پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
در استقبال از 24 آبان روز، بزرگداشت عبدالرحمن جامي، شاعر بزرگ ایران
«عبدالرحمن» علامه همه چیز دان
هرچند عبدالرحمن جامي را، بيشتر با اشعار روح بخش و بي بديلش مي شناسند اما او علامه همه چيز دان و افتاده اي بود كه به اغلب علوم دوران خود وقوف كامل داشت. در زندگي شخصي، نرمي و خوش رويي و عزت نفس را پيشه كرد و در تمام عمر از در ستايش و تملق هيچ قدرتي برنيامد.
شعری از جامی، شاعر بزرگ قرن نهم هجری خواندم که خیلی جالب و البته عجیب و عمیق بود. خاصه اینکه در جایی از این شعر برای توضیح عقاید آندسته اندیشمندان و مورخینی استفاده شده بود که تاریخ را «دوره ای» می دانند. یعنی اینکه معتقدند تاریخ بشر صرفا شرح رویداد های اتفاقی و تصادفی نیست، بلکه این دوره ها از قبل طراحی و پیش بینی شده است و زمانی که ما الان در آن زندگی می کنیم هم یکی از آن ادوار است.
بیتِ شعر جامی این است:
حقیقت را به هر دوری ظهوری است
زاسمی بر جهان افتاده نوری است
چنین عقایدی در باره فلسفه تاریخ، احتمالا در اندیشه اسلامی مسبوق به سابقه باشد، اما شکل مدون تری از این تفکر را محی الدین ابن عربی، فیلسوف و عارف مسلمان در قرن ششم هجری ارائه کرد. به عقیده او در هر دوره ای از تاریخ یکی از اسماء و نامهای الهی به ظهور می رسد و تحولات جهان چیزی نیست جز تجلی و جابجایی اسماء الهی. یعنی همان چیزی که حدود دویست و اندی سال بعد، عبدالرحمن جامی اشاره می کند که « زاسمی بر جهان افتاده نوری است».
فلسفه تاریخ و یا پیشگویی رویدادهای تاریخی در میان فیلسوفان غرب از افلاطون گرفته تا هگل و مارکس نیزشایع بود. آنها هم اعتقاد داشتند که تاریخ بشر، سرنوشتِ از پیش تعیین شده ای دارد که به مرور به وقوع می پیوندد و قابل پیشگیری هم نیست. به عنوان مثال مطابق نظر مارکس، کمون اولیه به برده داری و فئودالیسم و سپس به سرمایه داری و سوسیالیسم منتهی می شود. اين نوع نگاه به تاريخ از سوي كارل رايموند پوپر مورد انتقاد قرار گرفته است كه معتقد است روايت هاي كلان تاريخي، نقش اراده و اختيار افراد در تحولات جوامع را كم رنگ مي كند. ضمن اينكه به جاي بشارت هاي بزرگ براي سعادت بشري در آينده، بايد تلاش كرد تا هم اكنون قدري از درد و رنج آنها كم كرد.
در میان فیلسوفان جدید اسلامی و ایرانی مثل سید احمد فردید هم اعتقاد به فلسفه تاريخ هنوز موجود است، منتهی آنها معتقدند که فهم این روندهای تاریخی، نیازمند دانش قلبی و یا «حکمت انسی» است که با عقل ابزاری و علم برآمده از مغرب زمین قابل رویت نیست. به عنوان مثال فردید اعتقاد داشت که مفهوم «انقلاب» هم به معنی ظهور جلوه دیگری از اسماء الهی است و چیز جدیدی به حساب نمي آيد.
حالا اینکه عبدالرحمن جامی هم معتقد به فلسفه تاريخ بوده است ، نیازمند بررسی بیشتر است. اما تا آنجا كه مشخص است او خود را از پيروان ابن عربي (اندلسي ) مي دانسته است و بعيد نيست كه اين شعر در توصيف همان عقايد بيان شده باشد. خاصه اينكه كتاب «لوايح» او هم با گرايش هاي صوفيانه و اصطلاحا «وحدت وجودي» نوشته شده است
هرچند عبدالرحمن جامي را، بيشتر با اشعار روح بخش و بي بديلش مي شناسند اما فقط فراموش نکنیم که او صرفا شاعر نبود، بلكه فيلسوف، رياضيدان، فقيه، حكيم، صوفي، موسيقيدان، مترجم و به واقع علامه همه چيز دان و افتاده اي بود كه به اغلب علوم دوران خود وقوف كامل داشت.
جامي را خاتم الشعراي زبان فارسي ناميده اند. اين البته به اين معني نيست كه كسي بعد از او شعر نسرود و يا اشعاري هموزن و هم سطح سروده هاي او ارائه نشد بلكه او تنها كسي بود كه شعر و شاعري را با سبك قديم خراسان، فارس و عراق حفظ كرد و با مرگ او اين سبك شعري برچيده شد و تا قرن سيزدهم شاعري چون او با آن سبك پيدا نشد. ضمن اينكه اين لقب توسط پژوهشگران بعضا مشتشرق خارجي به او داده شده و لزوما مورد پذيرش همگان قرار ندارد.
اين دانشمند بزرگ در زندگي شخصي نيز، نرمي و خوش رويي و عزت نفس را پيشه كرد و در تمام عمر از در ستايش و تملق هيچ قدرتي برنيامد. با اين حال، تدبير، دانايي، تساهل مذهبي و نگاه انساني و اخلاقي اش، او را در معرض احترام هميشگي مردم و امراي تيموري بويژه سلطان حسين بايقرا قرار داد. از معدود شعراي روشن بين ايراني است كه در مذمت اختلافات فرقه اي و مذهبي شعر سروده است: « کآمد ز نزاع سنی و شیعه قیام »! از اينرو، شخصيت و شاخص هاي اخلاقي و رفتاري جامي، هنوز هم مي تواند الگوي اثر بخش، براي جامعه امروز ایران باشد.
این مقدمه را عرض کردم تا به رسیم به اصل موضوع؛ یعنی روز بزرگداشت جامی و اهمیت این گونه نامگذاری ها برای شناساندن جامی به دیگران و نیز برای ما.
24 آبان را، روز بزرگداشت نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد«جامي» نام نهاده اند. هرچند اين روز هنوز بصورت رسمي در تقويم كشور درج نشده است، اما آنچه مسلم است، تولد جامي در 24 آبان 793 هجري در خرگرد جام و مرگ او در 27 آبان 871 در شهر هرات از توابع خراسان بزرگ صورت گرفته است. به عبارتي «درود» و «بدرود» جامي، هر دو در ماه آبان بوده است.
اهميت بزرگداشت جامي در جامعه امروز
در اين خصوص، البته باب گلايه از مسئولان فرهنگي كشور باز است، اما جاي نگراني نيست. شايد در اين نادرويشي و كم اعتنايي صورت گرفته در حق جامي، اين حكمت نهفته باشد كه ارزش و اهميت او، ابتدا براي مردمان زادگاه خودش، به اندازه كافي دانسته و شناخته شود. نسبت ما و جامي، مصداق همان نزديكي زياد يك انسان به كوه است؛ تا از كوه فاصله نگيريم به ارتفاع و عظمت آن واقف نمي شويم. از اينرو، ديگران و از دور دست ها، جامي را در مقياس واقعي تر و شايسته تري ديده اند، اما ما كه در شهر او بيشتر زيسته ايم، از شهرت و اهميت او كمتر با خبريم !
منطقه جام، تايباد و باخرز، به لحاظ پيشينه افتخارات فرهنگي، به مانند يك شهر باستاني است كه با كاوش ديگران، صرفا بخش كوچكي از آن كشف شده و قسمت اعظم آن همچنان در زير خاك غفلت و فراموشي پنهان مانده است. همان ميزان آثار و ميراث و اشياء مكشوفه نيز در موزه ها و اماكني دور از دسترس ما نگهداري مي شوند. در حقيقت ما ورثه ميراثي هستيم كه نحوه بهره مندي و استفاده درست از آن را نمي دانيم و از اين بابت، ثروتمنداني بيغوله نشين و به غايت، فقيريم!
شكي نيست كه مشاهير و اكابري چون عبدالرحمن جامي، شيخ احمد ژنده پيل، زين الدين ابوبكر تايبادي، ابوالقاسم انوار، ابوالوفا بوزجاني، سيف الدين و علي ابن حسن باخرزي و ديگران كه در زمانه خود، با دانايي و بزرگي تام زيسته و در ميان احترام همگان، روي در خاك كشيده اند، نيازي به تجليل و توجه ما ندارند. فردي در قامت عبدالرحمن جامي، نه تنها نيازمند توجه ما نيست، كه خود را حتي از تحسين و توجه امثال سلطان اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمّد فاتح عثمانی و ملک الاشراف مصري نيز بي نياز مي دانست و دعوت مكرر آنها را، بي پاسخ مي گذاشت.
واقعيت اين است كه امروزه، خاصه در عصر سيطره مدرنيته و تكانه هايي كه متوجه هويت ملي و محلي ما شده است، بيش از گذشته به ميراث فكري و فرهنگي و ياد و خاطره و يا حضور روح و نفس گرم مفاخر فرهنگي در زندگي فردي و جمعي خود نيازمنديم. توليت و گنبد و ارامگاه و بارگاه و نيز دعا و دخيل و نذر و شفا و همچنين علم و ادب و شعر و تصوف و همه ويژگي هاي معرفتي و فرهنگي، بخشي از ماجراست. ما امروز در منطقه جام و تايباد حتي براي جنبه هاي عيني تر زندگي خود، يعني توسعه اقتصاد و اجتماعي نيز به نام و ياد و «برند» جامي و ديگران، سخت نيازمنديم.
تصويري كه به لحاظ اجتماعي، از مردم جام و تايباد و باخرز و صالح آباد در اذهان و افكار عمومي منعكس شده است، نه تنها با واقعيت فرهنگي و تاريخي اين اقليم همخواني ندارد، كه بعضا بسيار ناجوانمردانه وغرض ورزانه مي نمايد. مي پذيريم كه در يك منطقه مرزي و در همسايگي يك كشور تب دار و بحران زده، ما نيز مصون از جنگ و گريز و خشونت و استرس و فرقه گرايي و قتل و قاچاق و اعتياد و فقر، نبوده ايم اما اين معرف و مشخصه ما نيست؛ عوارض ناخواسته اي است كه بواسطه سياست گذاري هاي نادرست، بر مردمي فهيم و نجيب تحميل شده است و نقشي كج و معوجي است كه نقاشان بي هنر از شاكله اين ديار بي سوار، تصوير كرده اند.
بحث تفاخر تاريخي نيست، اما اينجا سرزمين عالمان و فيلسوفان و صوفياني است كه روزگاري نه چندان دور، آوازه اي عالم گير داشته و در تكميل و تحكيم هويت ملي ايران، مستقيما دخيل و سهيم بوده اند. ما و از همه مهمتر، فرزندان ما، اگر بخواهند در چنين جامعه اي با غرور و اعتماد به نفس زندگي و بالندگي كنند بايد شناسنامه اي جديد و واقعي با هويت عبدالرحمان جامي و شيخ احمد و زين الدين و يا حداقل معاصران و نزديكاني نظير بسمل باخرزي، محمد كوثري، غلامعلي پورعطايي، ابراهيم شريف زاده و فاروق كياني در جيب داشته باشند. غير از اين باشد، كسي در هيچ محفل و مجلسي، جايي در خور انتظار براي ما باز نخواهد كرد و پيامدي جز ياس و سرخوردگي، تشديد تعارضات و ناسازگاري ها، افزايش آسيب هاي اجتماعي و افول اخلاقي، در انتظار ما و نسل هاي بعد از ما، نخواهد بود.
سرمايه هاي فرهنگي في نفسه ارزشمندند اما مي شود آنرا در قالب سرمايه اجتماعي و در پيوند با اقتصاد و معيشت مردم نيز قرار داد. اهميت بوم گردي و گردشگري در دنياي امروز و سهم آن در اقتصاد محلي شهرها و اقتصاد ملي كشورها، بي نياز از هر توضيحي است. آرامگاه جامي در ايران نيست اما زادگاه او و كوچه هايي كه از آن عبور كرده در شهر و ديار ما موجود و قابل احياست. اينها در كنار ساير جاذبه هاي ارزشمند تاريخي و عرفاني و ادبي و بويژه هنر بي بديل موسيقي بومي، مي تواند مقاصد هزاران گردشگر داخلي و خارجي و مبنايي براي ايجاد دهها شغل و رونق صنايع و بازارهاي محلي باشند.
اهميت حضور گردشگران، صرفا به ميزان ريال ها و دلارها كه خرج مي كنند، نيست، اين مراودات به اعتبار اجتماعي و ثبات رواني و سياسي منطقه جام و تايباد و باخرز كمك مي كند. از ريسك سرمايه گذاري مي كاهد و بستري امن براي انجام فعاليت هاي بزرگ ها اقتصادي فراهم مي سازد.
با رونق گردشگري و رشد سرمايه گذاري هاي خصوصي، درخواهيم يافت كه استفاده از استعدادهاي طبيعي و اقتصادي منطقه، صرفا از ناحيه كشت خربزه و زعفران و كرايه، ظلم ديگري است كه از جبهه ديگر، در حق مردم اين گوشه از سرزمين ايران رواداشته شده است. همه اينها البته منوط به اين است كه از مفاخر ملي، برند محلي بسازيم! آنطور كه خود جامي باور داشت كه « خاک ز گردون نشود تابناک/ تا اثر مهر نیفتد به خاک».