پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی فعالیت ها و خدمات انجمن حامی

عبدالحسین تیمورتاش

تراژدی تیمورتاش

عبدالحسین تیمورتاش مردی بود تیزهوش، توانا با چهره و پوششی اروپایی که در آن سال‌های ایران او را از دیگران بسیار متمایز می‌کرد. در کردار و گفتارش کمی خودستایی و تکبر نهفته بود. به همراهان رضاشاه پیوست و تاج پادشاهی پهلوی را او بود که بر سر شاه جدید گذاشت. اما کاریزمای او، قدرت کلام و نفوذ او و ترس رضاشاه از تاثیرگذاریش به همراه ارتباطاتی که گفته می‌شود با دستگاه‌های اطلاعاتی شوروی داشت و فساد مالی دست آخر کار دستش داد. از اوج قدرت که زمانی بعد از شاه، مرد دوم ایران بود به حضیض ذلت در زندان قصر خزید جایی که گفته می‌شود بر اثر بیماری و یا مسمومیت جان خودش را از دست داد

صابر صادقی-حدوداً سال 1260 خورشیدی در روستای نَردین از توابع شهرستان مَیامی سمنان به دنیا آمد. پدرش کریمدادخان در جوانی وارد دستگاه یارمحمدخان سهام الدوله بجنوردی مرزدار و ملاک بزرگ شمال غرب خراسان شده بود. و در این مقام پیشرفت کرد و سرانجام پیشکار یارمحمدخان شده بود.

از خوش حادثه بعد از به تخت نشستن مظفرالدین شاه یارمحمدخان پیشکار خود را با هدایای زیادی برای شاه و درباریان به تهران می فرستد. پدر تیمورتاش هم سکه‌ها در بین خدمه و خواجه ها تقسیم می کرد، اسب‌ها بود که به اصطبل رجال و درباریان و امنا دولت می فرستاد.  کریمدادخان پدر عبدالحسن تیمورتاش چنان نفوذی در دربار پیدا کرد که معروف شد به معززالملک و در همان ماموریت از طرف دربار حکومت تربت به او واگذار شد. در سال 1282 خورشیدی هم از طرف عین الدوله و مظفرالدین شاه حکومت و امیری قائنات را به دست میگیرد.

با درگذشت یارمحمدخان، موقعیت کریمداد بیشتر هم شد و توانست لقب معززالملک را برای پسرش بگیرد و برای خودش هم لقب امیرمنظم را پیشنهاد کرد که مورد تصویب صدراعظم و شاه قرار گرفت.

تیمورتاش در این دوره پسری 17 ساله بود، از موقعیت پدر استفاده می کند و برای ادامه تحصیل راهی روسیه میشود البته قبل از تحصیل دوره ای یکساله را در عشق آباد می گذارند تا بتواند زبان روسی بیاموزد. در همین دوره یکساله مشخص می‌شود این پسر استعداد عجیبی در یادگیری زبان دارد و به سرعت پیشرفت کرد و زبان روسی را کامل کرد.

بعد از یکسال آموزش زبان برای ادامه تحصیل همراه پدرش راهی سن پطرزبورگ شد.

اولین کاری که این دو در سن پترزبورگ انجام می دهند دیدار با پرنس میرزا رضاخان ارفع الدوله وزیر مختار ایران در روسیه بود. کلاً پدر و پسر از جوانی تا مرگ جز با نجبا و اشراف با کسی دیدار و مراوده نمی کردند. طبق توصیه پرنس ارفع او را در مدرسه سوارنظام معروف روسیه به نام مدرسه سوار نظام نیکولای ثبت نام کردند. یکی از مدارس نظامی درجه اول روسیه که فقط شاهزادگان و فرزندان اعیان و اشراف با اجازه امپراطور روسیه حق ورود و تحصیل در آن را داشتند.

عبدالحسین خان جوان در دوران روسیه با عنوان نردینسکی رفت و آمد می‌کرد چراکه معززالملک معنای خاصی در روسیه نداشت و آن جایگاه و اشرافیت را نشان نمی داد.

آنطور که معروف است او در این مدرسه بسیار کوشا بود و جزو شاگردان ممتاز مدرسه بود و زبان فرانسه را هم یاد می گیرد و به سنت شاهزادگان روس آن را زبان دوم خود می دانست.

بعد از 6 سال و فارغ التحصیلی از مدرسه نظام پیشنهادی از  ارتش روسیه دریافت می کند که با درجه کاپیتانی استخدام شود ولی با مشورت  مشیرالملک وزیر مختار  ایران در روسیه این سمت را نپذیرفت و راهی ایران شد.

مترجمی وزارت امورخارجه

عنوان نردینسکی را فراموش کرد و با لقب معززالملک در وزارت امورخارجه با سمت مترجمی شروع به کار کرد. دانستن دو زبان خارجی در آن زمان برای جوانی که در وزارت امور خارجه کار می کند بسیار مطلوب بود. کار مترجمی پول زیادی نداشت، کلاً می توانم بگویم پولی نداشت چراکه دولت ایران در آن دوره چنان فقیر بودکه در یکسال و خورده‌ای کار در این سمت اصلاً حقوقی دریافت نکرد. اما برای او پول مطرح نبود چرا که با ثروت پدری در خانه ای مجلل و با درشکه و اسب های ممتاز و اثاثیه کامل و فرنگی ساکن شد و درحالیکه مدیران وزارت امور خارجه پیاده به وزارتخانه می رفتند این مترجم زبان روسی با کالسکه چهاراسبه ترکمن و با پوشش و تکلکی که شبیه شاهزادگان روسی بود حاضر می شد.

آنچه برای معززالملک آن زمان تیمورتاش بعدی مهم بود ارتباطات سیاسی بود. از همان زمان رفت و آمد خود را با سفرای خارجی شروع کرد. مهمانیهای مجللی در خانه‌اش برگزار می کرد و با سوغات و ولخرجی دل دیپلمات ها و بیش از آنها خانم‌های دیپلمات ها را می ربود. مشهور است که او به مبادی و رسوم سنتی بسیار بی اعتنا بود. اصلاً اعتنایی به مبانی مذهبی نداشت و میخوارگی می کرد و در ارتباط با زنان برحسب تلقی آن روز ایران به اصلاح بی بند و بار بود.

دو زبان می دانست در این مدت زبان سومی را هم به دانسته‌های خود اضافه کرد و با پشتکاری عظیم و باورنکردنی به صورت خودآموز و بدون کمک از دیگران زبان انگلیسی را ظرف چند ماه فرا گرفت.

مشروطیت

بالاخره صدای مشروطه به صدا در می آید، فرمان مشروطه صادر می شود و اولین مجلس هم تشکیل می شود. شش ماه بیشتر از صدور فرمان توسط مظفرالدین شاه نگذشته بود که شاه فوت می کند و ولیعهد مستبد او محمدعلیشاه به تحت مرمر جلوس می کند. عبدالحسین خان معززالملک جزو هیاتی از وزارت امور خارجه است که برای اعلام پادشاهی محمدعلیشاه باید رهسپار کشورهای اروپایی از جمله اسپانیا و ایتالیا و سوئیس شوند.

جالب اینکه کشور ایران و وزارت امور خارجه در آن زمان چنان فقیر بود که اعضای این هیات برای این ماموریت باید از جیب خود هزینه سفر را می پرداختند. هزینه عبدلحسین خان را هم به روال همیشه پدرش پرداخت کرد تا او به همراه هیات برود و به مدت 4 ماه در واقع اروپا گردی کند و سری هم به کاباره‌ها و دانسینگ ها بزند و خوشگذرانی کند.

معروف است وقتی در بازگشت محمدعلیشاه اندام بلند، صورت زیبا و لباس فاخز معززالملک را می بیند بیش از همه جلب توجه کرد و به او اجازه داد تا هر وقت مایل بود شرفیاب شود.

بعد از این دوره او مایل بود زودتر از وزارت امورخارجه خارج شود. این شغل چیزی نبود که تبع سرکش را بتواند برآورده کند.

موضوع را با پدرش امیرمنظم در میان گذاشت و همان روز از طرف پدر که حاکم سبزوار بود نایب الحکومه بلوک جُوِین شد، منظقه ای در غرب خراسان شامل هشتاد پارچه آبادی و ناحیه بسیار مهمی از سبزوار بود که جمعیتی حدود پنجاه هزار نفر داشت.

حکمرانی و ازدواج

به این ترتیب عبدالحسین خان معززالملک حاکم 26 ساله سوار بر اسب سفید با خدم و حشم و اسکورت راهی این منطقه شد. سرگرمی او مشروب و شب زنده داری و بازی در شب ها و شرکت در مجالس ادبی شاهزاده محمدهاشم میرزا حاکم سبزوار در روزها بود. در این مجالس است که او دلبستگی خاصی هم به زبان فارسی پیدا می کند و بعداً صاحب بزرگترین و معتبرترین کتابخانه اختصاصی ایران می شود. گفتنی است که محمدهاشم میرزا بعداً نام خانوادگی افسر را انتخاب می کند و در بین مردم سبزوارد معروف بود به چلچله العلماء و دوستی او با عبدالحسین معززالملک تا آخر عمر ادامه پیدا می کتند.

در همین دوران حکمرانی هم با دختر خازن الملک از ملاکان خراسان به نام سرورالسلطنه ازدواج کرد. این عنوان السلطنه از جانب مادری می آید که خواهر عضدالملک سالخورده ترن مرد قاجاریه به او رسیده است.

روایت است که داستان عروسی سرورالسطنه و عبدالحسین خان معززالملک چنان مجلل بود و چنان افسانه‌ای بود که ورد زبان مردم سبزوار و جوین شد و بعد از سال‌ها هم پیرمردها و پیرزن های منطقه آن را برای فرزندانشان مانند افسانه های تاریخی بیان می کردند.

ورود به سیاست

با انتخابات مجلس دوم حاکم جوین هم می‌خواست به نحوی در تغییرات جدید به بازی گرفته شود. او با جریان پارلمان روسیه آشنایی داشت و می دانست که وکلاء مجلس می توانند چه نفوذ کلامی داشته باشند.

این دوره تاریخی ایران زمانی است که سیاستمداران کهنه کار عهد ناصری و مظفری جای خودشان را به جوانان انقلابی و باسوادی می‌دهند و هیچ جا هم برای معرفی این جوانان باسواد بهتر از پارلمان نیست. عبدالحسین خان  هم که سودای ترقی و خودنمایی داشت استعداد خود را هم در این کار می دانست عزم خود را جزم کرد و این تصمیم خود را هم با پدر و مادرش و بزرگان منطقه هم در جریان گذاشت و به عنوان یکی از وکلای خراسان راهی مجلس شورای ملی شد.

پس از افتتاح اولین جلسه مجلس عبدالحسین خان معززالملک منشی دوم هیات رئیسه انتخاب می شود. منشی اول ذکاءالملک فروغی بود.

جلسه اول مجلس شورای ملی هیجان زیادی داشت. ستارخان و باقرخان به مجلس آمدند و همراه با سردار اسعد بختیاری و سپهدار تنگابنی و آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی لوح های سپاسی برای آنها تهیه شد. در همین جلسه عضدالملک از طرف مجلس به نایب السلطنگی انتخاب شد.

سپهدار تنکابنی به مقام رئیس الوزرایی انتخاب شد.

معززالملک در تمام مباحث مجلس شرکت می کرد و از نمایندگان فعال مجلس بود. در کنار تقی زاده و مشیرالدوله و ذکاءالملک و چند نفر دیگر یکی از وزنه های مجلس شورای ملی بود و دولت ها ناچار بودند برای پیشبرد کارهای خود او را به یاری بگیرند و قبل از طرح موضوع با او مشورت کنند.

دو نطق او خصوصاً در آن مجلس معروفیت پیدا کرد. یکی نطق در تایید خلع صلاح مجاهدین بود که او به قانون و وزیر جنگ ایراد وارد که قانون آورده شده جامع و کامل نیست.

دیگری نطق بعد از اولتیماتوم روسیه من باب رویدادهای مورگان شوستر آمریکایی بود. در این نطق هم او با تسلطی که به روال‌های بین المللی داشت پیشنهاد کرد که می‌بایست به دلیل اختلاف نظر مجلس و دولت باید کمیسیون مستقلی و بااختیارات تام تشکیل شود.

سردار معظم خراسانی

زمان انتخابات مجلس سوم شورای ملی هم سردار معظم فرمانده قشون خراسان و از شهر قوچان کاندید می شود تا بدون دردسر و با آراء قابل ملاحظه به دارالشورای ملی ایران رهسپار شود و به فراکسیون اعتدالی‌ها می پیوندند که اکثریت مجلس را هم داشتند.

در دوران این مجلس است که کم کم آثار جنگ جهانی در ایران هم هویدا شده بود. شرایط جوری بود که نخست وزیر ایران مستوفی الممالک همه روزه به مجلس احضار می شد تا در مورد شرایط کشور از او سوال شود. نیروهای روس و انگلیس وارد ایران شده بودند. نیروهای روس که تا قزوین آمده بودند و حکومت مرکزی را تهدیدی می کردند. حتی به نظر برخی از نمایندگان می بایست پایتخت را عوض کرد.

کمیسیون میکس

در این زمان سپهدار تنکابنی با فشار روس و انگلیس دست به اقدامی زد که مغایر با نیت وطن پرستان و ملیون بود. قرارداد کمیسیون میکس که به موجب آن به ایران ماهیانه دو میلیون ریال پرداخت می شود و در عوض ایران اجازه تشکیل دو نیرو یازده هزار نفری در جنوب و شمال را به روسیه و انگلیس می دهد تا ظاهراً زیر فرمان وزارت جنگ ایران امنیت را در کشور مستقر کنند. به موجب همین قراردادهم امور مالی ایران باید تماماً زیر نظر کمیسیون میکس باشد.

دولت ایران چاره‌ای جز قبول نداشت یا باید می جنگید که نیرویی در دست نداشت یا باید با نیروهای روس و انگلیس که در دروازه های پایتخت بودند مصالحه می کرد. سپهدار هم مصالحه را پذیرفت.

یکی  از اعضای ایرانی این کمیسیون عبدالحسین خان سردار معظم خراسانی تیمورتاش بود به عنوان نماینده ایران در کنار نماینده روس و بریتانیا و  رئیس بلژیکی گمرکات ایران حاضر شدند و کارشان این بود که در طول جنگ جهانی بر دخل و خرج دولت ایران نظارت داشته باشند.

گفتنی است بعداً عضویت عبدالحسین خان مورد انتقاد گرفت در مجلس پنجم که پاسخ او این بود که اولاً این ماموریت را از طرف دولت قانونی وقت دریافت کرد و مسئولیت تشکیل آن متوجه او نیست و دوماً کسی باید بر روی این دخل و جرج ها از طرف ایرانیان نظارت می کرد. مضاف بر این او در ابتدا از این عضویت سرباز زد اما دولت او را  با این گفته که خوبست مضرات این اقدام محدود شود عضویت را به او قبولاند.

تجربه هم ثابت کرد که حق با تیمورتاش و دولت بوده زیرا بعداً که بریتانیا و روس خواستند اختیارات کمیسیون را بسط و توسعه دهند بعلت مخالفت نمایندگان ایران از این کار جلوگیری شد.

جنبش جنگل

فترت بین مجلس سوم و چهارم هم بعد از جنگ جهانی شش سال طول کشید. با آن ثروت پدری که داشت سردار معظم تیمورتاش نیازی هم  برای کار کردن نمی دید؛ مهمانی برگزار می کرد و لخرجی می کرد و این در شرایطی بود که مردم ایران بزرگترین قحطی تاریخ معاصر خودشان را تجربه می کردند و بخش هایی بزرگی از ایران در اشغال نیروهای خارجی بود. دولت‌ها بودند که می آمدند و می رفتند و تیمورتاش در هیچ کدامشان عضو نبود.

جنگ بین الملل اول پایان یافت ما ماندیم و خسارت جنگ‌هایی که متفقین برای ما باقی گذاشتند. وثوق الدوله روی کار آمد و می توان گفت در آن بازه زمانی اولین نخست وزیری بود که دست به کارهای ارزشمندی هم زد. اعضای کمینه مجازات را بعد از سال‌ها دستگیر  و محاکمه و برخی را اعدام کرد. راهزنانی مانند نایب حسین کاشی و پسرش و رضا جورانی را دستگیر و اعدام کرد و اصلاحاتی را در ایالات و ولایات انجام داد. کسانی را بر سرکار قرار داد که مانند خودش برنده باشند.

یکی از افراد مورد علاقه وثوق الدوله همین سردار معظم خراسانی تیمورتاش بعدی است که او را از دوران مجلس دوم و سوم می شناخت. می دانست تحصیلات نظامی دارد، خوش سخن است و ناطق توانمندی است، رشید و جدی است و اما جوان است و نمی توان فعلاً او را والی خراسان و آذربایجان و فارس کرد. در آن دوران گیلان از نظر امنیت وضع خوبی نداشت و میرزا کوچک خان و یارانش در  این منطقه تاخت و تاز می کردند و حتی دولت مرکزی قدرت را از دست داده بود.

این است که سردار معظم در سال 1298 خورشیدی حاکم گیلان می شود. مزیت تیموتاش این بود که همسایه شمالی روسیه را هم خوب می‌شناخت و حتی با برخی سیاسیون روس آشنایی شخصی داشت. به این ترتیب عبدالحسین خان سردار معظم خراسانی می شود حکمران گیلان. قریب یکسال در آنجا حکمرانی کرد و بعد به تهران احضار شد. برخی تاریخنگاران نوشته اند که در گیلان حکومت ترور و آدم کشی برقرار کرده بود و شبهای خودش را هم به عیاشی و مشروب خوری می گذراند. اما شواهد کلی و تصویری گنگ از آن ارائه می دهند.

واقعیت این است که سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) نقش کمترینی در سرکوب جنبش جنگل داشته است و قبل از او ماموریت سرکوب جنگلی ها از طرف وثوق الدوله ریس الوزرا به ژنرال وسولد استاروسلسگی فرمانده بریگاد قزاق داده شده بود استاروسلسکی هم این کار به به عهده سرتیپ ایوب خان گذاشته بود و ایوب خان هم که در سرکوب ناتوان شده بود. در نهایت هم با مشورت ژنرال روس و وثوق الدوله این ماموریت به عهده سرهنگ میرزا جوادخان متین الملک می افتد. او بود که با سیاست یا حیله با وعده تامین قوای قزاق  جنگلی ها را متفرق و دستگیر می کند.

متین الملک قرآنی را با مهر و امضا و پشتوانه تامین به دکتر حشمت و افرادش می دهد و آنها هم 300 تفنگ خودشان را تحویل قزاقخانه می دهند و فوراً دستگیر می شوند و به رشت می‌برند. بعد از بازجویی مفصل می دانیم دادگاهی در رشت تشکیل می شود که رئیس دادگاه خود میرزا جوادخان متین الملک است. در این دادگاه که گویا علنی هم بود متین الملک چنان خشونتی به او داشت که چند مرتبه به گوش دکتر حشمت سیلی می زند و سرانجام حکم اعدام او را صادر کرد و به مرحله اجرا درآورد.

وقتی این حکم صادر شد چندروزی بیشتر نبود که سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) به رشت وارد شده بود و ژنرال استاروسلسکی هم در هنگام اجرای حکم در رشت بود و این محاکمات زیر نظر محکمه نظامی صادر شده است.

در واقع داستان‌های آدمکشی و عیاشی و مستی سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) در حکومت گیلات داستان‌هایی هستند که بعد از شهریور 1320 با انشار جزوات بازیگران عصر طلایی در بخش تیمورتاش در مطبوعات ایران چاپ شد و بسیار مبهم و نارسا و کلی گویی است.

کودتای سوم اسفند

بعد از یکسال حکمرانی در گیلان او دیگر مسئولیتی را نمی پذیرد تا کودتای سوم اسفند 1299 که تهران به دست قوای مختصری از قزاق‌ها فتح شد. از همان روز هم بگیر و ببند ها آغاز شد و رجال سرشناس ایران مانند عین الدوله و سپهسالار و فرمانفرما و سعدالدوله و محتشم السلطنه و مستشارالدوله و نصرت الدوله و حتی نماینگان مجلسی مانند سیدحسن مدرس و روشنفکرانی مانند محمدتقی بهار و دشتی هم دستگیر می شوند.

تنها عده کمی بیرون مانده بودند از جمله سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) که در مراسم سلام آن سال به دربار می رود و با سفیر انگلیس مباحثه می کند که جلوی سیدضیا و این تندرویها باید گرفته شود. این خبر به گوش سیدضیاءالدین طباطبایی می رسد و در همان روز سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) هم دستگیر می شود و به زندان عشرت آباد می برند.

بالاخره هم با وساطت برخی از رجال آزاد می شود اما قرار بر این می شود که از تهران خارج شده و به قم برود و به عبارتی به صورت محترمانه تبعید شود.

سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) در قم تبعید است تا زمانی که دولت سیدضیا سقوط می کند حکومت قوام السلطنه روی کار می آید و بنا به فرمان احمد شاه همه زندانیان آزاد می شوند و تبعید شده ها به تهران باز می گردند.

در مجلس چهارم سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) در راس مخالفان سیدضیا در مجلس است. این مجلسی است که در تیرماه 1300 بعد از شش سال و نیم فترت افتتاخ شده بود. در عرصه داخلی و بین المللی خیلی اتفاقات افتاده بود. انقلاب اکتبر 1917 روی داده و بخشی از مجلس سوسیالیست‌هایی بودند که با آن انقلاب سمپاتی داشتند. کسانی مانند سلیمان میرزا اسکندری و ملک الشعرای بهار و شیخ ابراهیم زنجانی و محمدرضا مساوات.

سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) بهترین ناطق این مجلس بود و هیچ کس به گرد پای او نمی رسید. بعد از سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) به ترتیب سلیمان میرزا و سیدحسن مدرس بیشتر از همه نطق می کردند و در این مجلس نایب رئیس اول هم می شود.

در همین مجلس است که سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) اولین وزارت خود را هم دریافت می کند و در کابینه مشیرالدوله به وزارت عدلیه انتخاب میشود.

والی کرمان و سیستان و بلوچستان

در دولت بعدی قوام السلطنه دیداری با  سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) در می گیرد و رئیس الوزرا از او می خواهد به جای برگشت به شغل نمایندگی شغل دیگری را انتخاب کند. تیمورتاش هم می گوید به جز والی گری خراسان یا کرمان شغل دیگری را حاضر نیست قبول کند. قوام هم بلافاصله او را در تابستان 1301 به سمت والی کرمان و بلوچستان منصوب می کند.

او به هر دلیلی چندان مایل به والی گری کرمان نبود ولی می خواست این شغل را در کارنامه خود داشته باشد. این است که بدون خداحافظی با دوستان و نزدیکان با ماشین شخصی خود به همراه همسر دومش تاتیانا که زنی اهل ارمنستان بود و فوق العاده مورد محبت تیمورتاش بود عازم ماموریت کرمان شد.

در دوران اقامت کرمان هم بیشتر به زندگی شخصی خودش توجه داشت و از اینکه با همسر تازه اش دور از مردم زندگی راحتی داشت راضی بود. روایت  است که روزانه بیش از دو سه ساعت وقت خودش را صرف اداره امور نمی کرد و بیشتر در عمارت مخصوص والی که نسبتاً عمارت کوچکی بود وقت می گذراند.

همراهی با رضاشاه

همزمان با مجلس پنجم که قدرت سردارسپه دیگر برهمه مشخص شده بود سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) از نیشابور انتخاب می شود. گفته می شود که به جز تهران که انتخابات آزاد برگزار شد در انتخابات این مجلس نظامیان در شهرستان‌ها دخالت داشتند. به هر ترتیب بود سردار معظم که از جمله نزدیکان سردارسپه هم نبود به مجلس راه یافت.

در طول مجلس پنجم سردار معظم با زیرکی که داشت دریافته بود که مملکت به کدام سو می رود. احمدشاه کشور را ترک کرده بود و خیال بازگشت نداشت. تنها سردارسپه بود که می‌تاخت. از این رو هر وقت حس می کرد که سردارسپه احتیاج به دفاع  دارد از این کار دریغ نمی کرد. با فصاحت و توانایی نطقی و وجنات شیک و ممتازی هم که داشت توجه ها را به خود جلب می کرد. از همین رو این دو در مجلس پنجم بیشتر و بیشتر به هم نزدیک شدند و مورد مشورت سردارسپه قرار می گرفت.

رویدادهای زیادی در دوران مجلس پنجم به وقوع پیوست قتل میرزاده عشقی، قتل سفیر آمریکا در جلوی سقاخانه ای در تهران، استیضاح سردارسپه توسط کمیسیون اقلیب مجلس و سیدحسن مدرس، زد خورد مدرس و دیگرانی در بیرون از مجلس. همه طلیعه نظامی جدید را می‌داد که سردار معظم خراسانی (تیمورتاش) از آن دفاع می کرد. در حقیقت در این دوران تیمورتاش شده بود بازوی چپ سردار سپه. ذکاءالملک فروغی هم بازوی راست او.

سرانجام هم در همین مجلس بود که بعد از 130 سال بخت خاندان قاجار هم رو به افول گذاشت و در روز نهم آبان 1304 به رای نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی نمایندگان به انقراض سلسله قاجار رای دادند و حکومت موقت به والاحضرت رضاخان پهلوی واگذار شد و تعیین سلطنت دائمی ایران با رای مجلس موسسان گذاشته شد که در در 24 آذر 1304 به طور رسمی پادشاهی به خاندان پهلوی رسید.

پادشاهی پهلوی

سه موقعیت کلیدی به رضاشاه در رسیدن به پادشاهی بسیار کمک کردند. رئیس الوزرایی محمدعلی فروغی، ریاست مجلس شورای ملی سیدمحمد تدین و وزارت دربار عبدالحسین تیمورتاش. قبل از آن که اصلاً درباری در کار نبود. احمدشاه که از سال 1302 دیگر در کشور نبود و در اروپا ساکن بود. اما شاه جدید وزیر درباری می خواست که لایق پادشاهی پهلوی باشد و چه کسی بهتر از تیمورتاش. مظهر قدرت دربار پهلوی.

حتی می توان گفت موقعیت وزارت دربار در آن زمان مهمتر از رئیس الوزرایی بود. رئیس الوزرا در چهارچوب کارهای مملکت با همکاران خود مشعول کارهای روزانه است اما وزیر دربار در کنار شاه نشسته و این دو در تمام موارد با هم گفتگو و رایزنی می کنند. علی الخصوص پادشاهی که 50 سال پیش از این را به عنوان سرباز طی کرده و از آداب و رسوم درباری هیچ نمی داند. نیاز به معلم ومربی دارد که در این برهه تیمورتاش است.

اولین کار خطیر تیمورتاش برگزاری مراسم تاجگذاری است. تیمورتاش از سفرای انگلستان و بلژیک و اسپانیا و سوئر خواست برنامه های تاجگذاری سلاطین خود را برای او بفرستد تا بر اساس آنها برنامه ای که تا حدی با سنتهای ایرانی مطابقت داشته باشد طراحی و پیاده کند.

در روز چهارم اردیبهشت 1304 مراسم تاجگذاری شاه جدید انجام می شود. برنامه ریزی تیمورتاش قابل تحسین است. امتیازات تیمورتاش و فروغی رئیس الوزرا مساوی است حتی اینها    پشت کالسکه شاه جدید کالسکه دیگری کنار هم سوار بودند. هر دو هم در روز تاجگذاری نشان اول تاج را دریافت می کنند.

هنوز یکماه از تاجگذاری نگذشته بود که فروغی مکلف به استعفا شد ولی در کمال تعجب نه تیمورتاش که حسن مستوفی الممالک جای او را گرفت.

وقتی مستوفی الممالک داشت کابینه خود را می چید عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار از طرف رضاشاه مامور می شود به شوروی برود و ضمن اعلام پادشاهی رضاشاه  اختلافات که به شکل مضمنی در آمده بود را حل کند. دلیلش این بود که قرارداد دولت جدید ایران با ترکیه موجب شده بود شوروی با تجار ایرانی رویه خصمانه ای را در پیش بگیرد و مرزها را روی تجار ایرانی بسته بود و اجازه ورود کالاهای ایران را به قفقاز نمی داد.

هدف شوروی این بود که فشار بیشتری بر روی دولت ایران بیاورد تا بتواند امتیازات بیشتری را دریافت کند و می خواست به مانند عهدنامه ایران و ترکیه عهدنامه ای هم با آنان بسته شود.

همه کاره دولت جدید

پس از بازگشت به ایران دومین ماموریت هم به تیمورتاش داده شد. مستوفی الممالک رئیس الوزرای محافظه کار قبلی استعفا داده بود و تیمورتاش که همیشه منتظر این موقعیت رئیس الورزایی بود ماموریت داده می شود که نه تنها نخست وزیر بعدی را تعیین کند بلکه کابینه را هم بچیند.

رضاشاه به او می گوید که دست راست اوست و مستقیما می گوید که من تو را رئیس الوزرا نمی کنم ولی اختیار انتخاب رئیس الورزا و وزیران را به تو می دهم. پس به غیر از خودت هرکسی را میخواهی به مجلس پیشنهاد کن.

حتی قرار می شود که تیمورتاش در تمام جلسات هیات وزیران شرکت کند و در جلساتی که شاه حضور دارد در دست راست شاه بنشیدند.

نظام اجباری

یکی از تصمیمات دولت در این دوره نظام اجباری است. اقدامی که با مقاومت مردم و مخصوصا روحانیت و علما روبرو شد. شهر اصفهان در انتقاد به این دستور همه تعطیل شد و این تعطیلی و بست نشیتی به چند شهر دیگر هم نفوذ کرد. حتی علمای اصفهان به پیشوایی نورالله فشارکی و سیدالعراقین و بعد شهرهای دیگر به قم رفتند و خواستار لغو نظام اجباری شدند.

حتی مذاکره علمای تهران هم روی آنها تاثیر نگذاشت. تیمورتاش تصمیم داشت در مقابل تحصن قم به خشونت متوسل شود و صحبت از به توپ بستن قم شده بود. مخبرالسلطنه هدایت می نویسد که تیمورتاش هرچه در مذاکره با سفارتخانه ها زیردست است اما زبان علما را نمی داند.

بعد از مدتی تیمورتاش به قم رفت تا با علما مذاکره کند. خواسته علما این بود تجدیدنظر در قانون اجباری، انتخاب پنج نفر از علمای طراز اول در مجلس، تعیین نظار شرعیات در ولایات، جلوگیری از منهیات و اجرای مواد مربوط به محاضر شرع که در تشکیلات سابق عدلیه پیش بینی شده بود.

گفتگویی بین تیمورتاش مخبرالسلطنه و علما انجام شد و توافقی به عمل آمد. ده روز بعد از بازگشت حاج آقا نورالله فشارکی به اصفهان ناگهان حالش بد شد  و درگذشت. تفسیر عده ای این بود که به دستور حکومت به او زهر خوراندند.

شروع نزول

تیمورتاش تا سال 1309 مرد شماره دو ایران باقی ماند و همه در کارها از او الهام می گرفتند. رئیس الوزا را انتخاب می کرد کابینه می چید و حتی نمایندگان مجلس را او تعیین میکرد. آدمها را هم او حذف می کرد.

اما چه شد که یکباره همه چیز به هم ریخت. قدرت تیمورتاش چنان شده بود که دیگر از زبان شاه قول نمی داد و حسب الامر که پیش از این ورد کلامش بود نمی گفت. خود مستقیماً شده بود منبع امر و قول می داد. وزرا را توبیخ می کرد و به وزارتخانه ها می رفت و ایراد می گرفت معروف است یکبار رضاشاه خواست که فلان وزیر بگویید دیگر نیاید او هم می رفت به وزارتخانه و مثلاً می گفت “این وزیر بیعرضه لیاقت اداره اینجا را ندارد از قول من به او بگویید دیگر نیاید.”

ابهتی یافته بود که در چشم وزیران و دولتیان می توانست وزیر را خانه نشین کنند. یک تلفن از وزارت دربار کافی بود که حتی خود رئیس الوزرا با سر به خدمتش بشتابد.

کلوپ متجددانه ای تاسیس کرده بود و میهمانی های مجللی که هرشب وزرا و قدرتمندان چند ساعت در آن وقت می گذاندند و تصمیمات مهم در آنجا گرفته میشد. مخصوصاً تصمیمات دو وزارتخانه داخله و خارجه در آن کلوپ گرفته می شد. دستور شاه نیاز نبود؛ زبان تیمورتاش همان زبان رضاشاه بود.

روزنامه ها تصمیمات کشور را نه از دید شاه بلکه ناشی از افکار بلند تیمورتاش قلمداد می کردند و در مورد آن می نوشتند. حتی می توان گفت به فرموده خود تیمورتاش این مرقومات نوشته می شد. تیمورتاش فراموش کرده بود که قدرت در دست کیست.

برنامه انگلیس برای تیمورتاش

دستگاه های اطلاعاتی انگلیس در ابتدا در مطبوعات انگلیس از عناوینی مانند والاحظرت اقدس استفاده کردند که نشان از قدرت و کاردانی او باشد و با آگاهی که از روانشناسی رضاشاه داشتند در روزنامه تایمز مثلاً رشد و پیشرفت های اخیر را مدیون تدابیر تیمورتاش دانستند ولی در ادامه به شیوه ماکیاولی وار نویسنده تایمز می نویسد که مساله کناره گیری رضاشاه از سلطنت و احتمال مرگ او وجود دارد چرا که شاه که در ملاءعام ظاهر می شود دیگر نشانی از سربازی تندرست و قوی بنیه ندارد و در چنین شرایط امکان تشکیل شورای نیابت را پیش می کشد. اداره کننده چنین شورایی کسی است که اداره کننده حقیقی مملکت است؛ عبدالحسین خان تیمورتاش.

این مقاله و گزارش‌های خصمانه عوامل  انگلیس مانند عیسی فیض موجب شد که شاه را شدیداً به خودش مشغول کند. شاه در آن زمان 60 سال داشت و موهایش سفید شده بود و شبیه به مردی 75 ساله بود. در صورت فوت یا مرگ به هر صورتی در شرایطی که ولیعهد بسیار جوان است اگر زمان قدرت به دست شورای سلطنت بیفتد چه می شود؟ با حضور تیمورتاش جاه طلب مسیر کشور به چه مسیری می رود؟

این تنها مقاله ای نبود که تیمورتاش را جایگزین شاه معرفی می کرد از آن به بعد مطالب مختلفی در مطبوعات اروپا توسط دستگاه اطلاعاتی انگلیس نوشته می شوند که همین رویه را دارند. مقالاتی مداخلانه که در واقع ذم تیمورتاش بود. برخی مقالات رضاشاه را مترسکی معرفی می کرد که هیچ نقشی برای او قائل نبودند و می نوشتند که همه تحولات در ایران ناشی از قدرت تیمورتاش است.

این اخبار کم کم و به تدریح توسط آیرم به عرض شاه می رسید تا برای ضربه نهایی زمینه سازی کنند.

اما رضاشاه از طریق گزارش‌ها می دانست که تیمورتاش با ورشیلف به صورت خصوصی دیدار و گفتگو کرده است.

این است که وقتی مدیران شرکت نفت ایران و انگلیس به تهران آمدند تا مذاکرات نفت را از سربگیرند این بار فروغی و تقی زاده بودند که مخاطب مذاکرات بودند و تیمورتاش تدریجاً احساس کرد که زیر پای او خالی شده. کم کم محبت رضاشاه هم به او کمتر شد.

این است که بعد از مدتی تیمورتاش برای استراحت به سواحل بندر چمخاله مازندران می رود. استراحتی و مرخصی که قرار بود 40 روزه باشد اما شاه ناگهان بعد از 16 روز او را احضار کرد او هم در دربار حضور یافته و به رتق و فتق امور پرداخت. یکی از دلایل احضار هم این بود که کشتی ای در چمخانه پهلو گرفته بود که از نظر لاپورت چی ها مشکوک بود.

بعد از بازگشت هم دیگر کمتر در کارها مداخله می کرد و بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و معاشرت با دوستان معدود خود می کرد.

اولین زنگ خطر زمانی زده می شود که هیات نظارت بر بانک ملی ضمن بررسی ترازنامه پی به سوءاستفاده‌های زیادی در بانک ملی پی می برد. مدیر آلمانی بانک و معاونش سوءاستفاده هایی کرده بودند که قسمتی از آن در اثر توصیه و دستورهای تیمورتاش وزیر دربار بوده.

وقتی به رضاشاه اطلاع می دهند شاه کوهی از آتشفشان شد و مخبرالسلطنه رئیس الوزرا و تیمورتاش را احضار می کند. پرونده ها را جلوی آنها انداخت و با تشر گفت اینطور مملکت را اداره می کنید.

تیمورتاش تا آخر موقعیت وزارت دربار را حفظ می کند ولی متوجه بی مهری شاه نسبت به خود حتی نگاه‌های عضب آلود و تندی‌های بیجای او شده بود. تا اینکه در روز پنجشنبه اول دی ماه 1311 بعد از اینکه به روال معروف از دربار به منزلش بازمی گردد توسط چند نفر از ماموران آگاهی دستگیر می شود. در آن زمان تیمورتاش در خانه مجلل سرداراسعد بختیاری زندگی می‌کرد. سرهنگ فضل الله بهرامی پاکتی دربسته و مهر شده به تیمورتاش می دهد. درستوری با مارک دربار و امضای رئیس دفتر مخصوص رضاشاه. به او اعلام شد که از این تاریخ به بعد در دربار سمتی ندارید  تحت کنترل نظمیه هستید و حق خروج از منزل را هم ندارید.

اولین کسی که با اجازه شاه به ملاقات تیمورتاش رفت علی اکبر داور وزیر عدلیه بود. دومین نفر سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ بود. پس از این دیدارهای دوستان هرچه خواستند پیش شاه زبان به شفاعت او گشودند نتیجه ای نداد. علی دشتی نماینده مجلس و مدیر روزنامه شفق سرخ بدون کسب اجازه از شاه به دیدن تیمورتاش رفت و فردای آن روز احضار شد.

تیمورتاش دو ماه تحت نظر بود و هر روز وضع او بدتر میشد. حسینقلی نواب در این مدت مشغول رسیدگی به حساب های بانک ملی و سوءاستفاده هایی بود که در گذشته توسط تیمورتاش انجام شده بود.

پرونده ای به جریان افتاده بود که تیمورتاش در آن چند اتهام داشت.اول مذاکره با شرکت نفت که در آنجا ولخرجی های مفصلی برای خودش از پول بانک ملی انجام داد. دلیل آن البته ولخرجی تیمورتاش نبود؛ قضیه این بود که پول در دست تیمورتاش لیره بود و در همان هنگام لیره استرلینگ که قدرتمندترین پول جهان بود یکباره سقوط کرد و این سقوط موجب بحران بین المللی شده بود. تیمورتاش هم پس از بازگشت به ایران مابه تقاوت نرخ لیره را از بانک ملی پس گرفته بود.

نخستین محاکمه تیمورتاش برگزار شد و تیمورتاش به سه سال حبس و محرومیت از تمام حقوق اجتماعی و استراداد مال حاصل از ارتشاء و پرداخت سی و هشت هزار و پانصد و نود دو تومان و هزار و هفتصد و دوازده لیره انگلیس محکوم شد.

در محاکمه دوم در مورد جریان رشوه صادرات تریاک توسط حاج حبیب الله امین است که این دادگاه دو روز طول کشید و سرانجام تیمورتاش در مورد محکومیت دوم به 5 سال جبس مجرد محکوم شد. او که در دادگاه اول سه سال حبس محکوم شده بود بر اساس قانون می بایست مدت حبس بیشتر در مورد او اجرا شود.

ولی جزیمه مالی او بسیار سنگین شده بود در مجموع دو محاکمه و بدهی های او به خزانه دولت یک میلیون و دویست و بیست هزار ریال شده بود که در آن موقع بسیار سنگین بود و با این جرایم مالی تمام دارایی منقول و غیرمنقول او از بین می رفت.

بعد از این محاکمات تیمورتاش را از 9 مهرماه 1312 در زندان قصر بردند. اما در زندان زیاد دوام نیاورد. طبق گزارش پزشک زندان او به دلیل بیماری فوت کرده اما طبق گزارش گلشائیان او مسموم شده بود.

بعد از مرگ تیمورتاش، املاک و دارایی‌های او توسط دولت مصادره شد؛ و همسر اولش سرورالسلطنه به همراه فرزندان ایران، منوچهر، مهرپور و هوشنگ به منطقه‌ای دور افتاده تبعید شدند. تاتیانا همسر ارمنی دوم هم به همراه دو فرزند دیگرش پریچهر و نوش آفرین از این تبعید در امان بودند.

یکی از دخترانش به نام ایران دخت است. ایران دخت تیمورتاش هم از آن زنانی است که در تاریخ اسمش همراه شده است با دریایت و بزرگی. چنان خونخواه پدر بود که وقتی بعد از شهریور 20 قاتل سیاسیون زندان قصر پزشک احمدی به عراق فرار میکند او هم به بغداد می رود سرانجام قاتل پدر خود را به تهران می آورد و در دادگاه محاکمه می کند.

او اولین زن دندانپزشک  ایران است و بنیانگذار دانشکده دندانپزشکی دانشگاه مشهد. مسعود بهنود زندگی او را در کتاب سه زن در کنار مریم فیروز و اشرف پهلوی زندگی ایراندخت تیمورتاش را هم روایتگری کرده است.

در همین باره

مشتاقانه منتظر دریافت نظرات شما دوستان عزیز هستیم





For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

پیشنهادها

خوانده شده ها

آخرین خبرها

مطالب مرتبط

تبلیغات

۴۹۴۵۹۷۹۰_۱۹۶۸۱۷۴۰۱۳۴۸۹۲۳۰_۲۴۳۹۸۳۴۳۰۶۵۳۷۸۴۸۸۳۲_n
Maryam-Mirzakhani