پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
سنت شجره نامه نويسي در ايران
شجره نامه خاندان و نوادگان « خليفه ابوسعيد باخرزي» در تايباد
شجره نامه يا « نَسب نامه » به نوشته هاي ثبت شده بر روي پوست، پارچه و كاغذ گفته مي شود كه نام يك فرد مشهور و شاخص، به همراه اسامي و مشخصات فرزندان او، نسل به نسل تا به امروز نوشته شده باشد.
در منطقه باخرز، تربت جام، تايباد و صالح آباد نيز مثل ديگر نقاط ايران، از ديرباز تا كنون، ايلات، طوايف، اقوام و خانواده هاي مختلف و متعددي زندگي كرده اند اما بافت و هويت تاريخي و اجتماعي اين منطقه، هيچگاه قومي نبوده است.
به عبارتي، هيچ قومي در اين منطقه ( حتي خانواده هاي حكومتر تيموري و هزاره) اكثريت جمعيت را تشكيل نمي دادند و اقوام و ايلات منطقه ما، هرگز به گستردگي « قوم بختياري » در استان چهار محال و بختياري و يا قوم بلوچ و تركمن در استان هاي سيستان بلوجستان و گلستان نبوده است و به همين دليل، هيچوقت سنت ها و آداب يك قوم خاص در ميان مردم اين منطقه غالب و جاري نبوده است.
با اين حال، وجود برخي منابع تاريخي، اسناد و بويژه شجرنامه هاي قديمي، نشان مي دهد كه در اين منطقه نيز خانداني با قدمت و پيشينه گسترده تاريخي زيسته اند. وجود عرفا و شيوخ بزرگي صوفيه همچون شيخ احمد جام، زين الدين ابوبكر تايبادي و سيف الدين باخرزي و نيز انتقال سنت توليت و كليدداري مرقد آنها به فرزندان و نوادگان، سبب استمرار شجره و شبكه خانوادگي در ميان مردم اين مناطق شده است.
در تايباد قديم كه به عنوان قريه اي صاحب نام و از توابع باخرز به حساب مي آمد، چند خانواده معدود و معروف زندگي مي كردند كه در ادبيات قدما به « هفت تخته طيبات» معروف بودند و مقصود هفت خانواده اصلي تشكيل دهنده هسته شكل گيري طيبات بود. كه البته آن هفت خانواده نيز با يكديگر نسبت خويشاوندي داشته اند. اين احتمال هم كه هر يك از روستاهاي منطقه را يك فاميل، بنيان گذاشته باشند، به لحاظ تاريخي، دور از واقعيت نيست.
البته عدد 7 در فرهنگ عرفا و صوفيه ( مثل 7 اقليم، 7 اورنگ، 7 آسمان، 7 شهر عشق و غيره…) جنبه نمادين دارد و لزوما با واقعيت هاي تاريخي تطابق ندارد ولي در هر صورت، منظور اين است كه برخي از خانواده هاي امروزي تايباد، چند نسل در اين منطقه زندگي كرده اند.
البته جابجايي اقوام و خانواده ها در ايران(با تشويق يا اجبار حكومت) امر مرسومي بوده و بسياري از خانواده هاي فعلي ساكن تايباد، به دلايل مختلفي به اين شهر مهاجرت كرده اند. مثلا تعداد خوافي هاي ساكن تايباد، هميشه بيشتر از تايبادي ها و يا باخرزي هاي مقيم خواف بوده است كه اين امر دلايل سياسي و اجتماعي دارد و در آينده به آن خواهيم پرداخت.
يكي از خاندان قديمي ساكن تايباد، خانواده خليفه « ابوسعيد باخرزي» و يا « « ابوسعيد طيباتي» است كه از دوران حكومت صفويه در اين منطقه زندگي مي كرد. او از پيروان طريقت « قادريه» (عبدالقادر جيلاني -قرن پنجم هجري) بود كه از رهبران بعدي طريقه قادري مقيم عراق، حكم و مجوز ارشاد داشت و به همين دليل به «خليفه» مشهور بود.
نَسَب خود ابوسعید نیز به ترتيب به عرب، حاجی معصوم، میرزا عرب، میر قطب الدین و سپس صوفی عظیم می رسيد كه در مجموع، پيشينه خاندان او، تا دوره تيموريان، قابل رديابي است. در باره منشا و علت ورود صوفي عظيم (جد بزرگ ابوسعيد ) به اين منطقه اطلاع دقيقي در دست نيست ولي آنچه مسلم است اينكه اين خاندان، نسل در نسل از صوفيه بوده اند و به خاطر سفر حج و عبور از عراق و عتبات و بغداد، با رهبران طريقت قادري، ارتباط داشته اند.
خليفه ابوسعيد سه فرزند ذكور داشت :
1- خليفه «ملا خداداد »كه چهار فرزند به نام نيك محمد سعيدي، شاه كريم كريمي، حاجي علي محمد سعيدي و ميرزا عرب سعيدي داشت و فاميل سعيدي و كريمي در تايباد، از اعقاب او به حساب مي آيند.
2- «صاحبداد» كه فرزندي نداشت
3- « ملا مولا» كه فرزند او رحيم نام داشت. رحيم پدر حاجي نظام توكلي و جد مجيد توكلي است و در واقع برخي فاميل «توكلي» كه هم اكنون در شهر تايباد زندگي مي كنند، از اعقاب او به حساب مي آيند. ذيل نام هر كدام از اينها، اسامي ديگري قرار گرفته است كه در شجره نامه پيوستي، اشاره شده است.
پس به این ترتیب، خانواده های کریمی، توکلی و سعیدی را می توان از نوادگان صوفی مشهور، خلیفه ابوسعید باخرزی(طیباتی) به حساب آورد. البته تاكيد مي كنم كه همه فاميل مشابه در تايباد، لزوما متعلق به اين خانواده نيستند و يا ممكن است افرادي از همين خانواده، اما با نام فاميلي متفاوت، در اين منطقه و يا جاي ديگر زندگي كنند.
در ادامه، ضمن تشكر از خانواده محترم توكلي تايباد كه نسخه اي از اسناد و شجرنامه خانوادگي را در اختيار اينجانب قرار داده اند، از شما دعوت مي كنم كه در پيوست اين نوشته، اسناد موجود را ببينيد و توضيحاتي كه در باره علت و اهميت شجره نامه نويسي در ايران، نوشته ام را بخوانيد و حتما نكات اصلاحي و يا انتقادي را كه مي تواند به صحت و دقت اين يادداشت كمك كند را ياد آوري نماييد.
……………………………………………
شجره نامه و اسناد خاندان ابوسعيد باخرزي






اهميت شجره نامه ها و شجره نامه نويسي
شجره نامه يا « نَسب نامه » به نوشته هاي ثبت شده بر روي پوست، پارچه و كاغذ گفته مي شود كه نام يك فرد مشهور و شاخص، به همراه اسامي و مشخصات فرزندان او، نسل به نسل تا به امروز نوشته شده باشد.
شجره نامه نويسي يك سنت قديمي و جهاني است كه در ميان ايرانيان قبل و بعد از اسلام نيز رواج داشته است. يك احتمال قوي وجود دارد كه نخستين شجره نامه ها را چينيان باستان، تدوين كرده باشند. بطوريكه مطابق يك نسخه شجره نامه موجود كه متعلق به 2570 سال پيش است، اسامي 80 نسل از يك خاندان كهن چيني را ثبت كرده است.
در اروپاي قبل از رنسانس كه بر اساس الگوي فئوداليسم، قدرت و زمين در ميان خاندان هاي خاص،( به عنوان ميراث خانوادگي) دست به دست مي شد، وجود شجرنامه ها، در حكم نوع سند مالكيت براي برخورداري از ثروت خانوادگي بود. البته در ميان خانواده هاي بزرگ فئودال، كل ثروت مادي به فرزند بزرگ مي رسيد و ديگر فرزندان يا شواليه و كشيش مي شدند و يا بصورت دستجمعي بر روي اراضي نياكاني كار مي كنند و فقط در عايدات آن سهيم بودند.
در آن دسته از حكومت هاي شرقي و بويژه اسلامي كه حكومت و قدرت سياسي را حق موروثي خود مي دانستند و يا از آن مشروعيت مي گرفتند، شجره نامه ها و يا شجره نامه نويسي ها، جنبه سياسي داشت. نقل است كه عباسي ها براي جلب رضايت مسلمانان در سرنگوني حكومت بني امويه، به شجره نامه هايي استناد مي كردند كه نَسَب آنها را به قريش و خاندان پيامبر( ص) مي رساند. البته صحت اين ادعاها در همان زمان هم محل ترديد بود.
در نزد ايرانيان، همه كساني كه اجدادشان به پيامبر، خلفا، ائمه، شيوخ و صوفيه و يا پادشان و ايلات و طوايف خوشنام مي رسد، از احترام و منزلت اجتماعي خاصي برخوردارند. شجره نامه نويسي در ميان خاندان سادات ( كه مورد حمايت معنوي و مادي مردم و حكومت نيز قرار داشتند)، با اقبال بيشتري مواجه شد. به همين دليل، در تدوين و حفظ شجره نامه ها نيز، كوشش و حساسيت خاصي به خرج مي دادند.
سنت شجره نامه نويسي، همچنين در ميان برخي ديگر از فِرَق و طريقت اسلامي، از اهميت خاصي برخوردار بوده است. از آنجا كه در ميان صوفيه نيز، معمولا حق ارشاد از پدر به فرزندان منتقل مي شد، بنابراين، هر كدام از اَعقاب در ثبت و حفظ شجره نامه خانوادگي خود، كوشش مي كرد. شايد بعد از فرزندان امام موسي كاظم(ع)، بزرگترين شجره نامه هاي موجود و مكتوب، متعلق به طريقت « قادريه» و «نقشبنديه» باشد.
وجود شجرنامه ها، البته كاركردهاي اجتماعي هم داشته است. حداقل تا پايان دوره قاجاريه، ايراني ها از طريق نسب و ايل و طايفه از يكديگر بازشناخته مي شدند. وجود شجره نامه ها مي توانست از برخي اختلافات ملكي جلوگيري كند و سبب نوعي پيوندهاي اجتماعي در ميان افراد و خاندان شود؛ هر چند متاسفانه، وقت زيادي از اقوام و طوايف ايراني صرف نزاع جمعي با يكديگر شده است.
جداي از اينها، يك شجره نامه كه محدوه ها و ادوار تاريخي خاص را نشان مي دهد، مي تواند در شناخت نوع مناسبات و فضاي سياسي و اجتماعي آن دوره تاريخي نيز كمك كند. در هر صورت، وجود شجره نامه ها صرفا براي فخر فروشي تاريخي نيستند چرا كه امروزه، اعتبار و منزلت اجتماعي افراد را عوامل ديگري، غير از نسب، قوم و طايفه، تعيين مي كند اما شجرنامه ها به آگاهي تاريخي ما مي افزايد
البته حفظ شجره نامه ها بسته به نوع جنس پوست، پارچه و كاغذي و نيز قلمي كه استفاده شده، كار سختي است. بسياري از شجره نامه ها بر اثر سيل و يا هجوم اشرار و يا سرقت به كلي مفقود شده اند. تشخيص شجره نامه هاي اصيل از جعلي نيز، تخصص خاصي نياز دارد كه در گذشته علم الانساب ناميده مي شد و اكنون با توجه به كم رنگ شدن نسب در مناسبات اجتماعي، از رونق افتاده است.
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات