پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
۲۲ بهمن ۱۴۰۱ | دیدگاهها برای سلاح و سیانور؛ جنبشِ سیاهکل و سرنوشتِ متفاوتِ چریک ایرانی و فرانسوی… بسته هستند | خارج از صنعت, منتخب سردبیر
سلاح و سیانور؛ جنبشِ سیاهکل و سرنوشتِ متفاوتِ چریک ایرانی و فرانسوی…
19بهمن سالروز آغاز سیاهکل است مخالفانش بر آن نامِ شورش گذاشته اند و موافقانش، جنبش. هر چند مردم ِخطه شمال با آن چریکها همراهی نکردند و قبل از رسیدن ژاندارمها، خودِ دهقانان شمال، آنها را دستگیر و طناب پیچ کرده و تحویل ژاندارمها دادند اما با اینهمه، میتوان آنرا جنبش نامید چرا که خواست آنها، خواستِ بخشی از جوانان عاصی ایران بوده و در نتیجه، با اعدام آنها، از بین نرفتند بلکه در سپهر سیاسی ایران و فضای دانشگاهها رشد کردند. آنان، نمایندگان نسل شورشی و آرمانگرای دهه1960 و 1970م بودند که در فضای دیکتاتوری و خفقان، خشن ترین راه مبارزه یعنی تفنگ و سیانور و خون را برگزیده بودند...
✍️ علی مرادی مراغه ای
♦️اما تقدس سلاح و سیانور در آن زمان، مختص ایران نبود بلکه در بسیاری از نقاط جهان با استقبال مواجه شده بود و زمانیکه آن موج و شَبَه وارد ایران شد مثل همه مفاهیم دیگر، رنگ ایرانی بخود گرفت.
در اینجا بر آنم نگاهی بیندازم به فرجامِ چریک فرانسوی و چریک ایرانی…
می خواهم ببینم فضای مختنقِ ایران و فضایِ آزاد فرانسه با جوانِ چریکشان چگونه برخورد میکنند؟! آیا فرصت میدهند تا آن شورِ جوانی سپری گردد و جای خود را به ایام پیری و تجدید نظر و تغییر بدهد؟!
♦️میانگین سنی چریکها به25 نمیرسید و هنگامیکه من به افکار قبل از 25 سالگی ام فکر میکنم از آنهمه خامی، خنده ام میگیرد…!
می دانم که آرمانشهر آنان، تخیلی و دست نایافتنی بود، اما سالمترین و بهترین جامعه به نظر من، آن خواهد بود که در آن، پیرانِ جامعه، به جوانانش فرصتِ جولان دهند، تا اشتباه بکنند و سپس، فرصت تجدید نظر و جبران اشتباهات بدهند، تا اشتباهاتشان را سکوی پرواز و استعلا سازند…
♦️اما طنز این نوع مبارزه چنین بوده که در آن، چهگوارا كشته شد، شهيد و اسطوره گشت، اما فيدلكاسترو پيروز شد ديكتاتور گرديد!…
آنان که کشته میشوند، به صورت چهگوارای مقدس درمی آیند،
اما آنانکه بقدرت میرسند به هيأت استالين، مائو، پل پت، كيم ايل سونگ درمی آیند!
اما آنانکه نه کشته شدند و نه با قوه قهریه بقدرت رسیدند، ماندند، تغییر یافتند و به هیئتِ رژی دبره یا فرخ نگهدار درآمدند!.
♦️مسعود احمدزاده خودش مترجم کتاب «انقلاب در انقلاب» رژی دبره بوده و استعاره «موتور کوچک» و «موتور بزرگ» را از رژی دبره گرفته بود که میگفت «موتور کوچک» یعنی چریکها با فدا کردن خود باعثِ بحرکت در آمدنِ «موتور بزرگ» یعنی مردم میگردند…
اما در ایران، «موتور بزرگ» از جایی دیگر و درست از نقطه مقابلِ چریکها بحرکت درآمد!
♦️رژی دبره نیز به مانند احمدزاده به صف چریکها پیوست و با چه گوارا همراه شد حتی دستگیر و تا آستانه اعدام رفت، اما با اعتراضات ژان پل سارتر، آندره مالرو، سالوادور آلنده، پابلو نرودا و پاپ پل ششم، از زیر تیغ دولت بولیوی رَست، عمر زیادی کرد، سرانجام، به عنوان مشاور میتران رئیس جمهور فرانسه راهی كاخ اليزه شد و به ایران سفر کرد البته با حضور صاحبان کمپانیهای پژو، رنو، توتال، آلستوم و تلهکوم در هتل های تهران!.
و در ایران هم فرخ نگهدار، از سرِ تصادف، زنده ماند و البته بقدرت نرسید! آواره شد و به سرزمین امپریالیسم سرمایه داری پناه برد، همان امپریالیسمی که در جوانی میخواست آنرا با بمب بترکاند!
می توان اسامی زیادی از این طایفه بر شمرد از مردگان و زندگانشان که یا چنان شدند و یا چنین گشتند…!
♦️رژی دبره برجسته ترین نماد زنده نسل شورشی آرمانگرای دهه 1960 بود که امروز به این شکل در آمده!
اما مسعود احمدزاده وقتی پس از شکنجه های طاقت فرسای کمیته مشترک آریامهری، به جوخه اعدام سپرده شد، تنها 25سال داشت. نمی دانیم اگر به مانند رژی دبره، دهه پر تب و تابِ 1967را پشت سر میگذاشت و عمر دراز میکرد، چه تحولی در خطوط فکری چریکِ کشور جهان سومی ایجاد میشد؟!. شکی نیست که آن روحیه پویا و جستجوگرانه ای که او داشت، هرگز به محدوده تنگ و پوست گردویی چون «مبارزه مسلحانه: هم استراتژی، هم تاکتیک» بسنده نمیکرد…
✅اما شوربختانه، جوامع استبدادی و جهان سومی، فرصتِ انتخابهای مجدد را برای جوانانشان نمی دهند این جوامع، انعطاف پذیر نیستند، خشن هستند.
این جوامع، مثل خانواده های فقیر و طبقه پایین را می مانند که در آن، فرصت زیاد وجود ندارد، فرصت جبران هم وجود ندارد و آدم با یک بار لیز خوردن، دیگر کمر راست نمی کند و برای همیشه به قعر بدبختی ها فرو می غلتد و سقوط می کند…
«تابلوی سیاهکل» که در آن، گوزن نماد چریک است و بیژن جزنی آنرا در سال 1350ش. در زندان عشرت آباد كشيده.