پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
افسانه «غارچهل دختران» در باخرز
ينكه برخي عقايد نادرست يا خرافي و جعلي، سالهاي سال در ميان مردم جاري است و نفوذ دارد به اين دليل است كه به چيزي غير از عقل عموم متكي است و به قدري در لايه هاي ذهن آنها نفوذ كرده است كه بدون تاييد و تكرار خرافات زندگي عادي شان مختل مي شود. مثلا اگر يكي از دختراني كه روز سيزده بدر وارد غار چهل دختران مي شدند، مي آمد و صادقانه مي گفت كه من صدايي نشنيده ام، هيچ كس او را به خاطر عقلانيت و صداقتش تحسين نمي كرد بلكه ممكن بود در معرض تهمت و سركوفت قرار بگيرد و نسبت بي حيثيتي هم دريافت كند.
در دامنه شمالي كوههاي بالاولايت باخرز در خراسان رضوی، دره اي به نام «شَهرند» وجود دارد كه به اصطلاح امروزي ها منطقه اي توريستي و تفريحي است.
در گذشته، دهانه این دره پوشيده از دختران بيدكوهي بسيار بلند و زيبا بود كه از بالاي كوه هم آبشاري به زمين مي ريخت و خلاصه سرسبزي و طراوت خاصي داشت. الان از وضعيت آنجا خبري ندارم ولي مي شود حدس زد كه احتمالا به شكل قبل نباشد.
در حدود 50 متري جايي كه آبشار فرود مي آمد، يك غار طبيعي حدود 2 تا 3 متري ايجاد شده بود كه مردم محلي به آن غار چهل دختران و يا بقول اهالی « چهل دختري» مي گفتند. دهانه غار تنگ بود و افراد بايد يكي يكي وارد مي شدند و بيرون مي آمدند.
در روزهاي سيزده بدر، دره شهرند مملو از جمعيتي مي شد كه از روستاهاي اطراف مي آمدند تا تفريح كنند و سيزده اي به در كنند و خوش باشند. يكي از جاذبه هاي آن دره، همين غار تا حدودي راز الود بود كه بنا به آنچه از گذشته ها نقل شده بود و شايع بود، حدود 40 دختر باكره و ازدواج نكرده، از ترس كفار يا دشمنان به اين غار پناه آورده و ناپديد شده اند.
در باره اينكه كدام كفار و يا كدام دشمن در تعقيب دختران بوده است، اطلاعات دقيق و يا يكساني وجود نداشت. اما آنچه كه تقريبا براي همه مسلم انگاشته مي شد، كرامات غار بود. اينكه اگر زني نيت كند و خوب گوش كند، مي تواند صداي شيون و گريه اين دختران مظلوم را بشنود
آيا همه زنان مي توانستند اين صداها را بشنوند؟ پاسخ «خير» بود! به باور عموم، چون اين چهل دختر پناهنده در غار، همه باكره و ازدواج نكرده بودند، بنابراين فقط دختران باكره مي توانستند اين صدا ها را بشنوند و حاجت بگيرند و بختشان باز شود و ساير زنان ممكن است حاجت بگيرند اما صداي گريه چهل دختر را نمي توانستند بشنوند.
در روز سيزده بدر، صفي از دختران جوان مقابل غار تشكيل مي شد تا يكي يكي وارد شوند و نيت و نذر كنند و صداي دختران درون غار را بشنوند. هر دختري وارد غار مي شد، مسلما صدايي نمي شنيد و از اين بابت دچار اضطراب و تشويش مي شد اما از طرفي به ياد مي آورد كه مطابق گفته مردم، اگر كسي صداي شيون چهل دختر را نشنود، باكره نيست! بنابراين، بايد دست به تخيل مي زد
دختر اولي كه از غار بيرون مي آمد، مي گفت من صداي خفيفي از دختران پنهان شده شنيدم اما خيلي مفهوم نبود. نفر بعدي قدري پياز داغ ماجرا را بيشتر مي كرد و مثلا مي گفت من خيلي واضح صداي دختران را شنيدم كه واقعا گريه و ناله مي كردند و جگرم آتش گرفت. نفر سوم كه نمي خواست از دو نفر اول كم بياورد، به موضوع آب و تاب بيشتري مي داد و از زبان دختران درون غار، نقل قول هايي هم انجام مي داد و به همين ترتيب به تعداد دختراني كه وارد غار شهرند باخرز مي شدند، داستان متفاوتي از چهل دختري نقل مي كردند. اما در عالم واقع هيچكدام آنها هيچ صدايي از درون غار نشنيده بودند و فقط نگراني از حفظ آبرو و عفت بود كه اين دختران معصوم باخرزي را وادار مي كرد كه به يك سري اوهام و خرافات، واقعيت ببخشند و اسباب گمراهي عده ديگري هم بشوند.
اينكه برخي عقايد نادرست يا خرافي و جعلي، سالهاي سال در ميان مردم جاري است و نفوذ دارد به اين دليل است كه به چيزي غير از عقل عموم متكي است و به قدري در لايه هاي ذهن آنها نفوذ كرده است كه بدون تاييد و تكرار خرافات زندگي عادي شان مختل مي شود. مثلا اگر يكي از دختراني كه روز سيزده بدر وارد غار مي شدند مي آمد و صادقانه مي گفت كه من صدايي نشنيده ام، هيچ كس او را به خاطر عقلانيت و صداقتش تحسين نمي كرد بلكه ممكن بود در معرض تهمت و سركوفت قرار بگيرد و نسبت بي حيثيتي هم دريافت كند.
افسانه چهل دختران اما سر درازي دارد و محدود به باخرز نيست. در سه كشور ايران، افغانستان و تاجيكستان بيش از يكصد مكان اعم از كوه يا غار و یا بناي دست ساز، به نام چهل دخترون وجود دارد كه هريك هم داستان خودش را دارد. برخي پيشينه اين موضوع را به ايران باستان و حمله اسكندر مقدوني مي رسانند كه چهل دختر متعلق به اشراف و شاهزادگان هخامنشي از بيم اسارت به كوه پناه مي آوره و غيب مي شوند.
دسته ديگر، اين دختران را شاهزادگان ساساني مي دانند كه بواسطه حمله اعراب به ايران به كوه گريخته و ناپديد شده اند، عين اين داستان را به حمله مغول به ايران نسبت مي دهند كه چهل نفر از دختران سادات ايراني از بيم گرفتاري به دست كفار، به درون غاري پناه مي برند و از ديده ها پنهان مي شود.
در افغانستان ماجراي كوه چهل دختران را به جنگ هاي داخلي مرتبط مي سازند؛ اينكه چهل دختر هزاره قبل از آنكه به اسارت دشمن در بيايند خودشان را از كوه پرت مي كنند و جان مي بازند.
شاهنامه پژوهان داستان چهل دختران را به شاهنامه مربوط مي دانند اما باستانی پاریزی مورخ ايراني معتقد است كه همه مكان هايي كه به نام دختر نامگذاري شده اند در واقع معابد ناهيد بوده اند كه اغلب در درون يا فراز كوهها واقع شده است. از اينرو، چهل دختران هم به معابدي گفته مي شد كه دور از آلودگی و دست دشمن قرار داشت.
اطلاعات بیشتر در باره افسانه چهل دختران را می توانید در لینک زیر بخوانید