پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
انقطاع توسعه در ایران مسئلهای تاریخی و ساختاری
توسعه در ایران، به عنوان یک هدف کلان و آرمان ملی، همواره با مانعی ساختاری و تاریخی به نام «انقطاع» مواجه بوده است. این انقطاع، که ریشه در تاریخ بلندمدت ایران و نظامهای حکمرانی آن دارد، فراتر از یک مشکل مقطعی است و به فقدان پیوستگی در سیاستگذاریها، برنامهریزیها، و رویکردهای توسعهای بازمیگردد
در دوران پیش از مدرن، بهویژه از زمان صفویه، مفهوم توسعه به معنای امروزی آن در ایران غایب بود. اگرچه شاه عباس صفوی اقداماتی نظیر تقویت زیرساختهای تجاری و نظامی انجام داد، اما این اقدامات فاقد پیوستگی و برنامهریزی بلندمدت بود. پس از مرگ او، نبود یک نظام حکمرانی منسجم و پایدار، کشور را در چرخهای از ضعف و آشوب فرو برد. در این دوره، اندیشه توسعه به معنای ایجاد تحولات ساختاری در اقتصاد، آموزش، یا زیرساختها، جایگاهی در تفکر حاکمان نداشت.
نقطه عطف در تاریخ توسعه ایران، دوران صدارت امیرکبیر (۱۲۲۷-۱۲۳۰ هجری شمسی) است. او با اصلاحاتی نظیر تأسیس دارالفنون، ساماندهی نظام مالیاتی، و تقویت زیرساختهای صنعتی و آموزشی، برای اولین بار توسعه را به عنوان یک برنامه حکومتی مطرح کرد. اما قتل او در سال ۱۲۳۰هجری شمسی ، این روند را به شکلی فاجعهبار متوقف کرد. اگرچه ناصرالدین شاه برخی از اصلاحات امیرکبیر را ادامه داد، اما فقدان اراده سیاسی و نفوذ درباریان، مانع از نهادینه شدن این اصلاحات شد. این دوره نشاندهنده یکی از بارزترین نمونههای انقطاع توسعه است، جایی که فقدان یک نظام باثبات و اجماع سیاسی، تلاشهای اصلاحی را ناکام گذاشت.
در دوره رضاشاه (۱۳۰۴-۱۳۲۰)، بار دیگر تلاشهایی برای توسعه زیرساختی و صنعتی انجام شد. احداث راهآهن سراسری، تأسیس دانشگاه تهران، و اصلاحات ارضی از جمله اقدامات این دوره بودند. اما این روند نیز با اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ و برکناری رضاشاه متوقف شد. برخلاف تصور رایج که دوره پس از شهریور ۱۳۲۰ را به دلیل گسترش فضای دموکراتیک، دورهای مثبت برای توسعه میداند، این دوره به دلیل آشوبهای سیاسی و فقدان ثبات، شاهد توقف توسعه بود. تا اوایل دهه ۱۳۴۰، ایران عملاً در یک خلأ توسعهای به سر میبرد.
دهه ۱۳۴۰، که به «دهه طلایی اقتصاد ایران» معروف است، شاهد رشد اقتصادی چشمگیری بود. اصلاحات ارضی، صنعتیسازی، و افزایش درآمدهای نفتی، زمینهساز پیشرفتهایی در زیرساختها و اقتصاد شد. اما دخالتهای شخصی محمدرضاشاه، تمرکز بیش از حد بر پروژههای نمایشی و عدم توجه به توزیع عادلانه ثروت، این روند را در دهه ۱۳۵۰ مختل کرد. انقلاب ۱۳۵۷ و متعاقب آن جنگ تحمیلی (۱۳۵۹-۱۳۶۷)، بار دیگر توسعه را به حاشیه راند و کشور را درگیر بحرانهای عمیق سیاسی و اقتصادی کرد.
در دهه ۱۳۷۰، دولتهای هاشمی رفسنجانی و خاتمی تلاشهایی برای احیای برنامههای توسعهای انجام دادند. بازسازی پس از جنگ، توسعه زیرساختها، و اصلاحات اقتصادی در دولت هاشمی، و تأکید بر توسعه سیاسی و جامعه مدنی در دولت خاتمی، نشاندهنده بازگشت به گفتمان توسعه بود. اما تحولات سیاسی، از جمله تقابلهای جناحی و بحرانهای داخلی و خارجی، بار دیگر این تلاشها را ناتمام گذاشت. در دهههای بعدی، تحریمهای بینالمللی، سوءمدیریت، و فقدان اجماع ملی، چرخه انقطاع را تداوم بخشید.
یکی از اصلیترین دلایل انقطاع توسعه در ایران، نبود یک گفتمان فراگیر و مشترک در میان دولت و ملت است. گفتمان توسعه، به معنای مجموعهای از ارزشها، باورها، و سیاستهایی که کار، تلاش، و خلق ثروت را به عنوان فضیلتهای اجتماعی و اخلاقی به رسمیت میشناسد، در ایران به طور کامل شکل نگرفته است. در فرهنگ سنتی ایران، زهد و سادهزیستی به عنوان ارزشهایی والا تلقی شده و فقر گاه به عنوان نشانهای از عزت و تقوا ستایش شده است. اگرچه این نگرش در سالهای اخیر تا حدی تعدیل شده، اما همچنان خلق ثروت از طریق کار و تلاش به عنوان یک فضیلت اخلاقی و اجتماعی به طور کامل در فرهنگ ایرانی نهادینه نشده است.
نظام حکمرانی در ایران، چه در دورههای پیشامدرن و چه در دوران معاصر، فاقد توجه کافی به منطق تاریخی و توسعهای بوده است. تصمیمگیریهای مبتنی بر منافع کوتاهمدت، فقدان نهادهای پایدار، و وابستگی به افراد به جای نظامهای ساختاری، مانع از ایجاد یک روند مستمر توسعهای شده است.
برای درک بهتر این مسئله، میتوان به تجربه ترکیه اشاره کرد. در ترکیه، از دوره عثمانی تا جمهوری مدرن، پیوند میان اندیشه دینی، صنعتی، و اجتماعی به تدریج شکل گرفت. بهویژه در دوره آتاتورک و پس از آن، توسعه به عنوان یک هدف ملی و ارزش اجتماعی مورد تأکید قرار گرفت. در این کشور، برخلاف ایران، ثروتمند شدن از طریق کار و تلاش به عنوان یک فضیلت دینی و اجتماعی به رسمیت شناخته شد. این پیوند، بهویژه در دهههای اخیر، به رشد صنعتی و اقتصادی ترکیه کمک کرد. در ایران، اما، به دلیل موانع فرهنگی، سیاسی، و تاریخی، این پیوند هرگز به طور کامل شکل نگرفت.
برای برونرفت از چرخه انقطاع توسعه، ایران نیازمند یک تحول فکری و ساختاری است. در ادامه، برخی راهکارهای پیشنهادی ارائه میشود.
شکلگیری اجماع ملی بر سر گفتمان توسعه
توسعه باید به عنوان یک ارزش مشترک و فراگیر در میان دولت، نخبگان، و مردم نهادینه شود. این امر نیازمند بازنگری در نگرشهای فرهنگی، دینی، و سیاسی است. به عنوان مثال، در اندیشه دینی، باید تأکید بیشتری بر ارزش کار، خلاقیت، و خلق ثروت به عنوان فضیلتهای اخلاقی صورت گیرد.
اصلاح نظام حکمرانی
نظام حکمرانی باید از تصمیمگیریهای فردی و کوتاهمدت به سمت ایجاد نهادهای پایدار و سیاستگذاریهای بلندمدت حرکت کند. این امر نیازمند تقویت استقلال نهادها، شفافیت در تصمیمگیریها، و کاهش تأثیرات سیاسی بر برنامههای توسعهای است.
آموزش و فرهنگسازی
آموزش عمومی و فرهنگسازی برای تغییر نگرشها نسبت به کار، ثروت، و توسعه ضروری است. رسانهها، نظام آموزشی، و نهادهای دینی میتوانند نقش مهمی در ترویج این ارزشها ایفا کنند.
یادگیری از تجربههای موفق
مطالعه تجربههای موفق کشورهای دیگر، مانند ترکیه، کره جنوبی، یا سنگاپور، میتواند به شناسایی راهکارهای مناسب برای ایران کمک کند. این کشورها نشان دادهاند که پیوند میان فرهنگ، دین، و توسعه میتواند به رشد پایدار منجر شود.
کلام پایانی اینکه توسعه در ایران، بیش از آنکه به منابع مالی یا انسانی وابسته باشد، به یک تحول فکری و ساختاری نیاز دارد. انقطاع توسعه، که ریشه در تاریخ، فرهنگ، و نظام حکمرانی ایران دارد، تنها با ایجاد یک گفتمان فراگیر توسعهای و اجماع ملی بر سر آن قابل رفع است. بدون این تحول، چرخه انقطاع ادامه خواهد یافت و ایران از دستیابی به پیشرفت پایدار باز خواهد ماند.
نویسنده: علی دماوندی کناری، دانشآموخته دکتری علوم سیاسی
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات