پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
بهار آخرین ادیب بزرگ ایران
در دوران رضاشاه شاعر آزادی کم نداشتیم. کسانی که هنر شاعری خود را ابزاری برای سیاست ورزی کردند و میرزاده عشقی با آن اوپرای باشکوه کفن سیاه، عارف قزوینی شاعر مشروطه و سراینده ای ایران ای سرای امید، فرخی یزدی آن شاعر لب دوخته مبلغ عدالت.در میان همه این شاعران تنها ملک شعرای بهار است که شعر و اندیشهاش آیینه است از همه آن یک قرنی که بر انسان ایرانی گذشته. بر دوش ادبیات و شعر کهن نشت و آینده را دید و به سوی آن پرگشود. کسی که به گفته پرویز ناتل خانلری آخرین ادیب بزرگ ایران بود.ادیب و شاعر و روزنامه نگار و سیاستمداری روشنفکری که خود به تنهایی یک نهضت بود. مغضوب شاه و محبوب ملت اما امروز قضاوت ما در مورد او چیست؟ شعر او را میستاییم، سیاست او را چه؟
صابر صادقی – پدرش محمدکاظم متخلص به صبوری بود که ملک الشعرای آستان قدس بود و لقب خود را هم بهار از پدرش به یادگار دارد و تا آخر عمر هم آن را یدک کشید. خانواده او از کاشان به مشهد رفته بودند و پدر محمدکاظم یعنی پدربزرگ محمدتقی بهار، محمدباقر کاشانی بوده که خانواده او هم سابقه شاعری دارند و از نسل میرزا احمد کاشانی هستند که قصیده سرای معروف دوران فتحعلیشاه قاجار است که در جنگ های ایران و روس در تالش کشته شد. مادرش هم زنی از خانوادهای گرجستانی بود که از دوران عباس میرزا به ایران آمده بودند و به گفته بهار او هم اهل سواد و شعر و دانش بود.
محمدتقی بهار در 18 آذر 1265 در مشهد به دنیا آمد یعنی 20 سال پیش از انقلاب مشروطه. پیش پدرش ادبیات فارسی آموخت و علوم قدیمه و مکتب خانهای را هم مانند پیش مشاهیر ادبی مشهد مانند عبدالجواد ادیب نیشابوری و میرزا عبدالرحمن فرا گرفت.
هجده ساله است که پدرش در سن 52 سالگی و در اثر ابتلا به وبا فوت می کند و محمدتقی بهار مسئولیت اداره امور خانواده را به عهده می گیرد همزمان با به تخت نشستن مظفرالدین شاه است که محمدتقی هجده ساله در روز سلام دربار قاجار قصیده برای مظفرالدین شاه میسراید و در همام مراسم هم عنوان ملک الشعرایی را از شاه دریافت می کند.
مراسم روز سلام در دربار قاجار مراسمی بوده که هر ساله در دربار قاجار برگزار میشده و در آن شاه بر تخت مرمر جلوس می کرد و شاهزادگان بزرگ با حمایل سلطنتی و شاعران مختلف به حضور شاه می رسیدند.
بعد از دریافت لقب ملک الشعرایی محمدتقی بهار جوان بیشتر به سمت آموزش در زمینه ادبیات رفت و از طریق زبان عربی که آموخته بود مطبوعات مترفی مصری و کتب عربی را هم دریافت می کرد. مصر در آن زمان کشور پیشرویی در میان اعراب بود و روشنفکران و مطبوعات مصری در جهت بیداری و روشن کردن مردم بودند.
همزمان هم تفکرات نهضت مشروطیت بیش از پیش در میان محافل روشنفکری ایرانی به بحث گذاشته می شد.
به این ترتیب بهار در همان آغاز جوانی در سرنوشت ملی مردم ایران شریک می شود و همراه با توده در ستایش مشروطیت حرف می زند.
به انجمن عدالت خراسان میپیوندند که جمعیت مشروطه خواهان مشهد بود و اولین آثار سیاسی و ادبی خود را هم در روزنامه خراسان و طوس و خورشید به چاپ می رساند ولی این مقالات را با امضای مستعار م.بهار چاپ می رساند که البته بعدها به نام او اضافه شد و به آن شهرت پیدا کرد.
صحبت از عدالت خانه میزد در حالیکه جز مفهوم عام و کلی از عدل را نشناخته است. شاعر جوان ما و روزنامه نگار آن دوران از مجلس و آزادی های و نهادهای قانونی آگاهی زیادی ندارد.
اوج درکش در آن دوران از عدالت و قانون این است که نوشیروانی عادل جایگزین ملک رو به ویرانی شده شود. مثلاً با وجود همراهی با مشروطه خواهان مشهد اما از حکومت مشترک دین و دربار می گوید و اوج خلاقیتش این است که آنها باید زیر نظارت عدل و قانون باشند.
دولت و دین هر دو توامند و لیکن
این دو پسر راست عدل و قانون مادر
با این حال او با شور و حرارت از مشروطه طرفداری می کرد. یکی از کارهای او در دوران نهضت مشروطه این بود که همراه با مشروطه خواهان دیگر مشهد در تلگرافخانه مشهد متحصن شد و در حضور هزاران نفر روی منبر رفت و برعلیه مستبدین سخنرانی کرد.
حکومت محمدعلیشاه است و بوی استبداد آن تا مشهد به گوش می رسد. محمدتقی بهار هم ترکیب بندی در روزنامه خود منتشر می کند به نام آیینه عبرت که در آن تلخ و شیرین تاریخ ایران را از مبدا افسانه های شاهنامه تا روزگار خود برمی شمرد و شاه را از اندیشه عناد با مشروطه و قانون اساسی برحذر می دارد.
اینهمه آثار شاها، خسروا، افسانه نیست
شاه را شاها گریز از سیرت شاهانه نیست
خسروی اندرخور هر مست و هر دیوانه نیست
شعری معروف او در قالب مستزاد هم مربوط به همین دوره است که در آن به رویه محمدعلیشاه انتقاد میکند و امروز به یکی از شعرهای معروف آن دوره تبدیل شده است.
با شه ایران زآزدی سخن گفتن خطاست/کار ایران باخداست
مذهب شاهنشه ایران زمذهت بها جداست/ کار ایران با خداست
شاه مست و میر مست و شحنه مست و شیخ مست/ مملکت رفته ز دست
در جایی هم با اشاره به محمدعلیشاه می گوید:
شاه ایران گرعدالت را نخواهد باک نیست/زانکه طینت پاک نیست
دیده خفاش از خورشید در رنج و عناست/کار ایران با خداست
در دوران استبداد صغیر البته ملک الشعرای بهار بیشتر به فعالیتهای اداری اش در آستان قدس مشغول است و اگر انتقادی هم بکند ترجیح میدهد آن را در لفافه بیان کند مثلاً از مشروطه شدن عثمانی تحسین می کند و آن را تبریک می گوید.
دیوان بهار هم نشان می دهد او در اوایل تسلط استداد صغیر شاعری بود سر به گریبان برده که در شهر خود و شعر خودش و وظایف خودش مشغول است اما در اواخر دوران استبداد صغیر که مقاومت تبریز هم به رهبری ستارخان منجر به سرکشی سپهدار تنکابنی در گیلان و سرداراسعد بختیاری در اصفهان می شود شعر های او هم تغییر کرد.
همزمان حیدرعمواغلی مجاهد معروف مشروطه به مشهد میرود تا نیروگاه برق مشهد را راه اندازی کند و روشنفکران ترقیخواه مشهد را برای ایجاد برپاخواستن برعلیه استبداد تشویق می کرد و با حرارت فراوان از حکومت ملی دفاع می کرد. حضور حیدرخان عمواغلی بر روی ملک الشعرا بسیار تاثیر گذار بود.
رویدادهای فتح تهران به دست ملیون و احراج محمدعلیشاه منجر به این می شود که ملک الشعرا زبان بازتری در ارائه مقاصد مستقیم سیاسی داشته باشد. و روزنامه نوبهار را در مشهد راه اندازی می کند که ناشر افکار حزب دموکرات بود و حتی به عضویت کمیته ایالتی حزب دموکرات درآمد.
این روزنامه در چهار صفحه بزرگ منتشر می شد و سه ستون داشت. بر عنوان آن نوشته شده بود که “نوبهار نامهای است سیاسی ادبی سرگذشتی، اخباری؛ خواهان یگانگی و فزونی اسلام و اسلامگرایان و هوادار بزرگی و نیرومندی ایران و ایرانیان”
بهار در نوبهار مقالات مهییج و آتشینی منتشر می کرد. دو قصیده معروف دارد به نام فتح تهران و فتح الفتوح که آنها را جشنی در مشهد برپا شده بود می خواند و ستارخان را قهرمان مردم و سپهدار تنکابنی را قهرمان اشراف می نامد.
کم کم در نوشتههای نوبهار میبینیم که افقهای دورتر را هم می بیند وحشت خود را از بخصوص همسایه شمالی روسیه به دلیل همجواری و همرزی در مقالاتش ارائه می دهد. با پافشاری بر اندیشه میهم دوستی و یکپارچه کردن مردم آنها را نسبت به موج بلعنده بیگانگان تخذیر می کند.
این روزنامه یکسالی منتشر شد اما سال 1288 به امر کنسول روس در مشهد بسته می شود چرا که در این روزنامه او از دخالت روسیه در امور ایران و حضور قوای روس در کشور انتقاد کرده بود.
محمدتقی بهار هم بلافاصله روزتامه تازه بهار را تاسیس می کند. هفته نامه ای بود که مدیریت آن با محمدخان ملک زاده برادر ملک الشعرای بهار بود و خود بهار هم سمت سردبیر آن را داشت.
یکی از رویدادهای مهم این دوره روزنامه های نوبهار و تازه بهار قرارداد 1907 در مورد تقسیم ایران است. بهار قصیده معروف در مورد این قرارداد دارد که در سراسر مناطق ایران می چرخید و حتی به راهروهای وزارت خارجه ها رسیده بود.
این نشریه هم با فشار روسیه و به اشاره وزیر امور خارجه آن زمان وثوق الدوله بسته می شود. داستان مربوط است به اولتیماتوم روسیه و انگلیس به اخراج مورگان شوستر آمریکایی که برای اصلاح امور مالی کشور استخدام شده بود و روس ها که ساماندهی مالی را برخلاف منافع خودشان میدیدند نمیتوانستند او را در ایران تحمل کنند.
عارف قزوینی در تهران تصنیفی بیرون می دهد که “ای رفیقان نگذارید که ایران برود” و بهار جوان در مشهد پاسخ می دهد که “ایران مال شماست”
مجلس دوم بود و روسها می خواستند تلاش های دولت مشروطه را برای استقلال مالیه بی اثر کنند وگرنه تهدید میکردند با نیروی نظامی وارد ایران خواهند شد. این تهدیدها هم دست آخر موثر می افتد. شوستر اخراج می شود و بهار هم به مانند دیگر روشنفکران و روزنامه نگاران آن دوره از روال دولت قاجار در مورد دخالت های روسیه انتقاد می کند. به این ترتیب در سال 1290 روزنامه تازه بهار تعطیل میشود و بهار به همراه چند نفر دیگر از افراد فعال حزب دموکرات به تهران تبعید می شود.
این اوقات همزمان است با زمانی که مجلس دوم هم بسته شده بود و دموکراتها پراکنده بودند.
محمدتقی بهار دوباره به مشهد برمی گردد و انتشار هفته نامه تازه بهار را دوباره از سر می گیرد که در این دوره دوم هم بعد از نه ماه مجدداً توقیف می شود.
نمایندگی مجلس
در سال 1293 در دوره سوم مجلس شورای ملی از طرف مردم گز و کلات راهی مجلس می شود و در تهران هم انتشار روزنامه نوبهار را از سرمیگیرد. بهار در این دوره از نوبهار مقالات و اشعاری می سرود و شدیداً برضدحجاب می نوشت و از آزادی نسوان دفاع می کرد. در آن فضا روزنامه نوبهار یک روزنامه افراطی تلقی میشد که گرچه تا سال 1296 هم جسته و گریخته منتشر می شد اما در این مدت چندین بار توقیف شد یکی از این توقیف ها به فرمان مستقیم شاه مملکت احمد شاه انجام میگیرد. همین رویه روزنامه نوبهار موجب شده بود که در ابتدا مجلس با اعتبارنامه او مخالفت کند و پروسه تایید اعتبارنامه چهارماه و نیم به طول میکشد و یکی از نمایندگان به نام سیدحسن گروسی به خاطر دفاع از حقوق زنان به مطالب روزنامه نوبهار را فساد متبلس نامیده بود. سیدحسن مدرس اصلاً میخواست انتخابات حوزه انتخابی ملک الشعرا را باطل کند و میگفت حاکم درگز وقتی انتخابات با برگزار کرده یاغی بود. ولی بالاخره تصویب شد و محمدتقی بهار تبدیل میشود به جوانترین نماینده مجلس شورای ملی.
در دوران نمایندگی یکی از کارهایی که کرد به جز ادامه انتشار دوره سوم نوبهار در تهران انجمن ادب ایران را راه اندازی کرد و مجلهای در آن بنیان گذاشت که به مکتب تازه ای در نظم و نثر معتقد بود. عدهای از اهل قلم در این نشریه فعالیت می کردند کسانی مانند عباس اقبال آشتیانی و غلامرضا رشید یاسمی و سعید نفیسی و تیمورتاش.
نمایندگی دوره سوم هم زیاد طول نکشید. جنگ جهانی اول شروع شده بود و شرایط ایران بسیار متزلزل بود. استقلال ایران در معرض خطر قرار داشت. نیروی روسیه تزاری تا نزدیکی پایتخت ایران تا قزوین پیش آمده بودند. آذربایجان ایران کاملاً در اشغال روسها بود. نیروهای انگلیسی در جنوب در بوشهر نیروی پیاده کرده بودند و خوزستان را در اشغال داشتند. عثمانیها را ارامنه و آشوریها در مرزهای غربی می جنگید.
قسمتی از نمایندگان و رجال از تهران به قم و بعد اصفهان و بعد اراک و بالاخره کرمانشاه رفتنتد تا حکومت موقتی را راه اندازی کنند و نیروهای ایران را برای مقابله با اشغال نظامی بسیج کنند و دولت ملی به ریاست رضاقلی نظام السلطنه تشکیل شده بود.
محمدتقی ملک الشعرای بهار هم می خواست به نمایندگان و رجال در دولت موقت بپیوندند که به علت حادثه ای که منجر به شکسته شدن دستش می شود از کاروان بازمی ماند. ولی در تهران هم نمی تواند باقی بماند و با فشار نیروهای اشغالگر به بجنورد تبعید می شود.
برآمدن رضاشاه
یکسال بعد از انقلاب روسیه در سال 1918 جنگ جهانی به پایان می رسد. روسیه که به انقلاب خود مشغول است و نیروهای خود را از ایران خارج کرده. اما انگلستان تا سه سال پس از این هم در ایران نیروهای خودش را نگه می دارد.
دوران بعد از جنگ هم از سال 1918 تا 1921/1299 در ایران بلبشوی غریبی برپاست. کابینههاست که می آیند و یک به یک سقوط می کنند. دیگر خبر از مشروطه نیست.
در گوشه گوشه ایران قیامها و نهضتهایی را داریم. جنبش جنگلیها در گیلان قدرت را به دست گرفته بود که در ابتدای کار هم همراهی مردم را داشت. در این زمینه چندین ویدئو درست کردهام.
محمدتقی پسیان در سال 1299 کنترل خراسان را به دست گرفت و همزمان با آن هم قیام شیخ محمد خیابانی در آذربایجان آغاز شد. روحانی دموکرات منشی که قوای دولتی والی آذربایجان مهدیقلی مخبرالسلطنه را در هم می شکند.
وضعیت ایران به گونهای بود که شرایط نمیتوانست ادامه یابد. حکومت مرکزی غیرطبیعی می نمود. به جز نهضتهای محلی میرزا کوچک خان در گیلان و محمدتقی پسیان در خراسان و محمدخیابانی در آذربایجان که مخالف دولت مرکزی بودند گروههایی هم شکل گرفته بودند از سیاسیون که هریک می خواستند در کودتا از دیگری پیشی بگیرد. شیخ خزعل در جنوب یک پادشاهی محلی به راه انداخته بود. اسماعیل آقا سیمیتقو در غرب دریاچه ارومیه رهبر شورشیانی بود که با دولت و ایلات دیگر درگیر بودند. روسای ایلات و عشایر قدرتمند هم مانند قوام الملک در فارس و بختیاری ها و قشقایی ها به صورت مستقل عمل می کردند و دولت مرکزی کنترلی بر روی آنها نداشت.
قدرتهای خارجی هم به دنبال کارهای خود بودند. بریتانیا پلس جنوب را راه انداخته بود به دنبال قدرت خود در جنوب ایران بود و قزاقخانه هم بعد از انقلاب اکتبر تحت فرماندهی افسران روسی به نیروی نظامی قدرتمندی تبدیل شده بودند.
کودتای 1299 و برآمدن رضاشاه
این وضعیت گرگ و میش برقرار است تا کودتای اسفند 1299 و تسخیر پایتخت به دست سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج. دولت موقت تازه ژست های انقلابی به خود می گیرد و تبلیغ می کرد که این همان رژیم مقدر و نجات بخشی است که انتظار می کشیدید.
همزمان گروهی از رجال دولتی و قدرتمند دستگیر می شوند. بسیاری از آنها به دلیل فساد مالی دستگیر شده بودند. سیدضیاءالدین طباطبایی اعتقاد داشت که ثروت باید از دست «طبقه مرتجع» گرفته شده و به نفع دولت و مردم مصرف شود. به همین دلیل، بسیاری از مالکان بزرگ و ثروتمندان که در مناسبات قدرت نقش داشتند، بازداشت شدند.
اما ملک الشعرا که پولی در بساط نداشت. این اولین زندان اوست و در زندان می ماند و قصیده هیجان روح را می سراید. این قصیده نشان می دهد ملک الشعرا به مدد شهود دریافته که تاریخ میهم ورق خورده و به گفته او آینده بدی در راه است.
زندان بهار طول نمی کشد و چند روز بهد با اقامت اجباری در شمیران محکوم می شد. بعد از سقوط دولت سیدضیاءالدین طباطبایی یکسال بعد همه زندانیان دیگر هم آزاد می شوند و حتی قوام السلطنه که حامی ملک الشعرای بهار بوده رئیس الوزرا می شود.
بین سالهای 1300 تا 1304 مرد اول دولت و کودتا اندک اندک آشکارتر میشود. رضاخان میرپنج که اکنون وزیر جنگ شده و سردارسپه است نبردهای تعیینکننده ای را برپا می کند. برخی از آنها خواسته دیرین خود مشروطه خواهان بود.
در مجلس چهارم نماینده بجنورد است و در فراکسیون اقلیت مجلس سیدحسن مدرس را همراهی می کند. در این مجلس و بعد از قرارداد ایران و شوروی فکر می کرد می توان امتیازهای بیشتری هم گرفت که نظر او رای نمی آورد. در مجلس پنجم هم در صف مخالفان طرح جمهوریت رضاخان قراردارند.
این درصورتی است که دیگر مشروطه خواهان در اطراف رضاشاه قرار گرفته اند. داور و تیمورتاش از مشاوران اصلی رضاخان هستند و همراه با نصرت الدوله فیروز برای طرح جمهوریت رضاخان تلاش میکنند. تقی زاده در وجنان رضاخان اصلاحگری را می بیند که واجد برخی خصوصیات نامطلوب مانند خشم و غضب گرفتن نسبت به اطرافیان است. عارف قزوینی شیفته رضاخان است و کنسرتهایی در جاهای مختلف ایران برای تبلیغ جمهوریت رضاخان برپا می کند.
دوستان و همراهان ملک الشعرای بهار هم در آن دوره از ستون روزنامه ها شعله برمیخیزد. مخالفان و موافقات با کلمات به حد مرگ همدیگر را می کوبیدند. مقالات میرزاده عشقی در روزنامه قرن بیستم مخصوصاً از همه بی پرواتر و صریحتر است. مقالات فرخی یزدی هم در روزنامه طوفان عملاً پروندهای را برایش می گشاید.
اما ملک الشعرای بهار شاهکاری به خرج می دهد و در یکی از روزنامههای طرفدار سردارسپه روزنامه ناهید مسمطی در ستایش جمهوری چاپ می کند که کلمات آغازین مصرع ها جداگانه بیت دیگری را تشکیل می دهند در نکوهش جمهوری قلابی، شیوه ای رندانه که تنها از بهار برمی آمد.
جمهوری ایران چو بود عزت احرار
سردار سپه مایه حیثیت احرار
ننگ است که ننگین شود این نیت احرار
کاین صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است
با کنار هم گذاشتن کلمات اول این جمله درمی آید که “جمهوری سردار سپه مایه ننگ است/کاین صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است”
بهار عضو فراکسیون اقلیت مجلس می شود که در دو جبهه مبارزه می کردند. نخست علیه سردارسپه که عضو ثابت تمام کابینه ها بود و دوم مبارزه به سود قوام. این گروه قبلاً هم علیه حکومت سیدضیاء به خاطر قواک جنگیده بودند حتی در مجلس چهارم هم باعث سقوط کابینه مستوفی الممالک شدندکه مردی مستقل و ناوابسته بود.
در مجلس پنجم بهار همراه با مدرس، حائریزاده، حاجی اسماعیل عراقی. میرزا علی کازرونی، احمد اخگر و سید حسن زعیم در هفتم امرداد طرح استیضاح دولت رضاخان را به مجلس ارایه داد. این طرح بعد از سوءقصد به مستشار آمریکایی و حکومت نظامی سردارسپه در تهران مطرح شد.
طرح استیضاحی که با تشنج در داخل و خارج از مجلس و حمله به سیدحسن مدرس انجام شد و نمایندگانی که طرح استیضاح را ایراد کرده بودند بعدازظهر آن روز دیگر حاضر نشدند ولی ملک الشعرای بهار در جلسه بعداز ظهر در انتقاد و اعتراض به وقایع آن روز نطقی ایراد کرد که با طعنه و مخالفت نمایندگان اکثریت روبرو شد. در نتیجه طرح استیضاح ناکام ماند و درعوض نمایندگان اکثریت به دولت رای اعتماد دادند.
به هر روی تلاش های بهار و روزنامه ها و مخالفان جمهوریت اثر کرد و سردار سپه اساساً پیشنهاد جمهوری را کنار گذاشته و به فکر تغییر سلطنت افتاد. همزمان با این برنامه قتل و حبس مطبوعات و مخالفان آغار شده بود.
فعالیت فرهنگی و علمی
وی با وابستگی که نسبت به گروه محافظه کار قوام دارد درک از تاریخ او را بیشتر و بیشتر از سیاست دور می کند. حتی منظومه چهار خطابه را می سراید و در حضور رضاشاه تقدیم او می کند. روزنامه نوبهار او هم از سیاست دور می شود و بیشتر به آفرینش ادبی می پردازد. مهمترین شعر او کبوتران من در این سال 1302 منتشر شد و ای شب نیما یوشیج هم در روزنامه نوبهار انتشار یافت.
یا در تیر ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد و به فعالیت علمی و آموزشی پرداخت و در کنار استادانی مانند عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷–۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت.
در سال 1308 به اتهام مخالفت با رضاشاه به زندان افتاد چندماهی در زندان بود بعد از آن تا سال 1312 به اصفهان تبعید شد. اما با وساطت محمدعلی فروغی در سال 1313 برای شرکت در جشن های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.
این دوره کناره گیری بهار از سیاست را باید دوره غنای علمی و ادبی او دانست. دیوانهای ادبی و تاریخی مجمل التواریخ و تاریخ بلعمی و جوامع الحکایات عوفی را برای وزارت معارف تصحیح کرد، ترجمههایی از آثار پهلوی به فارسی دارد و احوال فردوسی را بر مبنای شاهنامه نوشت و کتاب سبک شناسی را تالیف کرد.
سقوط رضاشاه
این وضعیت برقرار است تا شهریور 1320 و سقوط رضاشاه. در این دوره جدید بهار مجدداً وارد فعالیت های سیاسی و اجتماعی شد؛ روزنامه نوبهار دوباره منتشر شد و قصیده ای دارد به نام حب الوطن که در آن به شاه جوان اندرز می دهد که قانونمدار باشد:
- سعی فرما تا به قانون افکنی بنیان کار
- شه که از قانون به پیچد سر سزای کیفر است
تا در جای دیگری می گوید که چاپلوسان را از خود دور کند:
- چاپلوسان سخنچین را ز درگه دور دار
- چاپلوسی خرمن آزادگی را اخگر است
تاریخ مختصر احزاب سیاسی
اولین کاری مهمی که بعد از سقوط رضاشاه می کند انتشار کتاب دوجلدی تاریخ مختصر احزاب سیاسی است. توصیفات بهار از رویدادهای اجتماعی فوق العاده است. با اینکه نسبت به پادشاهی رضاشاه شخصاً نگاه منفی داشت اما این کتاب در بیان رویدادها بسیار مستند و بی طرفانه نوشته شده و با تحلیلی عمیقی ریشههای ضعف و قوت نظام حزبی ایران در آن دوران را نشان داده است.
او رضاشاه را شخصیتی دوگانه می داند که: از سویی، او یک مستبد بود که آزادی و دموکراسی را قربانی کرد، اما از سوی دیگر، فردی بود که توانست به هرجومرج داخلی پایان دهد و ایران را به سمت پیشرفت سوق دهد. او معتقد بود که اگر رضاشاه میتوانست به قانون احترام بگذارد، به یکی از بزرگترین پادشاهان تاریخ ایران تبدیل میشد.
کتاب تاریخ مختصر احزاب در عین حال از نظر ادبی هم شاهکار است و کتابی با نثری روان و شیوا و دقیق است که با استفاده از واژگان دقیق و جملاتی ساختارمند پیچیده ترین مسائل سیاسی را به زبانی ساده بیان می کند.
بازگشت به مجلس
یکبار دیگر هم در دوره پانزدهم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده تهران راهی مجلس می شود و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را برعده می گیرد اما به دلیل بیماری سخت سل در نیمه دوم 1326 مرخصی گرفت و برای درمان به شهر لزن سوئیس رفت.
کسی که این همه مدت در مناسب سیاسی بود انقدر دست پاک بود که حتی هزینه درمان بیماری خود را نداشت و مجبور می شود که از سوئیس به ایران بازگردد. بعد از بازگشت مدتی در دانشگاه درس داد تا اردیبهشت 1330 که در خانهٔ مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت او در آن زمان 64 ساله بود. با حضور عظیم مردم و دوستداران ادب تشییع می شود و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
از او 6 فرزند به یادگار مانده که معروفترین آنها مهرداد بهار است که او هم نویسنده و پژوهشگری پرمایه است که از او با عنوان پدر اسطوره شناسی ایران یادمی شود.