تحلیل گفتمان اگونیسم

انتشار کتاب « تحلیل گفتمان، اگونیسم و مصالحه سیاسی: سازوکارهای مصالحه در ج.ا.ا »

کتاب « تحلیل گفتمان، اگونیسم و مصالحه سیاسی: سازوکارهای مصالحه در جمهوری اسلامی ایران» نوشته دکتر محمد رضاپور قوشچی براي اولين بار نگاهي كاملا متفاوت و نوآورانه به مفهوم مصالحه سياسي داشته و با رويكردي جديد اين مفهوم را مورد واكاوي قرارداده است.

 


متاسفانه نيروها و جريانها سياسي در ايران، سياست را بيشتر به معناي چگونگي از ميدان بدر بردن رقبا مي دانند تا به معني چگونگي جلب همكاري و ايجاد مصالحه و آشتي براي حسن اداره جامعه.


نيروهاي سياسي و اجتماعي همواره با تعارضات فكري، ساختاري و كاركردي مواجه بوده و ادبيات نفرت و خصومت بيش از ادبيات مصالحه و مدارا در جامعه باز توليد مي شود. اين شكل از منازعات هم در عرصه داخلي و هم در حوزه خارجي هزينه هاي سنگيني را به كشور تحميل نموده و مي تواند انسجام و آينده نظام سياسي را با مخاطرات جدي مواجه نمايد.


در صورت پذيرش اين آسيب و براي عبور از تنگناهاي موجود، اين اثر با يك نگاه آينده نگرانه به دنبال طرح اين پرسش اساسي است كه گفتمان هاي سياسي مسلط در جمهوري اسلامي ايران چگونه مي توانند با دگرهاي دروني و بيروني به مصالحه برسند؟ براي پاسخ به اين سوال اساسي در اين اثر پيشنهادهاي راهبردي در حوزه نظري و عملي براي حصول به مصالحه و برون رفت از وضعيت موجود كشور ارائه شده است.


يكي از اهداف اصلي اين پژوهش، تشريح و تبيين كاركردهاي مثبت مصالحه سياسي و اهتمام دستگاههاي حاكميتي و تصميم ساز كشور به اين اثر به عنوان يك كار تحقيقاتي بنيادي و راهبردي است.

 

نوشته دیگری از دکتر رضاپور را در ادامه بخوانید 


 


امکان یا امتناع مصالحه در گفتمان های سیاسی جمهوری اسلامی ایران

دکتر محمد رضا پور قوشچی:

سازش و مصالحه در فرهنگ سیاسی ما دارای بار منفی بوده و به همین دلیل، به هرگونه ندای سازش و مصالحه، انگ و برچسب خیانت زده می شود. واقعیت آن است که جامعۀ ما در حال حاضر، در شرایط مصالحه و آشتی به سر نمی برد و برداشت نادرست از این مفهوم، امکان هرگونه مصالحه را از جامعه سلب می کند باید توجه داشت که مصالحۀ سیاسی به عنوان یک کنشگری سیاسی، به معنی انفعال و وادادگی نیست. با توجه به اینکه مصالحۀ سیاسی، نافی هویت های سیاسی نیست، لذا گروه ها و جریان های مختلف سیاسی با تأکید بر مصالحۀ سیاسی، می توانند ضمن حفظ اصول و ارزش های خود به تعامل و تفاهم برسند. در ارتباط با این موضوع که مصالحۀ سیاسی چه نسبتی با گفتمان های مسلط در جمهوری اسلامی ایران دارد، در این مقاله، ابتدا شکل گیری مهم ترین گفتمان ها و چگونگی هژمونیک شدن آنها بررسی شده و در مرحلۀ بعد، نسبت مصالحۀ سیاسی با هریک از این گفتمان ها مورد سنجش قرار گرفته است.پرسش اصلی این است که: آیا در شرایط موجود، امکان مصالحه میان گفتمان های سیاسی در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد؟

اسلام، دین رأفت و عطوفت است و قوانین شرعی آن برای حفظ ارزش های انسانی و ایجاد فرصت های مناسب برای اصلاح جامعه وضع شده است. در آیات و روایات متعددی بر ایجاد إِن مَا الْمُؤْمِنُون إِخْوَةٌ « صلح و سازش بین مردم تأکید شده است. در قرآن کریم آمده است (  ف أ صْلِحُوا بَین أ خ وَیکمْ…؛ مؤمنان برادر یکدیگرند، بین دو برادر اصلاح و آشتی دهید. قرآن کریم، سوره الحجرات، آیه 10 .)

اما سازش و مصالحه در فرهنگ سیاسی ما بار منفی پیدا کرده است و به همین دلیل، به هرگونه ندای سازش و مصالحه، انگ و بر چسب خیانت زده می شود. در این گونه فرهنگ سیاسی، سیاست، مشغله ای خصمانه تلقی گردیده و در آن بهترین راه حل برای تأمین منافع هر طرف، ادامۀ منازعه و عدم سازش به شمار رفته است. حکام ایران در قرن بیستم، علی رغم آنکه درگیر منازعه قدرت مستمری بوده اند بر این نکته تأکید گذاشته اند که باید از طریق منازعۀ سیاسی، منازعۀ سیاسی را از بین برد تا وحدت لازم برای نیل به اهداف مورد نظر آنها فراهم گردد.

تداوم این وضعیت و حذف بخش عمده ای از جریان ها و نیروهای سیاسی ریشه دار از ساختار قدرت با توجه به شرایط داخلی و شکاف های موجود و همچنین تحولات منطقه ای و بین المللی، می تواند هزینه ها و آسیب های جدی بر نظام سیاسی وارد نموده و آینده و مصالح عمومی کشور را با مخاطرات جدی مواجه سازد.

باید توجه داشت که مصالحۀ سیاسی به عنوان یک کنشگری سیاسی به معنی انفعال و وادادگی نیست. با توجه به اینکه مصالحۀ سیاسی نافی هویت های سیاسی نیست، لذا در مصالحۀ سیاسی می توان ضمن حفظ اصول و ارزش ها به تفاهم و سازش رسید. به نظر می رسد مصالحۀ سیاسی، عنصر کارآمدی است که با کاربست آن در عرصۀ سیاسی می توان امکان سازش و وفاق را میان گروه های مختلف سیاسی برقرار نمود. مصالحۀ سیاسی از عناصر و شاخصه هایی تشکیل شده است که وجود یا عدم وجود این عناصر در درون نظام معنایی یک گفتمان، می تواند آن گفتمان را به مصالحه و وفاق نزدیک یا از آن دور سازد.

انقلاب اسلامی به عنوان یک انقلاب فرهنگی، باعث شکل گیری گفتمان های مختلفی شده است که هر یک از این گفتمان ها به عنوان یک خرده گفتمان در درون کلیت گفتمان انقلاب اسلامی قابل بررسی هستند. این گفتمان ها با توجه به عناصر و مؤلفه های گفتمانی، در یک دوره ای به یک نظام معنایی هژمونیک تبدیل شده و در دوره بعد به واسطۀ ظهور و قدرت گفتمان رقیب به حاشیه رفته یا دچار افول شده اند.

گفتمان اصول گرایی

در اوایل انقلاب، احزاب و گرو ههای بنیادگرای اسلامی که نماینده گرو ههای سنت گرا بود ه اند، شامل احزاب و گروه هایی بودند که به تحول از نظام سلطنتی به حکومت جمهوری قانع نبودند، بلکه خواستار ترکیب مذهب و سیاست و تأسیس حکومت دینی یا روحانی و اجرای احکام اسلام از طریق نظام سیاسی بودند. مهم ترین شکل این گرو هها را ،« حزب جمهوری اسلامی » تشکیل می داد. نشانه های مهمی که در این گفتمان سنت گرا مفصل بندی شده اند، عبارتند از: «ولایت فقیه و فقه » که مجموعاً اصول اعتقادی و شیوه های رفتاری آن را تعیین می کند.

گروه دومی که جزو سکولارها قراردارند، احزاب گرو ههای لیبرال هستند. مهمترین خواست این گروه، تأمین آزادی های سیاسی و اجتماعی از طریق محدودکردن ساختار قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت یا جمهوری بود. مهم ترین تشکل جبهۀ ملی بود که خود شامل «حزب مردم ایران حزب ایران» می شد. پس از پیروزی انقلاب، جبهۀ ملی خواستار تصویب   قانون اساسی جدید به سبک قانون اساسی کشورهای دموکراتیک اروپای غربی شد احزاب چپ گرای اسلامی و گروه هایی که ریشه های سوسیالیستی و مارکسیستی داشتند نیزاز طریق انقلاب ظهور پیدا کردند، ولی به خاطر عدم کسب اعتبار لازم، هیچگاه در ایران گسترش چندانی پیدا نکردند. بنابراین به نظر می رسد کم ترین تأثیر را بر مفصلبندی دا لهای گفتمان انقلاب اسلامی داشته اند. امام خمینی توانست مجموع های از مفاهیم برگرفته از سنت اسلامی و تجدد را که تا آن زمان شاید نسبتی با هم نداشتند، در سال 1357 در گفتمان انقلاب اسلامی گردآورد. گفتمان انقلاب اسلامی توانست به اصطلاح لاکلا، فضای استعاری ای را ایجاد کند که در سایۀ آن این مفاهیم آن چنان به هم چفت و بست شوند که بسیاری از گروه های سیاسی فعال در صحنه های انقلاب هم آمال و آرزوهای خود را در آن فضا جست و جو می کردند.

گفتمان اصلاح طلبی

سیاست و اقتداری که از سال 1357 تا 1368 عموماً زیر چیرگی رهبری فرهمند قرار داشت و از سال 1368 تا 1376 به گونه ای به سمت اقتدار شبه سنتی گرایش داشت، از سال 1376 به سوی مشروعیت و اقتدار قانونی متمایل گشت. در برابر گفتمان راست  که سامانه مفصل بندی خویش را گرد وجه اسلامیت نظام معنا می کرد ، نشانه های گفتمان دموکرات اسلامی در رده دیگر نشانه های گفتمان نظام یا همان مفهوم جمهوریت و مردم  سامان یافت.

گفتمان دموکرت اسلامی در مواردی چون قانون، توسعه سیاسی، توسعه جامعه مدنی، دولت دینی به جای دین دولتی، حقوق و آزادی های فردی، حقوق شهروندی، عدالت، معنویت وکرامت  انسانی، باور و برداشت و خوانش ملایم از دین، فقه پویا، سیاست استوار بر اخلاق، تلاش برای پاس داشت حقوق زنان و اقلیت ها، دولت پاسخگو، رواداری و  ایران برای ایرانیان  نفی خشونت، تمرکززدایی از قدرت، گفت وگوی تمدن ها، تنش زدایی و ارتباط با جهان به ویژه با غرب پیشرو بود.

هژمونی کشدن گفتمان سنتگرا، زمینۀ ظهور گفتمان اصلاحات را تا سال 1376 به تأخیر انداخت، اما در این سال گفتمان اصلاحات عملاً نمایندگی جریان تجددگرایی را به عهده گرفت و با فعال سازی دال های شناور جدید و معنادهی به آنها و مفصل بندی حول دال مرکزی خود، نظام معنایی متناسب با خود را شکل داد و توانست گفتمان اصول گرایی را به حاشیه براند.

گفتمان اصول گرای عدالت محور

در مواجهه با تهاجم گستردة معنایی از سوی اصلا حطلبان در انتخابات ریاست جمهوری سال 1376 ، گفتمان محافظه کار ناگهان خود را در مواجهه با بحران معنایی شدیدی یافت که در نتیجۀ آن قوة مجریه و مقننه را از دست داد. گفتمان اصلاحات از چنان قدرتی برخوردار بود که به تعبیر محمد رضا باهنر، اتومبیل محافظه کاری را برای تعمیر و بازسازی راهی تعمیرگاه کرد. اما بعد از آن شکست سنگین، آنها آرام آرام در پشت صحنه های سیاسی به بازسازی خود پرداختند و از طریق نهادها و تشکلهای سیاسی مختلف وابسته به خود، حملات سنگینی را علیه گفتمان اصلاحات آغاز نمودند. حملات هماهنگ محافظه کاران با توجه به انتظارات وسیعی که اصلا حطلبان در جامعه به وجود آورده بودند، نوعی یأس، ناامیدی و بی علاقگی سیاسی را در مردم ایجاد نمود. نتیجه این یأس و ناامیدی همان ساختار شکنی است. در آن دوره، تفاسیری ارائه شد که ارائه کنندگان آن معتقد بودند شعار اصلاحات جزو شعارهای آقای خاتمی نبود و شعارهای اصلی خاتمی را آزادی، قانون گرایی، جامعۀ مدنی و توسعۀ سیاسی تشکیل می داد و این مفهوم پس از پیروزی آقای خاتمی از سوی جناح لیبرال ائتلاف دوم خرداد مطرح شد.

با ساختارشکنی دا لهای گفتمان اصلاحات در حقیقت فروپاشی هژمونی این گفتمان نیز به تدریج آغاز شد؛ چون وقتی ساختار شکنی حاصل می شود، هژمونی می رود و با رفتن هژمونی، گفتمان ها حمایت عمومی و مردمی را نیز از دست می دهند.

با توجه به یأسی که در مردم ایجاد شده بود، محافظه کاران به طور آگاهانه یا ناخودآگاه سعی کردند مشکلات واقعی مردم را نه مشکلات سیاسی، بلکه مشکلات معیشتی و اقتصادی جلوه دهند. همچنین محافظه کاران با زرنگی خاص، دال توسعۀ اقتصادی را به شکل دال های دیگری نظیر فقرزدایی، رفع مشکلات معیشتی مردم، آبادانی و خدمت رسانی برجسته کردند.

با افول گفتمان اصلاحات، اصول گرایان توانستند در نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی برسند. احمد ی نژاد در مبارزات انتخاباتی نهمین دوره ریاست جمهوری در بهار سال1384  ، شعار اصلی و محور برنامه های خود را عدالت محوری و عدالت گستری اعلام کرد، در حالی که نامزدهای اصلی دیگر، بیشتر بر رفاه و توسعۀ اقتصادی، حقوق بشر و مردم سالاری، نظم و قانون و مقابله با انزوای بین المللی تأکید می کردند. بدین ترتیب، برنامه اصول گرایانه احمدی نژاد بر مبنای مبارزه با بی عدالتی و نابرابری اجتماعی، فساد و تبعیض تدوین و عرضه شد و بر این اساس، گفتمانی تحت عنوان گفتمان اصول گرای عدالت محور در این دولت شکل گرفت.

محمود احمد ی نژاد چه به عنوان نامزد ریاست جمهوری و چه در مقام ریاست جمهوری ایران، تصریح و تأکید می کرد که در سیاست داخلی و سیاست خارجی در صدد احیای اصول، ارزش ها و آرمان های نخستین انقلاب و در رأس آن عدالت است. وی مهم ترین کارکرد و کارویژه جمهوری اسلامی ایران را تأمین عدالت و گسترش آن در سطح ملی امکان یا امتناع مصالحه در گفتمان های سیاسی جمهوری اسلامی ایران

و بین المللی می دانست. بنابراین می توان گفت دال متعالی عدالت تنها به گفتمان اصول گرایی دولت احمد ی نژاد قوام نمی بخشد، بلکه به مرکز ثقل و کانون مفصل بندی و هویت یابی این گفتمان در عرصۀ سیاست داخلی و خارجی تبدیل می شود.

گفتمان اعتدال گرایی

اعتدال گرایی به مثابه یک مفهوم و رویکرد نظری در اتخاذ سیاست های عملی، پدیده نوظهوری نیست. این رویکرد نظری به ویژه در عرصه های فکری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران، پس از شکل گیری چندگانگی مواضع جامعه ایرانی در برابر چالش های درونی و بیرونی امکان یا امتناع مصالحه در گفتمان های سیاسی جمهوری اسلامی ایران در چگونگی مواجهه با شکست و تجدد در ایران، به عنوان یک ضرورت در مقابل افراط و تفریط، با درجاتی متفاوت میان گرو ههایی از متفکران سیاسی و اصلا حگران حکومتی عصر قاجار و مشروطه و پس از آن، مورد توجه بوده است. هما نگونه که افراط و تفریط در اشکال مختلف و در ابعاد و حوز ه های مختلف و مقاطع گوناگون بازتولید شده و می شود، اندیشه و گفتمان اعتدال نیز به مثابه راهی برای عبور از بحرا نها و تنگناهای ناشی از افراط و تفریط، محل توجه عد های از اندیشه گران و رهبران جنبش اصلاحی و حکومت گران بوده است.

مشکلات و ناکارآمدی ناشی از رویکردهای افراط و تفریط مسلط بر حوز ه های مختلف فکری،فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، جامعۀ ایرانی و نظام سیاسی حاکم در ایران به ویژه دولت باعث شد، حسن روحانی و هم اندیشان او و نیز بسیاری از اقشار و لایه های مختلف اجتماعی ایران، اندیشه و گفتمان اعتدال را به عنوان یک ضرورت و فرصت اجتناب ناپذیر برای عبور از تنگناهای موجود مطالبه نمایند.

در میان عواملی که باعث شکل گیری گفتمان اعتدال شده، باید به توانایی این گفتمان در ساختار شکنی دو کلان گفتمان اصول گرایی و اصلا ح طلبی و بهر ه گیری از فرصت های معنایی این دو گفتمان برای مفصل بندی گفتمانی پیوندی استناد جست.

اعتدال با ایجاد روابط غیریت سازانه با گفتمان های رادیکال محافظه کاری از یک طرف و شالوده شکن از طرف دیگر و به چالش کشیدن معانی و نشانه های مرکزی آنها هژمونیک گردید.

پوپولیسم سیاسی و اقتصادی، تنش زایی و ماجراجویی در عرصۀ روابط بین الملل، انسداد فضای سیاسی و گسیختگی فرهنگی از یک سو و رادیکالیسم سیاسی و فرهنگی، ساختار شکنی و برون گرایی، نشانه هایی بودند که به واسطۀ پیوند با گفتمان های رادیکال، مورد حملۀ گفتمان اعتدال قرار گرفت. گفتمان اعتدال، ضمن اینکه با غیریت سازی با قرائت های رادیکال چپ و راست به مخالفت برخواست، اما از طرف دیگر با فراخواندن عناصر و دال های با اعتبار مثل عقلانیت، قانون گرایی، نفی رادیکالیسم، گشایش سیاسی، تنش زدایی، ارتقاء فرهنگی، تساهل و تسامح، گفتگو، مصالحه و سازش مفصل بندی گفتمان نوینی را ارائه نمود. همچنین این گفتمان با توجه به اینکه در بردارنده عنصر عدالت است، به نظریۀ جان رالز نزدیک می گردد.

نتیجه گیری

در  کتاب «  با بررسی گفتمان های عمده بعد از انقلاب اسلامی، سعی کردیم جایگاه مصالحۀ سیاسی را در این گفتمان ها تببین نماییم. با تحلیلی که روی گفتمان های چهارگانۀ اصول گرایی، اصلاح طلبی، عدالت محوری و اعتدال گرایی به عمل آمد، به این نتیجه رسیدیم که به طور کلی، مصالحۀ سیاسی در بخش عمده ای از این گفتمان ها از جایگاه شاخص و برجسته ای برخوردار نبوده و عنصر آنتاگونیسم و شکل گیری رابطه مبتنی بر ما/آنها باعث شده گفتمان های هژمون در صدد دشمنی و حذف گفتمان رقیب برآیند و آن را به حاشیه برانند. در چنین فضایی عملاً امکان مصالحه از گفتمان ها سلب می گردد.

با بررسی دو گفتمان اصول گرایی محافظه کاری و عدالت محوری معلوم شد که این دو گفتمان با توجه به نظام معنایی حاکم برآنها نتوانسته اند ارتباط خوبی با مصالحه و وفاق سیاسی برقرار نمایند و رویکرد آنتاگونیستی و تهاجمی آنها باعث شده است این دو گفتمان در حوزه سیاست داخلی و خارجی، جامعه را با چالش های اساسی مواجه سازند. اما دو گفتمان دیگر از جمله گفتمان اصلاح طلبی و اعتدال گرایی با توجه به نظام معنایی خود، عناصر مهمی از مصالحه را در گفتمان خود مفصل بندی نموده و به همین جهت توانسته اند درحوزه های نظری و عملی، به رویکرد آگونیستی و مصالحه ای نزدیک گردند. در این ارتباط، به نظر می رسد گفتمان اعتدال گرایی در مقایسه با گفتمان اصلاح طلبی عملکرد عملکرد نسبتاً مثبتی در حوزه مصالحۀ سیاسی به نمایش گذاشته است.

گفتمان اصلاحات با کمک گرفتن از نشانه ها و دال های مردم سالارانۀ مورد تأکید نظریه مورفی و گفتمان اعتدال گرایی نیز با پیوند بین آرمان گرایی و واقع گرایی  که به شکلی ترکیبی از نظرات طیف های معتدل اصلاح طلب و اصول گرا است ، توانسته اند در جهت مصالحه گرایی گام بردارند.

باید گفت امکان یا امتناع مصالحه در گفتمان های سیاسی جمهوری اسلامی ایران علی رغم اینکه در گفتمان اصلاحات و اعتدال گرا مفاهیم و عناصری از مصالحه وجود دارد، ولی فرهنگ سیاسی کشور تاکنون با توجه به موانع موجود، اجازه نداده است فرهنگ مصالحه به یک فرهنگ غالب تبدیل گردد. واقعیت آن است که جامعۀ ما در حال حاضر، در شرایط مصالحه و آشتی به سر نمی برد و بخشی از حاکمیت، در نتیجۀ تسلط بر مراکز و ابزارهای قدرت و با توجه به برداشت نادرست از مفهوم سازش و وفاق ملی، امکان هرگونه مصالحه را از جامعه سلب نموده است. تداوم این وضعیت با توجه به شرایط فعلی کشور  می تواند آسیب های جدی را به کشور در عرصه های داخلی و خارجی وارد نماید.

با توجه به وجود گرایش های مختلف و متنوع سیاسی در جامعۀ ایران، تمرکز قدرت در دست یک طیف یا جناح سیاسی در بلندمدت پاسخگوی نیازها و مطالبات جامعه نبوده و در چنین جامعۀ متکثری، باید امکان فعالیت قانونی برای جنا حها و سلیقه های مختلف فراهم گردد. به نظر می رسد رویکرد آگونیستی و مصالح هجویانه، عنصر کارآمدی است که می تواند امکان سازش و وفاق را میان گرو ههای مختلف سیاسی ایجاد نماید، بدون اینکه این گروه ها بخواهند همدیگر را از صحنۀ سیاسی حذف نمایند. این طیفها در اوّلین گام باید همدیگر را به رسمیت بشناسند تا درگام بعدی بتوانند از طریق مذاکره و گفتگو سایر عناصر و مؤلفه های مصالحه را عملی سازند.

به طور کلی، به نظر می رسد که در ایران، هیأت حاکمه یا مردم، سیاست را بیشتر به معنای چگونگی از میدان به در بردن رقبا و مخالفان می دانند تا به معنی چگونگی جلب همکاری و ایجاد آشتی و سازش برای حُسن ادارة امور جامعه. با توجه به اینکه جامعۀ ما در مقاطع مختلف تاریخی با فرهنگ مصالحه و وفاق ملی سر سازگاری نداشته و همواره با این مفاهیم بیگانه بوده است، لذا پیشنهاد می شود با توجه به ضرورت و اهمیت موضوع، مراکز علمی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور با برنامه ریزی های دقیق، تلاش نمایند تا در سطوح مختلف، نسل های جدید را با کارکردهای مثبت مصالحه آشنا سازند. این اقدام می تواند به فراگیرشدن فرهنگ مصالحه در جامعه و تبدیل شدن آن به فرهنگ عمومی کمک نماید. تا زمانی که طرز تلقی و نگرش جناح های سیاسی نسبت به یکدیگر و مصالحۀ سیاسی تغییر نیابد و اصلاح نگردد، هر نوع مصالحه ای به بن بست می رسد.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها