پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

كودك و سيم خاردار
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

كسی كه حرف دلش را نگفت، من بودم…

اعتراف مي كنم كه من خودم هم هنوز به آن درجه از صداقت  و صراحت كه گفته ها و نوشته هايم به درد تاريخ اجتماعي بخورد، نرسيده ام. اما حقيقتا چندسالي است كه در اين فقره با خودم كلنجار مي روم و درگيرم. دوست دارم هر سال ، تازه ترين ذهنيت ها و برداشت هايم را از زندگي بنويسم تا با گذاشتن اين نوشته ها در كنار هم، بتوانم روند تدريجي تغييرات ذهني و روحي خودم را ببينم و درك كنم. قطعا عبرت آموز است اما يقينا كار ساده اي نيست.

10 شهريور روز تولد من است يا بهتر است بگويم، روز تولد من بود. هر سال در اين روز به رسم معمول، چيزي در باره خودم مي نويسم.راستش را بخواهيد اين كار نوعي تمرين خود اظهاري و خودآزمايي است كه بدانم آيا هنوز وقت آن رسيده است تا بتوانم  باورها و  احساساتم را آنطور كه هست، منعكس كنم ؟

در دوران دانشجويي كتابي خواندم با عنوان «اعترافات ژان ژاك روسو» فيلسوف سياسي فرانسه كه در حقيقت خاطرات، خود نوشته او بود. صادقانه ترين و بي پرواترين حرف هايي است كه يك فرد مي تواند در باره خودش بنويسد. احتمالا به دليل همين صراحت بيش از حد اين خاطرات، مترجمان ايراني آنرا « اعترافات روسو» ترجمه كرده اند. چون به گمان ما، يك فرد فقط زير فشار و تهديد مي تواند در باره خودش و يا عليه خودش اينطور حرف بزند

ما ايراني ها هنوز در حال روتوش كردن گذشته و سانسور امروز خود هستيم. حتي در پيشينه و تبار خانوادگي خودمان هم  دست مي بريم تا آنجا كه  انگار در اين مملكت هيچ وقت مشاغلي مثل كله پز و حمامي و دلاك و سلماني و مرده شور و قاطرچي وجود نداشته است، يا اگر وجود داشته است، از اينها فرزندي و نوه اي به جاي نمانده است.

اينروزها، ميل شديدي در رسانه ها و يا  شبكه هاي اجتماعي، براي قايم كردن طبقه اجتماعي پديد آمده است. در فضاي ايدئولوژيك بعد از انقلاب 57 تقريبا همه در خانواده اي فقير يا مذهبي متولد شده بودند. امروز همه آنها كودكي را در حياطي بزرگ وسط شهر تهران با حوضي آبي و پر از ماهي هاي قرمز گذرانده اند و اغلب آنها هم تقريبا معتقدند كه اگر پدرشان آن زمين وسط شهر را مفت نفروخته بود الان مي توانستند صاحب پاساژ چندصد ميلياردي هم باشند. اين مي رساند كه ما اساسا تاريخ اجتماعي نداريم و حتي تاريخچه زندگي شخصي ما هم روايت هاي برساخته و متاثر از شرايط امروز است

اعتراف مي كنم كه من خودم هم هنوز به آن درجه از صداقت  و صراحت كه گفته ها و نوشته هايم به درد تاريخ اجتماعي بخورد، نرسيده ام. اما حقيقتا چندسالي است كه در اين فقره با خودم كلنجار مي روم و درگيرم. دوست دارم هر سال ، تازه ترين ذهنيت ها و برداشت هايم را از زندگي بنويسم تا با گذاشتن اين نوشته ها در كنار هم، بتوانم روند تدريجي تغييرات ذهني و روحي خودم را ببينم و درك كنم. قطعا عبرت آموز است اما يقينا كار ساده اي نيست.

از سال گذشته تا كنون، تغييرات شكرفي به لحاظ شغلي و مالي و طبقاتي در زندگي من ايجاد نشده است اما احساس مي كنم قدري رويكرد من به زندگي تغيير كرده است. احتمال مي دهم كه اين هم ناشي از همان بيماري كوويد 19باشد كه در اواخر فروردين امسال يقه مرا گرفت و نفس ها را به شماره انداخت. به هر حال من خودم را از بازماندگان اين فاجعه و كشتار بزرگ مي دانم و طبيعي است كه هنوز از لطمات آن لحظه هاي «مرگ انديشي» خلاصي نيافته ام. خاصه اينكه دوستان و آشناياني هم جلوي چشم من و در كمال ناباوري، قرباني شدند.  خدا به همه زنده ها رحم كند

اين روزها و در سالهاي بعد از 50 سالگي، احساس سبكي مي كنم بي آنكه انسان متقي و پرهيزگار تري شده باشم. تا قبل از اين، به خاطر وقوع برخي تبعيضات و نابرابري هاي ناشي از قواي قهريه، خودم را سرزنش مي كردم اكنون اما براي همه آنها كه راه مرا سد كردند نيز دلم مي سوزد مثل يك زنداني حبس ابد كه روند پيرشدن تدريجي زندان بانش را هر روز مي بيند و از روي چين هاي پيشاني او، روزهاي حبسش را مي شمارد.  به سمتي در حركتم كه ديگر از هيچ كس انتظار و گلايه اي نداشته باشم

آرزوي جاه و مقام و منصب دولتي و حكومتي، كه حالا ممكن است خواسته و مطالبه خيلي از كاركنان و كارمندان دولتي باشد، در درون من، تقريبا در حال محو شدن است. حقارت صاحب منصبان و سرنوشت رقت بار آنها، يقينا در پيدايي اين حس بي تاثير نبوده است. چه خوش آن منصب و شوكتي كه در كشوري شكوهمند، نصيب گردد. خوش به حال آنهايي كه از اول مسير تعالي فكري و فرهنگي را در پيش گرفتند. احسان خسران مي كنم از بابت روزهايي كه مواجهه با والامقام هاي كم مايه گذشته است.

اين روزها، در گزينش دوستان جديد خيلي حساس و وسواس شده ام. درست يا غلط، فكر مي كنم كه ديگر نيازي به دوستان جديد ندارم و بايد همين دوستان فعلي و قديمي بيشتر رسيدگي كنم. مدتي است كه جوياي حال كساني شده ام كه مدت هاست از آنها بي خبرم. به فاميل و بستگانم در شهرستان بيشتر تلفن مي زنم. علائمي از شرمندگي هم در رخسار من ديده مي شود

مدتي است كه نوشتن در باره كساني را شروع كرده ام كه به اندازه كافي ديده نشده اند . حس خوبي است وقتي در تحسين افرادي مي نويسم كه ديگر قدرت و موقعيتي براي جبران ندارند. سعي كرده ام در باره افراد در قدرت كمتر بنويسم هرچند در ميان آنها هم انسان ها شايسته و نيكخو پيدا مي شود اما به نظرم اولويت با آنهايي است كه زير آوار نسيان اجتماعي، گير كرده اند.

 با اينكه نور چشمانم در حال كم شدن است اما در اين سنين، وسعت ديدم بيشتر شده است. چيزهايي را مي بينم كه قبل از اين، قدرت يا معرفت ديدنش را نداشتم. به عمد عينك نمي زنم

از همه كساني كه به انحاء مختلف با ارسال پيام و يا تلفن، روز تولدم را تبريك گفتند متشكرم. روز مهمي نبود، شما شلوغش كرديد. ممنونم كه بياد من بوديد. باقي قضا بماند براي سال بعد . به قول شاعر بزرگ، محمدعلي بهمني :

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم

كسی كه حرف دلش را نگفت، من بودم

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها