پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
هاشمي رفسنجاني و عملكردش را چگونه بخوانيم، چگونه بفهميم و چگونه نقد كنيم؟
جاي خرسندي است كه فرزندان و خانواده مرحوم هاشمي، او را در هاله اي از تقدس نپيچيده اند و شرايطي را پديد آورده اند كه امروز مي شود در خانه او، اين شخصيت بزرگ را ارزيابي و نقد كرد. حالا ما چه موافق يا منتقد عملكرد سياسي و اقتصادي هاشمي باشيم، آنچه مسلم است او يكي از نخبگان خاورميانه و جهان اسلام بود.
متن سخنراني دكتر قاسم خرمي، مديرمسئول مجله كارخانه دار، در جمع اعضاي كميسيون توسعه بازرگاني بنياد اميد ايرانيان در محل خانه موزه آيت الله هاشمي رفسنجاني در ديماه 1398
- مرحوم آيت الله هاشمي مثل ميرزا تقي خان امير كبير، كه البته الگوي زندگي او هم بود، انسان مدرنيست، متجدد و اصلاحگري بود اما به مانند امير كبير به شدت «دولت خواه» بود. هر انسان مصلح و متجددي لزوما دموكراسي خواه نمي شود. هر چند منظور من ارزش گذاري ميان اين تيپ هاي شخصيتي نيست. ارجحيت نخبگان مصلح و يا دموكراسي خواه را شرايط زماني تعيين مي كند
- هاشمي رفسنجاني از طريق تاسيس دانشگاه آزاد و توسعه نظام آموزشي، به طبقه متوسط ايران قدرت داد اما از قدرت طبقه متوسط كشور غافل ماند و از اين ناحيه آسيب ديد. شكل گيري دوم خرداد و جنبش هاي مطالبه گر ديگر، ريشه در همين طبقه متوسط دارد.
- مخالفين هاشمي، پرداختن او به خصوصي سازي را علت ظهور طبقه فاسد و رانت خوار در اقتصاد ايران مي دانند، اما به گمان من ظهور اين طبقه به عنوان بدلِ سرمايه داري ملي، در نتيجه دخالت و اختلال نيروهاي ضد سرمايه داري در روند خصوصي سازي بود. خصوصي سازي با فشارهاي سياسي منحرف شد و طبقه رانت خوار متولد شد.
- اينكه گفته شود هاشمي با طرح گفتمان اقتصادي و سازندگي از آرمان هاي امام و انقلاب فاصله گرفت، حرف مغرضانه ايست، او در حقيقت با اين كار، نظام جمهوري اسلامي را از تله اقتصاد دولتي نجات داد. البته دولت او خيلي هم به الزامات راه رشد سرمايه داري و برنامعه تعديل اقتصادي پايبند نبود .
- به گمان من آقاي هاشمي در عرصه اقتصاد و توسعه صنعتي هدف درستي را انتخاب كرده بود اما دشواري ها و موانع اين مسير را درست پيش بيني نكرده بود. به خاطر اينكه بيش از اندازه روي همراهي حاكميت ،صاحبان سرمايه و تكنوكرات ها حساب كرده بود و نقش نيروهاي سياسي و طبقه متوسط جديد را ناچيز گرفته بود. اما در كشوري مثل ايران، تركيب و شيوه عمل نيروهاي سياسي روي جهت و نتيجه اقتصاد تاثيري تعيين كننده دارد.
- هاشمي را به خاطر برنامه هاي مترقي و متهورانه اش در عرصه اقتصاد و صنعت بايد ستود اما به عنوان فردي كه سالها در قواي مقننه و مجريه، بخش بزرگي از قدرت و مسئوليت را عهده دار بوده است بايد مورد پرسش گرفت و نقد كرد. او مي توانست نسبت به منتقدانش رفتار مسئولانه تري در پيش بگيرد و سلايق سياسي متفاوت آنها را به رسميت بشناسد
- جاي خرسندي است كه فرزندان و خانواده مرحوم هاشمي، او را در هاله اي از تقدس نپيچيده اند و شرايطي را پديد آورده اند كه امروز مي شود در خانه او، اين شخصيت بزرگ را ارزيابي و نقد كرد. حالا ما چه موافق يا منتقد عملكرد سياسي و اقتصادي هاشمي باشيم، آنچه مسلم است او يكي از نخبگان خاورميانه و جهان اسلام بود.
- آنچه نبايد فراموش كنيم اينكه اگر آقاي هاشمي، ايدئولوژي ضد سرمايه داري و توسعه ستيز دهه 60 را تعديل نمي كرد شايد ما هنوز درگير چپ روي هاي معمول خودمان بوديم و اصلا گفتمان سياسي و مدني دوره آقاي خاتمي نيز به ظهور نمي رسيد.
متن كامل سخنراني
سخن گفتن در باره شخصيت و عملكرد مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني، حقيقتا كار ساده اي نيست؛ نه به اين خاطر كه مريدان و مخالفان سرسختي دارد كه ممكن است اين گفته ها را دوست بدارند يا ندارند، بلكه به خاطر ذهنيت متفاوت و عملكرد متهورانه اش در حوزه اقتصاد و صنعت و يا شايد به خاطر سرنوشت متفاوتي كه خودش براي خودش رقم زد. به عنوان فردي كه از درون يك جامعه توده اي و انقلابي به قدرت رسيد و دوباره به درون جامعه برگشت؛ البته نه به درون همان جامعه توده اي، بلكه به درون جامعه مدني. يعني ورد به همان عرصه اي كه سالها با آن چالش داشت.
چرا اصلا هاشمي به صنعت روي آورد؟
من به طور خاص در باره وضعيت صنعت و توسعه صنعتي در دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و علي الخصوص رابطه آن با بورژوازي صنعتي و يا همان طبقه سرمايه دار صنعتي در ايران پژوهش كرده ام .منتهي سوال مهم تري كه هميشه براي من مطرح بود اين است كه طلبه روستا زاده اي مثل هاشمي، كه از دالان تنگ ايدئولوژي هاي چپ ماركسيستي و اسلامي در سالهاي قبل و بعد انقلاب عبور كرده بود و آن جريان مصادره اموال صاحبان صنايع و فربه شدن اقتصاد دولتي در دهه 60 را به چشم ديده بود و تجربه كرده بود، چطور به اين نتيجه رسيد كه بايد اقتصاد دولتي را كنار گذاشت، از سرمايه داران رانده شده دلجويي و دعوت به بازگشت كرد، به دنبال عادي سازي روابط خارجي رفت و با جذب سرمايه خارجي و داخلي در صدد احيا و رونق صنعت برآمد ؟
امروز ما به راحتي از فعاليت اقتصادي آزاد ، بازار بورس، سرمايه خارجي، طبقه سرمايه دار، بخش خصوصي و ضرورت صنعتي شدن و حتي اهميت استقرار الگوي سرمايه داري ملي سخن مي گوييم. اما بپذييريم كه گفتن اين حرفها در دهه اول انقلاب اسلامي به اين راحتي نبود. غالب نيروهاي انقلابي كه حالا خيلي بيگانه از ما هم نبودند و در واقع پدران و برادران بزرگتر ما بودند، حداقل در تضعيف بخش خصوصي و از آن طريق در نابودي اقتصاد ملي متحد و متفق بودند. در چنين فضايي آقاي هاشمي آمد و از لزوم سرمايه اندوزي و سرمايه گذاري، خصوصي سازي و توسعه صنعت و تكنولوژي سخن گفت و البته همه آن مصائب و بلواها و ماجراها را هم به جان خريد.
شناخت دقيق هاشمي صرفا از روي حرف ها و گفته هاي او مخالفينش ممكن نيست
به همين دليل من معتقدم كه براي شناخت شخصيت و عملكرد آقاي هاشمي بايد يك چهارچوب و الگوي مطالعاتي داشته باشيم. بايد ببينيم چطور مي شود بدون اينكه درگير عواطف مثبت و منفي شويم در باره چنين شخصيتي كه به هر حال مربوط به زمانه ماست و آدم كوچكي هم نبود ، ارزيابي منصانه داشته باشيم و او را در اندازه واقعي اش ترسيم كنيم و در قابي متناسب قرار دهيم؟ حالا ما چه موافق يا منتقد عملكرد سياسي و اقتصادي هاشمي باشيم، آنچه مسلم است او يكي از نخبگان خاورميانه و جهان اسلام بود.
آنچه مسلم است در باره آيت الله هاشمي به اندازه كافي داده و اطلاعات موجود است. بويژه اينكه ايشان با حوصله وافري خاطرات روزانه نوشته اند. اما اين ها در هر صورت داده ها و در حقيقت اطلاعات خام، مستندات و يا گزارش هاي توصيفي است و سوال اين است كه چگونه مي توان با كنارهم قرار دادن اين اطلاعات به يك تحليل تئوريك براي فهم بهتر او در حوزه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي دست يافت؟
برخي روي آوردن هاشمي به گفتمان اقتصادي و سازندگي را ناشي از سوابق خانوادگي ايشان در عرصه كشت و تجارت پسته مي دانند كه اين البته فهم عوامانه اي از اوست. اگر اين برداشت درست بود كه ايشان بايد مدافع يك اقتصاد كشاورزي يا تجاري مي شد. سوال اين است كه چرا هاشمي به صنعت روي آورد از طبقه سرمايه دار صنعتي و صاحبان صنايع حمايت كرد و به همين خاطر در معرض فشار بورژوازي تجاري و حاميان اقتصاد دولتي قرار گرفت؟
برخي ديگر هم تسري گفتمان اقتصادي در كشور از سوي او را ناشي از پشت كردن به گفتمان امام و انقلاب مي دانستند كه اين هم يك فهم مغرضانه از آقاي هاشمي است چرا كه به نظر من او با اين كار به نجات جمهوري اسلامي از تله اقتصاد دولتي كمك كرد. اگر چه در برنامه ها و اصلاحات اقتصادي كه در پيش گرفت ناكامي هايي هم داشت اما نبايد فراموش كنيم كه اگر آقاي هاشمي ايدئولوژي ضد سرمايه داري و توسعه ستيز دهه 60 را تعديل نمي كرد شايد ما هنوز درگير چپ روي هاي معمول خودمان بوديم و اصلا گفتمان سياسي و مدني دوره آقاي خاتمي نيز به ظهور نمي رسيد.
هاشمي خيلي زود دريافت كه با اقتصاد دولتي ممكن است بقاء نظام به خطر بيفتد
تحليل جنبه هاي مختلف ذهني و نيز كارگزاري آقاي هاشمي بحث بسيطي است. اما برداشت من اين است كه هاشمي در هر صورت خيلي زود دريافت كه ادامه رويكرد اقتصادي دهه 60 كه البته تابع اقتضائات جنگ بود و درستش اين است كه بگوييم يك اقتصاد جنگي بود، ديگر قابل استمرار نيست و براي بقاء نظام بايد مسير ديگري را انتخاب كرد. او مسير توسعه صنعتي از طريق تعديل اقتصادي و الزاماتش مثل خصوصي سازي، زاد سازي قيمت ها، اخذ وام از نهادهاي مالي بين المللي و غيره … را برگزيد و برنامه توسعه اي با پيش بيني رشد 14 درصدي را تدوين كرد كه از منظر شاخص هاي علم اقتصادي ، موفق به تحقق اين درصد از رشد نشد. اما زيرساخت هاي صنعت را بازسازي كرد.
البته دولت آقاي هاشمي خيلي به الزامات راه رشد سرمايه داري و الگوي تعديل هم پايبند نماند. در واقع اينكه مي گويند مشكل در انتخاب الگوي تعديل بود از اساس حرف اشتباهي است. مشكل اصلي در فقدان نظريه منسجم براي توسعه اقتصادي و عدم همراهي نيروهاي اجتماعي بود. يعني در سخنان آقاي هاشمي مي شود همزمان رگه هايي از الگوي رشد سرمايه داري، الگوي نيازهاي اساسي و الگوي دولت توسعه خواه را ديد. پيش بردن اقتصاد و صنعت بدون نظريه و استراتژي مشخص صنعتي، كار ممكني نيست.
لابد شما هم اين روزها در برخي رسانه ها و تريبون ها زياد شنيده ايد كه ظهور خصولتي ها و طبقه سرمايه دار رانتي به خاطر اجراي خصوصي سازي در دوره هاشمي بود، خير! اين حرف كاملا نادرستي است. به گمان من رشد فساد اقتصادي در كشور به خاطر ناكامي در پيشبرد برنامه خصوصي سازي بود. هدف هاشمي اين بود كه يك طبقه سرمايه دار صنعتي و كارآفرين واقعي در كشور پديد بيايد اما ناكامي در اين زمينه، به ظهور طبقه رانت خوار منجر شد.
در واقع سرمايه داري رانتي بدل سرمايه داري ملي و واقعي است. اين حملاتي كه اين روزها به خصوصي سازي مي شود كه به نظر من كاملا حساب شده و هدايت شده است در همان زمان هاشمي هم بود. خيلي شديدتر. حتي منتظر نتيجه نبودند و در آغاز خصوصي سازي هم اين حملات انجام مي شد. شما برويد قوانين و مشروح مذاكرات در مجلس را بخوايند متوجه خواهيد شد چه موانعي در مسير خصوصي سازي قرار داشت. چطور اين سياست خصوصي سازي در همه دنيا جواب داده اما در ايران چيز ديگري مي شود؟ خوب اين مشكل هاشمي نبود، مشكلات ساختاري و نهادي بود كه الان هم هست.
بهترين ايده هاشمي، تلاش براي بازگشت سرمايه داران رانده شده به كشور بود
جمع بندي من اين است كه آقاي هاشمي در عرصه اقتصاد و توسعه صنعتي هدف درستي را انتخاب كرده بود اما دشواري هاي و موانع اين مسير را درست پيش بيني نكرده بود. به خاطر اينكه بيش از اندازه روي صاحبان سرمايه و تكنوكرات ها حساب كرده بود و نقش نيروهاي اجتماعي و طبقه متوسط جديد را ناچيز گرفته بود. در ايران بدون همراهي نيروهاي فكري و سياسي مدرن و مترقي، توسعه صنعتي محقق نمي شود. هاشمي مثل امير كبير كه الگوي زندگي او بود، انسان مدرنيست و اصلاحگري بود اما به مانند خود او «دولت خواه» بود. هر انسان مصلح و متجددي لزوما دموكراسي خواه نمي شود . هر چند منظور من ارزش گذاري ميان اين تيپ هاي شخصيتي نيست. ارجحيت نخبگان مصلح و يا دموكراسي خواه را شرايط زماني تعيين مي كند
شايد آقاي هاشمي فكر مي كرد مثل كشورهاي نوظهور صنعتي شرق آسيا با كمك دولت و طبقه سرمايه دار صنعتي بشود به توسعه صنعتي دست يافت. او به اين مدل از توسعه اقتصادي صنعتي هم علاقمند بود. به اقدامات نجم الدين اربكان و حزب رفاه و اصلاحات كمال درويش در تركيه گوشه چشمي داشت. رشد صنعتي كره، مالزي و سنگاپور هم او را تحت تاثير قرار داده بود. در خاطرات آقاي هاشمي مي خوانيم كه حتي شخصي مثل مهندس ميرحسين موسوي كه در آن زمان مشاور رئيس جمهور بود، وقتي از سفر به كشورهاي شرق آسيا برگشته تحت تاثير پيشرفت صنعتي آنها قرار گرفته و توصيه به اقتباس دارد.
اما وقعيت اين است كه وقتي آقاي هاشمي رئيس جمهور شد اصلا به آن معني طبقه سرمايه دار صنعتي در ايران نبود. بخش اعظم اقتصاد دولتي بود و مابقي ثروت هم در دست بازاريان و بورژوازي صنعتي بود. صاحبان صنايع بزرگ به خاطر مصادره ها از عرصه خارج شده بودند و حتي با دعوت آقاي هاشمي هم جرات بازگشت و سرمايه گذاري در ايران را نداشتند. تلاش هاي او براي جان گرفتن طبقه سرمايه دار صنعتي هم به جايي نرسيد. شايد اگر سرمايه داران رانده شده به كشور بازمي گشتند اوضاع تغيير مي كرد و تغييرات بزرگ صنعتي در كشور اتفاق مي افتاد، اما نشد.
هاشمي رفسنجاني به طبقه متوسط ايران قدرت داد اما از قدرت طبقه متوسط غافل ماند
پس مي شود نتيجه گرفت كه در عالم واقع به خاطر برخي موانع نهادي طبقه سرمايه دار رشد نكرد و در عوض طبقه متوسطي قدرت يافت كه مطالبات مدني و سياسي داشت و توانست گفتمان اقتصادي را به گفتمان سياسي تبديل كند و واقعه دوم خرداد 76 را رقم بزند. طبقه متوسط ايران در غياب طبقه سرمايه دار خيلي بزرگ شده بود و فضاي فكري را در كنترل گرفت.
حالا اينكه آيا بزرگ شدن طبقه متوسط براي رشد اقتصادي خوب است يا خوب نيست، بحث ديگري است. اما همراهي يا عدم همراهي طبقه متوسط با دولت، روي موفقيت و عدم موفقيت اقتصادي دولت، بسيار تاثير گذار است اما آقاي هاشمي به جز چند سال پايان عمر، اهميت و قدرت جامعه مدني و طبقه متوسط در پيشبرد برنامه هاي اقتصادي را به درستي اندازه گيري نكرده بود. جالب اينكه خود او از طريق توسعه نهاد هاي آموزشي مثل دانشگاه آزاد به شكل گيري و قدرت يابي طبقه متوسط بعد از انقلاب بسيار كمك كرده بود.
در هر صورت مرحوم آيت الله هاشمي رفسنجاني شخصيت بسيار بزرگ با اقدامات ستودني است اما در ادوار طولاني هم به عنوان رئيس پارلمان و قوه مجريه، قدرت فوق العاده اي در اختيار داشت و بايد به اندازه قدرت و مسئوليتش در معرض نقد و بررسي قرار گيرد. بالاخره هر كسي به ميزان قدرتي كه دارد بايد به جامعه و يا به تاريخ پاسخگو باشد. فقط آنچه موجب خرسندي است اينكه فرزندان و خانواده هاشمي، او را در هاله اي از تقدس نپيچيده اند و شرايطي را پديد آورده اند كه مي شود در خانه او، او را ارزيابي و نقد كرد. همين كه ما امروز در باره هاشمي حرف مي زنيم نشان مي دهد كه آدم تاثير گذاري بوده و هنوز ذهن ما در گير اوست.
روحش شاد
از خانواده مرحوم آيت الله هاشمي و بويژه سركارخانم فائزه هاشمي و همچنين دوستان كميسيون بازرگاني بنياد اميد ايرانيان كه اين فرصت را براي پرداختن به اين موضوع فراهم كردند، سپاسگزارم