كودتاي سوم اسفند 3
نویسنده

لیلا محمد علی پور

اوضاع ايران از كودتا تا سلطنت پهلوي اول

8 عاملي كه مسير قدرت يابي «رضاشاه» را هموار كرد

در مجموع، محمد علي همايون كاتوزيان در اين مقاله مي خواهد بگويد كه علاوه بر عوامل خارجي، در داخل كشور هم مسير به قدرت رسيدن رضاشاه هموار بود و او به راحتي توانست قدرت را در اختيار خود بگيرد اما با ظاهر شدن خوي استبدادي، حكومت او هم تضعيف شد.

كودتاي سوم اسفند 1299 شمسي كه توسط رضاخان ميرپنج انجام شد به زوال سريع حكومت قاجارها منجر شد. بطوريكه چهارسال بعد از وقوع كوتا، مجلس به خلع احمدشاه و سلطنت پهلوي راي داد.

علل و زمينه هاي وقوع اين كوتا، به انحاء مختلف بررسي شده و البته هنوز هم نيازمند بررسي بيشتر است اما يكي از مسائل بسيار اساسي تر اينكه چرا كوتاي سوم اسفند موفق شد و چه مجموعه عواملي باعث شد كه رضاشاه در فاصله سال 1300 تا 1400 بتواند به راحتي بر تخت سلطنت تكيه زند.

محمدعلي همايون كاتوزيان در اين مقاله اي با عنوان « جامعه و حكومت در دوره رضاشاه» كه در كتاب تجدد آمرانه چاپ شده است، شرايط به قدرت رسيدن رضاشاه را تشريح كرده است كه فهرستي از مهمترين مباحث آن تلخيص و به شيوه زير فهرست مي شود:

1ـ در فاصله سال‌هاي 1304 ـ 1300 تلاش رضاشاه براي غلبه بر هرج و مرج او را مقبول عمومي كرده بود. انگليسي‌ها او را مخالف بلشويك، روس‌ها او را نماينده بورژوازي ملي، نخبگان جوان در مجلس او را عامل مبارزه با فساد و بي‌نظمي و روحانيون او را مدافع دين مي‌دانستند. همه عوامل براي به قدرت رسيدن او يكجا مهيا شد.

2ـ علاقه به تغيير سلطنت به ميزاني كه در ميان نخبگان هوادار داشت در ميان توده‌ها جاي نداشت. در انتخابات نسبتاً آزاد مجلس پنجم هيچ يك از نمايندگاني كه به تغيير سلطنت رأي داده بودند رأي نياوردند. در عوض مخالفان تغيير سلطنت همچون مصدق، مدرس و تقي‌زاده با اقبال و رأي عمومي مواجه شدند  مطابق گزارش‌هاي ارسالي از ولايات به كنسولگري بريتانيا، مردم نسبت به تغيير سلطنت واكنش سردي ابراز كرده‌اند.

3ـ از ميان طبقات اجتماعي با اينكه اعيان و اشراف در موضوع تغيير سلطنت دخيل بودند اما نسبت به قواعد بازي و سرشت ناپايدار خود آگاه بودند و به دنبال مشروعيت بخشي يا مقاومت نبودند. بنابراين به لحاظ دودماني و طبقاتی، هيچ مشكلي جدي در مسير مشروعيت رضاشاه وجود نداشت.

4ـ حمله به مشروعيت و تبار او و نيز به وابستگي رضا شاه به امپرياليزم، همه موضوعات بعد از 1312 و مربوط به تغيير سبك حكومت او  از ديكتاتوري و خود كامگي  به خودسري و سركوبگري است. حتي اين قضيه كه انگليسي‌ها در روي كار آمدن او نقش داشته اند در شروع سلطنت رضا شاه  براي مردم اهميت نداشت.

5ـ با تغيير حكومت از ديكتاتوري اقتدارگرا به خودسر در فاصله سال‌هاي 20ـ1309 پايگاه اجتماعي رضاشاه از بين رفت و حتي نقش مفيد او در ايجاد ثبات و مدرن‌سازي بي‌اثر شد. مرگ نصرت ‌الدوله فيروز در 1308 و تيموتاش در 1312 و داور در 1316 نشان داد كه هيچ‌كس از رفتارهاي خودسرانه حكومت در امان نيست . رويگرداني وفاداران و نخبگان اجرايي از شاه انعكاسي از رويگرداني طبقات اجتماعي بود.

6ـ در مرحله دوم حكومت رضاشاه  ملت بطور كامل از حكومت رويگردان شد علاوه بر نخبگان اجرايي بسياري از نويسندگان، مذهبي‌ها، تجار، زمينداران و حتي شاعران حكومت را در مقابل خود يافتند. خودسري حكومت به دوره قبل از مشروطه برگشته بود اما اینبار مجهز به جنگ افرارهاي مدرن، جاده و راه‌آهن بود.

7ـ جدايي ملت و دولت بركناري رضاشاه از قدرت را کم هزینه ساخت. حتي متفقين هم از ترس نفرت عمومي مايل به حفظ او در قدرت نبودند. با سقوط حكومت خودكامه مجدداً ميل به هرج و مرج در جامعه احياء شد اما حضور متفقين مانع از آن شد. با اين حال در ميان طبقات متوسط ايران ابراز حسرت براي حكومت رضاشاه همچنان باقي ماند.

8ـ در مجموع اين تجربه ثابت مي‌كند پيوند ميان ملت و دولت و متعاقب آن ثبات و توسعه در شرايط حكومت خودسرانه ميسر نمي‌شود چرا كه خودسري به لحاظ جامعه‌شناختي توجيه‌گر بازگشت آشوب و هرج و مرج است (

در مجموع،  محمد علي همايون كاتوزيان در اين مقاله مي خواهد بگويد كه علاوه بر عوامل خارجي، در داخل كشور هم مسير به قدرت رسيدن رضاشاه هموار بود و او به راحتي توانست قدرت را در اختيار خود بگيرد اما با ظاهر شدن خوي استبدادي، حكومت او هم تضعيف شد.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها