پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
«که شهیدان که اند این همه خونین کفنان…»؛ در باره كتاب «سلحشوران خاكي»؛ زندگي نامه شهداي باخرز
خانواده شهيد و ايثارگر، يك «سرمايه اجتماعي» است و بيش از آنكه متعلق به يك فرد و گروه و جناج و نهادي باشد، متعلق به اين ملت است. شهيد و شهادت در قاب باورهاي همين ملت، معني مي دهد. به هوش باشيد كه جريان هاي مرموز و قدرت طلب، آنها را در مقابل خواسته هاي ملت قرار ندهند و يا از آنها پياده نظام كمپين هاي انتخاباتي فلان آيت الله و حجه الاسلام و دكتر و سردار و خلبان نسازند!
جمعي از دوستان باخرزي، به اتفاق يكديگر و با صرف حوصله و وقت بسيار، زندگي نامه مختصري از شهداي باخرز تهيه و منتشر كرده اند كه كاري شايسته تقدير است.
شب اولي كه اين كتاب را ورق زدم و نام و تصوير شهدا را مرور كردم، تا صبح خوابم نبرد. به دنياي ديگري پرتاب شدم؛ به سالهاي سخت جنگ و حماسه، سالهاي اشك و حسرت، سالهايي كه خون بود و خونين كفنان.
اين كتاب را بايد خواند و گريست؛ گريه كرد اما نه به خاطر انسانهايي كه بهترين سالهاي عمرشان را در سر بالايي جنگ گذراندند و دست آخر از جانشان دست شستند، بلكه بايد گريست براي عاقبت آنهايي كه شب و روز از شهيد و شهادت گفتند اما نتوانستند جامعه اي در خُورِه آن همه ايثار و از خود گذشتگي، بنا كنند
من تقريبا با اكثر اين نامها و تصاوير اين كتاب، به نوعي آشنايي و حتي خاطره دارم:
تعدادي از آنها دوستان و هم كلاسيها من و يا از فاميل و اهالي روستاي ما بودند، كه با آنها و در ميان آنها زندگي كرده بودم و هنوز چهره آنها در ذهن من مجسم است
تعدادي هم از ديگر روستاهاي باخرز بودند كه به رسم معمول در تشييع پيكر آنها شركت كرده بودم؛ هر روز كه شهيدي مي آمد، مردم از همه روستاها، براي وداع مي آمدند تا بپرسند: « اين گُل پَرپَر از كجا آمده…..» و اين وداع باشكوه 8 سال بي وقفه ادامه داشت
و بالاخره، تعداد ديگري از اين شهيدان والا مقام را، از طريق خانواده ها و بويژه همسران و فرزندانشان مي شناختم. من شاهد زنده ي دردها و رنجهاي خانواده اغلب آنها بودم. من بزرگ شدن فرزندان خردسال شهدا را به چشم ديده ام، ديده ام كه آنها با چه سختي و مشقتي قد كشيده اند !
كاري مقدماتي اما بهنگام
كتاب « سلحشوران خاكي» اگر چه، يك كار مقدماتي در باره شهداي باخرز است و مي توان دهها كتاب و اثر ديگر در اين زمينه توليد كرد، اما در زمان خوب و بهنگامي منتشر شد :
مي دانم و مي دانند كه اين روزها، حرف زدن از شهيد و شهادت و رزمنده و جانباز و ايثارگر و حتي سخن گفتن از امام شهيدان، ديگر آب و ناني براي كسي ندارد، تازه تاكيد كردن زياد بر سيره راستين آنها، كه با سبك زندگي بسياري از مسئولين و مقامات فعلي كشور در تعارض است، مي تواند دردسرهايي هم داشته باشد؛ اما ياد كردن از سلوك شهيدان، در چنين زمانه غريبي، كوچكترين خدمتي است كه مي توان به پاس آن جان فشاني ها، انجام داد.
اكنون از پدران و مادران شهيدان باخرز و همچنين تربت جام و تايباد و صالح آباد، تعداد اندكي در قيد حياتند، تعدادي از همسران شهدا درگذشته اند و مابقي در حسرت و تنهايي زندگي مي كنند. بسياري از جانبازان و رزمندگان آن دوران با عزت، از ميانسالي عبور كرده و به مرز پيري رسيده اند و برخي هم با زخمي برجسم و داغي بر دل، از دنيا رفته و به همرزمان شهيدشان پيوسته اند.
فرزندان شهدا هم، همانطور كه امام خميني (س) در وصيت نامه اش، پيش بيني كرده بود، در پيچ خم زندگي گم شده اند. آن عكس يادگاري گرفتن ها و دست كشيدن بر سر آنان، مربوط به دوران كودكي بود و اگر نه، وقتي پاي منفعت هاي فردي و باندي و گروهي، در ميان آمد، همه چيز فراموش شد!
از مردم عادي كه ادعايي نداند و خود زير فشارها خرد شده اند، گلايه اي نيست اما باور نكنيد اگر مقامي يا مسئولي بويژه همان مسئولين محلي، ادعا كنند كه در جايي و به مناسبتي، « نفع فرزند شهيدي» را بر« نفع فرزندان خود» ترجيح داده باشد. حالا بماند كه براي همراهي با جريان قدرت و ثروت، دست به چه گزارش نويسي ها و پرونده سازي ها و سيه كاري هايي نيز عليه جانبازان و فرزندان شهدا نزده اند؟! تَشت اين شيادان انقلابي نما هم، بالاخره روزي از پشت بام، خواهد افتاد.
باري، بهتر است كه اين بحث را ادامه ندهم كه به قول شاعر : « ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود…» اما از همه دست اندر كاران تدوين و انتشار اين كتاب نفيس، برادرانه مي خواهم كه در تبيين سيره شهدا و فرهنگ شهادت، از راه درستي كه انتخاب كرده اند، منحرف نشوند.
آزادگي، هسته اصلي فرهنگ شهادت
هسته اصلي فرهنگ شهادت، مبتني بر فداكاري، حُريت و آزادگي و همان فرياد « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة » سرور شهيدان عالم است. اين انساني و رهايي بخش بايد مضمون اصلي همه آثار و توليدات شما در اين زمينه باشد و براي انتقال آن از «كليشه گرايي ها» و «شعار زدگي هاي» و تجربه هاي ناموفق رسانه هاي رسمي، پرهيز كنيد.
به سراغ رزمندگان و ايثارگران گمنامي برويد كه سالهاست، كسي سراغي از آنها نگرفته و يا به هر دليلي، مورد بي مهري قرار گرفته اند. خاطرات آنهايي كه به تعظيم و تملق گرفتار نشده اند، براي مردم باورپذير تر و جذاب تر است.
خانواده شهيد و ايثارگر، يك «سرمايه اجتماعي» است و بيش از آنكه متعلق به يك فرد و گروه و جناج و نهادي باشد، متعلق به اين ملت است. شهيد و شهادت در قاب باورهاي همين ملت، معني مي دهد. به هوش باشيد كه جريان هاي مرموز و قدرت طلب، آنها را در مقابل خواسته هاي ملت قرار ندهند و يا از آنها پياده نظام كمپين هاي انتخاباتي فلان آيت الله و حجه الاسلام و دكتر و سردار و خلبان نسازند!
بنده به سهم خودم، زحمات شما و همكارانتان را ارج مي نهم و همشهريان گرامي را دعوت مي كنم اين اثر موثر را ببينند و از سايت ….. كه در برگيرنده خاطرات شهدا و رزمندگان دوران دفاع و سربلندي است، ديدن كنند.
چو فردا دادخوهان داد خواهند
بگویم صد هزاران داد از این دل