کشور و عضو هیئت مدیره شرکت معاملات خارجی بود. در 14 آذر ماه  1338 در دولت دکتر اقبال معاون نخست‌وزیر و مدیر کل سازمان بازرسی شد و در 1339 با استعفا از معاونت نخست‌وزیری نامزد نمایندگی مجلس شد که از طرف مردم رودبار، الموت، قاقازان و طارم سفلی برای اولین بار به نمایندگی انتخاب شد، تا دوره بیست و چهارم مجلس شورای ملی شش بار نماینده مجلس شورای ملی و یکبار به عضویت مجلس مؤسسان انتخاب شد.

 وی در بعضی مؤسسات مطبوعات بین المللی عضویت داشت. و در بسیاری از کنفرانسهای جهانی روزنامه‌نگاران شرکت می‌کرد. او همچنین عضو هیئت اجرایی و دفتر سیاسی حزب رستاخیز بود و به پاس خدمت به رژیم پهلوی نشانهای سوم همایون  و سوم تاج را دریافت نمود، وی عضو هیئت مدیره جمعیت شیر و خورشید سرخ که توسط شمس پهلوی اداره می‌شد، نیز بوده است.

همزمان با اوج‌گیری انقلاب اسلامی به خارج از کشور رفت و از سال 1354 ریاست کلوپ روتاری را برعهده گرفت، در این سالها کتاب شانزده جلدی ایران درعصر پهلوی را نوشت که در آن به نوشتن خاطرات خود و توصیف شخصیتهای پهلوی می‌پردازد  دکتر الموتی هم‌اکنون مقیم لندن می‌باشد.

وی در مصاحبه ای که با تاریخ شفاهی داشت به زمینه های قدرت محمد رضا شاه اشاراتی داشته که خواندنش خالی از لطف نیست.

س- وقتی که به این تاریخ ۲۰ سال اخیر ایران [تا سقوط سلطنت] نگاه می‌کنیم و یکی از چیزهایی که مشاهده می‌شود این است که تدریجاً آزادی مطبوعات تقلیل پیدا کرد، قدرت قوه مقننه محدودتر شد و قوه مجریه هم قدرتش تا یک حدی منتقل شد به مقام سلطنت. یکی از به اصطلاح نقاط عطفی که بعضی‌ها مطرح می‌کنند، [این است که] می‌گویند که واقعاً آغاز این انتقال قدرت از نخست‌وزیر به مقام سلطنت در زمان دکتر [منوچهر] اقبال بود. با توجه به این‌که سرکار در آن‌موقع در جریان بودید و ناظر بودید تا چه حدی این حرف صحیح است و تا چه حدی غلط است؟

ج- والّا آقای دکتر اقبال البته جزو کسانی بود که خیلی به مقام سلطنت اعتقاد داشت و معتقد بود که در ایران به هر حال باید سلطنت همیشه [باید] با قدرت وجود داشت باشد و الّا اداره مملکت کار مشکلی است. به همین دلیل او نسبت به مقام سلطنت تسلیم بود و [ضمن] هزاران صفات خوبی که مرحوم دکتر اقبال داشت یکی از ایرادهایی که خب به ایشان وارد بود این بود که در مقابل مقام سلطنت ضعیف است. ولی نخست‌وزیر‌انی هم که بعد از ایشان آمدند نشان دادند که در آن‌ها هم همان [ضعف در برابر شاه] هست و [مساله] تغییری نکرده.

خب تنها می‌شود گفتش که آقای دکتر مصدق و آقای دکتر [علی] امینی یک مقدار این وضع را نداشتند. دکتر مصدق که خب به نحو فوق‌العاده‌ای ولی خب دکتر امینی [هم این‌طور نبود]. ولی بقیه نخست‌وزیر‌انی که بعد از دکتر اقبال آمدند مثل آقای [اسدالله] علم، مثل آقای [حسن‌علی] منصور، مثل آقای [جعفر] شریف‌امامی این‌ها همه در همان حد بودند.

یعنی باید قبول کرد واقعیت را که شرایط طوری بود که حقیقتاً مقام سلطنت در همه کارها دخالت می‌کرد. و این [نخست‌وزیر]‌ها هم اگر آن واقعیت را قبول نمی‌کردند ادامه کار نمی‌توانستند بدهند. و از ایشان تسلیم‌تر [در برابر شاه] فرض کنید آقای هویدا بود آقای علم بود.

و ایراد اصلی که البته خب به ایشان وارد است مخصوصاً یک نمونه که در مجلس شورای ملی چون من طرفدار دکتر اقبال هستم این عیب او را هم باید قبول کنم بگویم که [زمانی که در مجلس] دولت [اقبال] را استیضاح کرده بودند، از ایشان پرسیدند گفتند من باید بروم از اعلی‌حضرت بپرسم بعد بیایم به مجلس جواب استیضاح را بدهم. چندین بار هم من این مسائل را با ایشان صحبت کردم ولی ایشان می‌گفتند که با اوضاع و احوال این مملکت مقام سلطنت به هر حال، از مسئولیت درست است [که طبق قانون] مبری است، ولی وضع مملکت جوری است که مردم مقام سلطنت را به عنوان حاکم قبول دارند. خیلی از مردم.

بنابراین اگر در مملکت ما همان‌طور که قانون اساسی ما مقرر داشته و مدون است و وجود دارد [مبری بودن شاه از مسئولیت] واقعاً اجرا می‌شد شاید ما به این روز نیفتاده بودیم. امروز باید حقیقت را قبول بکنیم که همین اشتباهات که همۀ ما حقیقتاً باید قبول بکنیم هرکدام به سهم خودمان مقداری اشتباهات را مرتکب شدیم که مقام سلطنت این‌قدر در ایران قوی شد و بالاخره خود همین قدرت موجب سقوط رژیم شد دیگر.

شاید اگر مثلاً مطبوعات قدرت داشت، خیلی از تندروی‌ها جلویش گرفته می‌شد. اگر مجلسین [شورای ملی و سنا] قدرت داشتند خیلی از تندروی‌ها جلویش گرفته می‌شود. ولی نه به آن [صورت] سیستم هرج‌ومرج که اصلاً نشود کاری بکند. چون در ایران می‌دانید هروقت که، مثلاً روزهای بعد از شهریور [۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه] را می‌بینیم وقتی مطبوعات خیلی قدرت داشتند مجلسین خیلی قدرت داشتند هیچ‌کاری نمی‌شود انجام بشود.

در این فاصله زمانی [که محمدرضا شاه قدرت را در دست گرفت] کارهای مثبت در ایران خیلی انجام شد. حالا ببینیم که این کارهای مثبتی که در ایران انجام شد این بیشتر به صلاح مملکت است یا این‌که می‌شد به شکلی آن آزادی‌ها را حفظ کرد به شرط این‌که یک کار مثبت انجام داد. این یک خرده به نظر من قابل بحث است و این ایراد به نظر من [وارد] است.

 

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها