سریال تاسیان

جامعه‌شناسی سریال تاسیان؛ سرنوشت کارخانه ها در رقابت نیروهای چپ و مذهبی

سریال تاسیان که با فراز و فرودهایی در ابتدای نمایش روبرو شده بود (توقیف به دلیل ادعای تطهیر ساواک و سفیدنمایی دوران پیش از انقلاب) به پایان رسید و تاثیرات پررنگی از خود به‌جا گذاشت. تم سیاسی سریال که با زنده‌کردن خاطرات دهه پنجاه ایران در هم آمیخته بود توانست در جذب مخاطب موفق باشد.

مهران صولتی- البته سریال آغازی درخشان ولی پایانی ضعیف داشت. در بخش‌هایی از سریال هم بینندگان شاهد کش‌آمدن بیهوده مجموعه بودند (سکانس‌های حضور امیر و شیرین در شمال). در این یادداشت به برخی از مضامین جامعه‌شناختی در تاسیان می‌پردازیم:

در سریال جریان چپ به عنوان متهم و مقصر اصلی تمام نابسامانی‌ها معرفی شده است. روایتی درست ولی غیر دقیق! درست به‌دلیل آرمان‌خواهی، رمانتیسیسم، و وابستگی این گرایش به بلوک شرق. واقعیت این‌است که در جهان چپ‌زده دهه‌های شصت و هفتاد میلادی انقلاب به تنها گزینه مطلوب جهان تبدیل شده و جوانان عمدتا رادیکال در پی آفرینش جهانی فاقد تبعیض، نابرابری و استعمار بودند. روشن است که ایران به عنوان کشوری پیرامونی هم آشکار در معرض تاثیر‌پذیری از اندیشه‌های چپ بود.

اما روایت دقیق‌تری که سریال به دلیل پاره‌ای از ملاحظات به آن نپرداخت این است که نیروهای مذهبی که میدان‌دار تحولات سیاسی از نیمه‌دوم سال ۵۶ تا پیروزی انقلاب هستند به همان اندازه چپ‌گرایان متوهم، اراده‌گرا، و بی‌اعتنا به واقعیت‌ها بوده‌اند. در این‌جا نشان داده‌ام که علی شریعتی هم با مالکیت خصوصی مخالف و با سرمایه‌داری دشمن بود. خلاصه این‌که پیامدهای انقلاب ۵۷ از جمله مصادره کارخانجات، ملی کردن صنایع و بانک‌ها، و تسخیر سفارت امریکا نتیجه نوعی رقابت برای پیشاهنگی توده میان نیروهای چپ و مذهبی در ایران بود.

مفهومی به نام پیامدهای ناخواسته هم در تاسیان حضور پررنگی دارد. این مفهوم که در قرن بیستم و توسط جامعه‌شناس امریکایی رابرت مرتون وضع شد اشاره به عواقب پیش‌بینی نشده‌ای دارد که هرگز مراد کنش‌گران یا نظام‌های اجتماعی نبوده است. نیت‌های خیری که چه بسا شر آفریده اند. شاید آشکارترین نمونه برای این مفهوم در تاسیان رفتار عاشقانه امیر باشد. عشقی که در ابتدا تصور می‌شد به‌تنهایی برای ادامه زندگی آینده فارغ از واقعیت‌های اجتماعی- خانوادگی او و شیرین کافی باشد.

سریال اما نشان داد که فقط عشق برای خوش‌بختی کافی نیست. تلاش خیرخواهانه امیر در تحریک کارگران کارخانه جهت جلوگیری از سفر جمشید نجات به خارج از کشور هم در عمل به یک تراژدی ختم شد که هر دو عاشق را نابود ساخت. مثال‌های دیگر برای مفهوم پیامدهای ناخواسته می‌تواند توسعه دانشگاه‌ها توسط شاه که در عمل به کانون نارضایتی و تبلیغ انقلاب انجامید، و کشاندن بی‌پروای دین به عرصه عمومی توسط علی شریعتی که در عمل به حکومت روحانیون ختم شد باشد.

پروژه مدرنیزه کردن ایران که با صنعتی شدن کشور در دهه ۴۰ به اوج رسید اگر چه به‌دلیل حضور کارآفرینان خودساخته‌ای هم‌چون جمشید نجات به رشدی شتابان در عرصه اقتصاد انجامید اما به دلیل فقدان آزادی فعالیت احزاب سیاسی و سندیکاهای کارگری نتوانست به شکل گیری اخلاق مدرن و مدنی بینجامد. التماس‌های نجات برای انجام گفت‌و‌گو میان او و کارگران بیشتر از آن‌رو نافرجام ماند که جامعه توده‌ای، تشکل‌نیافته، و سرکوب‌شده دیالوگ رابه عنوان امکانی برای مصالحه و حل مسئله نمی‌شناسد.

نکته پایانی: با گذشت دو سده از نخستین آشنایی جدی ایرانیان با مقوله تجدد حجم مسائل حل‌نشده و بحران‌های انباشت شده چندان فزونی یافته که جز با نقادی گذشته و احصای سهم تک‌تک نیروها و جریانات سیاسی راهی به سوی توسعه‌یافتگی گشوده نمی‌شود. البته که در این میان رفتار جمعی و روان‌شناسی اجتماعی ایرانیان هم شایسته تامل است!

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها