پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

نانوایی قدیمی
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

اصطلاح  « نان سیلو » در میان مردم باخرز

نان در فرهنگ ایرانیان از ارج و قرب زیادی برخوردار است و بی احترامی به آن را مستوجب عذاب الهی دانسته می شود. تا چند دهه پیش، اگر رهگذری با هر سن و سال و موقعیت و مرتبه ای، تکه نانی را افتاده روی زمین می دید، بلافاصله خم می شد، بر می داشت، می بوسید و در کنار دیوار و یا جایی قرار می داد که زیر دست و پا نباشد و لااقل نصیب پرندگان و جوندگان شود.

 

مردم روستاهای باخرز وقتی یک نانی در دهانشان مزه نمی کرد، می گفتند این نان مثل « نان سیلو» است. این اصطلاح حدودا  از اواخر دهه 1340 و زمانی باب شد که پای مردم باخرز بویژه کارگران کوره پزخانه های آجر پزی به تهران بازشد و برای نخستین بار نانی را می خوردند که دستپخت خودشان نبود.

نان هایی که زنان باخرز در تنورهای گِلی و هیزمی داخل خانه ها می پختند، به لحاظ بو و مزه،فوق العاده بود. هم آرد آن از گندم مرغوب و بویژه گندم دیم تهیه می شد، که به خاطر وجود سبوس فراوان و نبود نشاسته، بسیار مغذی و مفید بود و هم با مهارت مثال زنی پخته و برشته می شد.  یقینا آن عرق پیشنانی مادران مهربانی که سر در تنور سرخ می کردند، نیز در مزه و کیفیت آن نانها، بی تاثیر نبود.

تنور نان پزی نهایتا هفته ای یک بار روشن می شد و نان های پخته شده، برای چند روزی می ماند و سفت می شد اما هیچ وقت مثل نان های شهری کپک نمی زد. تازه هرچه بیشتر خشک می شد، خوشمزه تر هم می شد. گاهی مجبور می شدیم روی آن آب بپاشیم تا به دهان ما آسیب نرساند ولی مزه آن هنوز در دهانمان باقی است.

خلاصه، قوت غالب مردم نان بود؛ بطوری که وقتی می خواستند بپرسند که آیا شما ناهار یا شام خورده اید، می گفتند « شما نون خورده اید؟».  انصافا آن نانها به تنهایی هم می توانست یک وعده غذایی باشد و نفر را سیر کند و حالا اگر ماست و شیر و کشک و قروت و  اشکنه ای هم بود که می شد نور علی نور …

در آن سالها،  احتمالا 60 درصد وزن ما باخرزی ها را به جای آب، نان تشکیل می داد! من خودم هنوز  غذای بی نون عادت نکرده ام و سفره ای که نان نداشته باشد را به رسمیت نمی شناسم. هر چند که بیشتر نانوایی های تهران متاسفانه در پخت نان دقت و مهارت لازم را به کار نمی برند و فقط آرد را حرام می کردند. 

در هر صورت، مردم باخرز به مرور به کل نان های سفید و نازک و بی مزه شهری می گفتند « نان سیلو». اما با توجه به تاریخ پیدایی و شکل و شمایل نان سیلو در کشور، به نظر می رسد که هیچ باخرزی، اصلا نان سیلو نخوره باشد و شاید اگر هم جایی دیده، مطمئنا به خاطر سفتی و بی کیفیتی رغبتی به خوردنش پیدا نکرده است.

تاریخچه نان سیلو در ایران به ساخت سیلوهای گندم در دوره ناصرالدین شاه قاجار می رسد. در آن تاریخ، قحطی شدید نان به وجود آمد و مردم از گرسنگی ریختند توی خیابان و نزدیک بود که کالسکه ناصرالدین شاه را واژگون کنند و او را بکشند که نجات یافت اما چند نفر از رجال کشور را به خاطر بروز قحطی و شورش، اعدام یا برکنار کرد.

از آن تاریخ به بعد، سیلوهایی در برخی مناطق کشور ایجاد شد که گندمها را می توانستند برای دو یا سه سال ذخیره کند. در ابتدای کار، این سیلوها باعث شد که گندم ها از معرض موشها و سایر آفات دور بماند و در واقع نان تمیز تری پخته شود.

در مواقعی که محصول گندم در کشور مناسب و مکفی نبود، محموله های آردی از روسیه وارد ایران می شد که بدون سبوس بود و به آرد سفید مشهور شد. نان هایی هم که با این آردها  پخته می شد، نسبت به نان های ایرانی، خیلی سفیدتر بود. تا اینجا که هر وقت از نان سیلو سخن گفته می شد، منظور نان نازک و سفید بودی که توسط تنورهای نفتی پخته می شد. این دوران خوب نان سیلو بود.

اما خاطره بد مردم از نان سیلو به سالهای بعد از اشغال ایران توسط متفقین ( روس و انگلیس) در جنگ جهانی دوم و بویژه سالهای 21-1320 مربوط می شود. در آن سالها،  نان کمیاب شد و قیمت یک نان سنگگ در تهران در عرض یک ماه از یک عباسی به 10 عباسی افزایش پیدا کرد.

از اینرو، و از روی ناچاری، هر چیزی که در کف سیلوهای قدیمی مانده بود با ترکیب برخی حبوبات مثل نخود و عدس، به عنواون نان سیلو به بازار عرضه شد که در واقع ترکیبی از خاک اره، شن، فضولات حیوانات و مقداری آرد بود و به قدری سفت بود که با چکش هم نمی‌شکست! شکل آن هم شبیه آجر بود که حتی مردم گرسنه و قحطی زده هم به زور، حاضر به خوردن آن بودند. چیزی شبیه نان « کلوچ» در اصطلاح باخرزها بود یعنی  نانی که خمیرآن به کف تنور افتاده بود. به همین دلیل، می شود نتیجه گرفت، آنچیزی که باخرزی ها از نان سیلو در ذهن دارند مربوط به دوره ای بود که گندم روسی وارد شده بود و اطلاعی چنئانی از فاجعه نان سیلو در دوران جنک دوم جهانی ندارند.

نان سیلو

با همه اینها، نان در فرهنگ ایرانیان از ارج و قرب زیادی برخوردار است و بی احترامی به آن را مستوجب عذاب الهی دانسته می شود. تا چند دهه پیش، اگر رهگذری با هر سن و سال و موقعیت و مرتبه ای، تکه نانی را افتاده روی زمین می دید، بلافاصله خم می شد، بر می داشت، می بوسید و در کنار دیوار و یا جایی قرار می داد که زیر دست و پا نباشد و لااقل نصیب پرندگان و جوندگان شود.

قداست بخشیدن به نان با این توجیه انجام می شد که این رزق و روزی ارسالی خداوند است و قدر نداستن  آن باعث قحطی و زوال می شود. اما اگر به لحاظ تاریخی نگاه کنیم، خود قحطی و کمیابی گندم و نان شاید یکی از دلایل مهمتر توجه ویژه مردم به نان شده باشد.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها