کتاب ایران بین ناسیونالیسم اسلامی و سکولاریسم

زمان‌پریشی و خط‌کشی‌های تاریخ‌نگاری

یادداشت آبراهامیان درباره‌ کتاب «ایران بین ناسیونالیسمِ اسلامی و سکولاریسم»

ریچارد هنری تاونی فقید جمله‌ی معروفی دارد: «گذشته چیزی را برای حال آشکار می‌کند که حال قادر به مشاهده‌ی آن باشد.» بد نیست اگر این را هم به جمله‌ی او اضافه کنیم که «و تاریخ‌نگاری امروز بدان علاقه داشته باشد.» در بخش عظیمی از قرن بیستم، مورخان ما تحت تأثیر جامعه‌شناسی به بررسی نقش نیروهای اجتماعی مختلف در انقلاب مشروطه‌ی سال ۱۲۸۵ می‌پرداختند

 

 

از دید برخی از این تاریخ‌نگاران، نیروهای پیشرو در جنبش مشروطه، روشنفکران، اصناف صنعتگر و تا حدی اقلیت‌های مذهبی مثل ازلیان و ارمنی‌ها بودند. اما از دید عده‌ای دیگر، نیروی محرکه، علما بودند که توسط قشر عظیمی از توده‌ها حمایت می‌شدند. این اختلاف رأی منجر به نوشته‌های بسیار، دلخوری‌های فراوان و بهتان‌های شخصی زیادی شد که البته تعجب‌برانگیز نبود چراکه ارتباط مستقیمی با سیاست امروز داشت. همان‌طور که بندیتو کروچه می‌گوید: «تمامی تاریخ‌ها، تاریخ دوران معاصر است.»

ونسا مارتین در کتاب خواندنی خود، ایران بین ناسیونالیسم اسلامی و سکولاریسم، که از جهات مختلف دنباله‌ای ارزشمند برای کتاب قبلی‌اش یعنی اسلام و مدرنیسم: انقلاب مشروطه‌ی ایران است، تلاش می‌کند کانون کلی بحث را تغییر دهد.

او برای عقب‌نماندن از اسلوب‌های جدید تاریخ‌نگاری، از نیروهای اجتماعی به‌ سمت مذهب، از روشنفکران و روحانیون به سمت فرهنگ ملی و از جامعه‌شناسی به سمت نظریه‌ی سیاسی حرکت می‌کند. دغدغه‌ی اصلی او ارزیابی نزدیکی تفکر سیاسی سکولاریست‌ها به روحانیون محافظه‌کار و اصلاح‌طلب است.

پرسش تکرارشونده‌ی کتاب این است که سکولاریست‌ها و اسلام‌گراها تا چه حد از پایه‌های منطقی فلسفه‌ی سیاسی خود آگاه بودند؟ آیا متوجه بودند که اسلام و ایده‌های مرکزی سکولاریسم و مشروطیت با یکدیگر تناقض دارند و بنابراین اسلام با دموکراسی ناسازگار است؟ به بیان دیگر، آیا شخصیت‌های برجسته‌ی جنبش مشروطه را می‌توان متفکرین سیاسی نظام‌مندی مانند ارسطو و دکارت دانست؟ همان‌طور که می‌شود حدس زد، پاسخ مارتین به این پرسش منفی است.

کتاب او فصول جداگانه‌ای درباره‌ی اوضاع سیاسی مناطقی چون تبریز، اصفهان و بوشهر دارد. با بهره‌گیری از اسناد آرشیوی موجود در بریتانیا و ایران و همچنین صورت‌جلسه‌های اغلب نادیده‌گرفته‌شده‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی (شوراها)، این فصل‌ها نگاهی غنی و دقیق به دغدغه‌های منطقه‌ای در آن زمان می‌اندازند. اسنادی که به‌وضوح نشان می‌دهند که این دغدغه‌های جدید تا چه میزان با ظهور انقلاب در مرکز استان‌ها ارتباط مستقیم دارد و چقدر بی‌ارتباط است. در بخش‌های مختلف دغدغه‌های مشترکی دیده می‌شود که علتش روندهای کشوری یکسان در مناطق مختلف است.

معرفی مدارس جدید، ورود کالاهای خارجی، صادرات محصولات کشاوری مثل تریاک و تنباکو، کاهش مکرر قیمت سکه، سقوط ارزش نقره، نارضایتی از مقامات خارجی گمرک و تأثیرات روزافزون بانک شاهنشاهی که در دست بریتانیایی‌ها بود.

 در این فصول ونسا مارتین بر نقش روحانیون بومی تأکید می‌کند اما نقش متنفذین و سرمایه‌داران منطقه را تقریباً نادیده می‌گیرد، درحالی‌که امکان ندارد کسی بتواند تحلیل کاملی از انقلاب مشروطه و نتایج نهایی آن ارائه دهد، بی‌آن‌که نقش تعیین‌کننده‌ی اشخاص برجسته‌ای چون سردار اسعد بختیاری را در نظر بگیرد و برای انجام این کار چاره‌ای جز این نیست که مانند گذشته به بررسی نیروهای اجتماعی بپردازیم.

 

 

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها