پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
نمايي از يك خانه قديمي در روستاي فيض آباد تايباد
چرا برای مردم جام و باخرز، معماری اهمیت زیادی نداشت ؟
در هر صورت معماری بخشی از هویت محلی به حساب می آید و متاسفانه حتی در شهرهای تربت جام و تایباد هم، چیزی که بتوان آن را معماری بومی نامید، کمتر به چشم می خورد. به همین دلیل، اکنون که خوشبختانه بسیاری از آن ناامنی های قدیمی مرتفع شده و سطح دانش عمومی هم ارتقاء یافته، چه خوب است تا آن غنای تاریخی، فرهنگی و ادبی و هنری باخرز و جام و صالح آباد و تایباد، به نوعی در معماری ساختمان های روستایی و شهری آن نیز منعکس و متبلور شود و به تکامل و استمرا هویت فرهنگی این منطقه پر قدمت کمک کند.
قاسم خرمی
با اینکه خانه های خشتی و کاهگلی در روستاهای باخرز، جام، تایباد و صالح آباد برای همه ما نوستالوژیک و خاطره انگیز است، اما اغلب از معماری خاصی پیروی نکرده و شاید بشود گفت اصلا به این معنا، معماری در ساخت آنها لحاظ نشده است.
البته معدود خانه های خوش ساخت و بعضا با گچ بری زیبا در برخی روستاهای منطقه موجود بود که عمدتا به خان یا کدخدا تعلق داشت و آنها هم الگوی معماری را احتمالا از جاهای دیگری اخذ می کردند و چون معمولا میزبان ژاندارم، معلم، مامور دولت، یا خوانین دیگر و آدمهایی از این دست بودند، به ناچار باید خانه هایی نسبتا بزرگ و با شکل و شمایل متفاوتی می ساختند وگرنه اغلب خانه های روستایی، شبیه هم بود.
تنها ماده اولیه ای که در دسترس همه قرار داشت، گل و کاه بود. به همین دلیل بیشتر خانه ها با خشت و کاهگل ساخته می شد که البته زدن ضربی روی طاق و سقف از سخت ترین بخش های کار بود. خانه های با سقف چوبی یا پلی که شکل جدیدتری از خانه های بامی بود را، معمولا افرادی می ساختند که باغچه سپیدار داشتند. عیب بزرگ خانه های چوبی این بود که شیب اندکی داشت و معمولا باران و برف را نگه می داشت و چکه می کرد. البته خطر خانه های داری بام خشتی هم در این بود که در صورت ریزش سقف، آوار آن می توانست آسیب بسیار جدی به ساکنین وارد کند.
ترکیب خانه ها، اغلب شامل دو اتاق و یک دالان در مابین آنها بود. دو پنجره تعبیه می شد به همراه دو سوراخ؛ یکی سوراخ سقف که محل عبور لوله بخاری بود و یک سوراخی تقربیا به همان اندازه در زیر درِ دالان، که «گربه رو» نامیده می شد. گاه به اقتضای نیاز، اتاقی دیگر ساخته می شد و به همین بنا متصل می شد و یا در امتداد آن چند اتاق برای دام و طیور ساخته می شد و به همین ترتیب و بدون نقشه قبلی، گسترش می یافت.
خانه ها عموما رو به آفتاب ساخته می شد، نه فقط برای نورگیری و استفاده از روشنایی، بلکه بیشتر برای گرم شدن در فصل زمستان. برای مردم مناطق روستایی ما، بطورکلی گرم کردن خانه در فصل سرما، اهمیت بیشتری داشت تا مثلا خنک نگهداشتن آن در فصل گرما. چون در فصل بهار و تابستان، مردم در جنب و جوش کار بیرون از خانه بودند و موضوع استراحت و آب و باد خنک، خیلی دغدغه آنها نبود.
در مجموع می شود گفت با اینکه مردم روستاهای ما، انسان های واقعا پرکار و زحمتکشی بودند، اما برای ساخت خانه و رعایت اصول معماری، خیلی علاقه ای نشان نمی دادند و یا وقت زیادی نمی گذاشتند. مثلا گنبدها، یک اندازه نبودند و از همه مهم تر اینکه کف خانه را با ارتفاع اندکی از کف زمین می ساختند که این می توانست باعث نفوذ رطوبت به فرش ها و یا بروز روماتیسم و دردهای مفصلی در افراد سالمند شود.
آیا عدم توجه به اصول و زیبایی معماری، به خاطر فقر مالی و نبود امکانات بود؟ خیلی ها ممکن است به این پرسش پاسخ مثبت بدهند، اما به نظر من علت اصلی، نمی توانست این باشد. این موضوع را زمانی می شود، بهتر متوجه شد که خانه های روستایی مثلا در شهرهای کاشان، اصفهان و یزد را در نظر آوریم. ابزار اصلی ساخت آن خانه ها نیز، همین خشت های خامی است که در منطقه ما هم به وفور موجود است، اما در دورافتاده ترین روستاها هم شاهد ساخت خانه های شکیل و با رعایت همه مسائل فرهنگی و اقلیمی هستیم.
به همین دلیل، شاید بشود نتیجه گرفت که نوع معماری خانه های روستایی در منطقه جام، تایباد، باخرز و صالح آباد، بیش از آنکه از از اقلیم و طبیعت مثل آفتاب و باد و باران و گرما و سرما تاثیر پذیرفته باشد و نیز بیش از آنکه تابع فرهنگ، مذهب و رسومات محلی باشد، تحت تاثیر جغرافیای تاریخی و سیاسی و یا اصطلاحا «ژئوپلتیک» بوده است.
به هرحال مناطق ما، در نوار شرقی کشور واقع شده است که معمولا در جنگ ها و حملاتی که از بیرون مرزها صورت می گرفت، با خطرات و نا امنی های مضاعف تری روبرو می شد. حداقل چند نبرد بزرگ تاریخی را می تان نام برد که دقیقا در همین منطقه صورت گرفته است که از جمله می توان به نبرد خوارزمشاهیان با مغولها، جنگ صفوی ها با ازبک ها و جنگ قاجارها با ترکمانان و افغانها اشاره کرد.
در هرکدام از این نبردها، ضمن اینکه مزارع و کشت و کارهای روستائیان پایمال سم اسبان می شد، تعداد زیادی از خانه ها طعمه آتش و ویران شد و یا ساکنان مجبور به ترک منازل و پناه بردن به بیابانها و کوهستانها م شدند که به تدریج بافت زندگی عشایری و مالداری و در حقیقت «زندگی های متحرک» را تقویت کرده است. در زندگی عشایری، خیلی خانه سازی و معماری از اهمیت و توجه برخوردار نیست
سایر افراد و کشاورزانی که مجبور به زندگی در روستاها بودند از بیم این قبیل حملات و یا شبیخون گاه و بی گاه راهزنان، سعی می کردند تا اطراف محل سکونت خود را دیوار بکشند. به این ترتیب محدوده سکونت روستائیان تبدیل به دژ یا قلعه می شد و شب ها درب آن بسته می شد. اطلاق نام «قلعه» به برخی روستاهای قدیمی، از همین جا ناشی شده است. چون اغلب تجمعات و یا بازی های محلی در بیرون از قلعه انجام می شد، افراد هنگام خروج از خانه می گفتند من می روم «درِ قلعه» که منظور همان محمل گرد آمدن روستائیان در ایام بیکاری پاییز و زمستان بود.
گاه یک روستا شامل چند قلعه کوچک بود که در واقع چندین خانواده، دور تا دور یک حیاط یا سرای بزرگ، اقدام به خانه سازی می کردند و چون قلعه قابل وسعت نبود، خانه هایی بر روی خانه ها ساخته می شد که به «بالاخانه» مشهور بود. این مدل سراها شاید هنوز هم در برخی از روستاهای منطقه موجود باشد. با گذشت زمان و افزایش جمعیت و یا ازدواج فرزندان، مردم مجبور شدند که خانه هایی بیرون از این قلعه ها برای خود یا فرزندان بسازند اما تفکر ساخت قلعه که ریشه در ناامنی داشت، همچنان همراه آنان بود و در بناهای جدید نیز اعمال می شد. به عبارتی تهیه سرپناه و یا پناهگاه بر ساخت منازل محل استراحت و آسایش، اولویت بیشتری داشته است
ضمن اینکه خانه های جدید معمولا در جایی ساخته می شد که زمین متعلق به خود سازنده بود، به همین دلیل به تناسب نوع مالکیت زمین، کوچه ها پیچ در پیچ ساخته میشد و چون موضوع محدوده مشاع خیلی به رسمیت شناخته نمی شد، این کوچه ها بسیار تنگ و اصطلاحا « مال رو» بود. مثلا به اندازه ای بر یا فضا داشت که الاغ همراه با بار هیزم بتواند عبور کند. از آغاز دهه ۴۰ با ورود تراکتور به مزارع و عبور کامیون های حمل چغندر و بعدها عبور خودروهای مسافربری مینی بوس، در هریک از روستاها، یک کوچه مرکزی نسبتا بزرگتری نیز ساخته شد
در هر صورت معماری بخشی از هویت محلی به حساب می آید و متاسفانه حتی در شهرهای تربت جام و تایباد هم، چیزی که بتوان آن را معماری بومی نامید، کمتر به چشم می خورد. به همین دلیل، اکنون که خوشبختانه بسیاری از آن ناامنی های قدیمی مرتفع شده و سطح دانش عمومی هم ارتقاء یافته، چه خوب است تا آن غنای تاریخی، فرهنگی و ادبی و هنری باخرز و جام و صالح آباد و تایباد، به نوعی در معماری ساختمان های روستایی و شهری آن نیز منعکس و متبلور شود و به تکامل و استمرا هویت فرهنگی این منطقه پر قدمت کمک کند.
عکس زیر را آقای مجید رحمت اللهی دوست و همکلاسی من در دوران دبیرستان، از شهر تایباد ارسال کرده است که از ایشان سپاسگزارم. منتظر تصاویر ارسالی دیگر دوستان هستم