پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
به مناسبت روز درگذشت جهانگرد بزرگ عصر قاجار
حاج سیاح: ناصرالدین شاه، كاري كرد که هیچکس امیدی به ایران نداشته باشد
میرزا محمدعلی محلاتی (حاج سیاح) متولد ۱۲۵۲ قمری/ ۱۲۱۵ خورشیدی - /۱۸۳۶ میلادی – درگذشته ۱۳۴۳ قمری/ ۱۳۰۴ خورشیدی /۱۹۲۵ میلادی، فعال سیاسی مشروطه و سفرنامهنویس بود. وی از شهرستان محلات راه میافتد و میرود و میرود و از خود دور و دورتر میشود تا به گفته خودش به دنبال دانش برود: «من پویندهای بودم به دنبال دانش، نه به دنبال باختن خود.»
حمید سیاح در مقدمه کتاب «دوره خوف و وحشت» پدرش را اینگونه معرفی میکند:«پدرم حاج محمد علی سیاح محلاتی، فرزند مرحوم حاج محمد رضا، در خانوادهای دوستدار علم و ادب به دنیا آمد و در عنفوان جوانی برای تحصیل علوم متداوله آن زمان به تهران و بعد با کمک مالی عموی خود به عتبات مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علمای عصر خویش بهرهمند شد. در مراکز علمی نجف و کربلا، از ممالک مختلف، از جمله قفقازیه و هندوستان، طلاب مسلمان برای تحصیل علوم دینی گرد آمده و به بحث و فحص در ارتباط با وضع حکومتهای مسلمان و مقایسه آنها با ممالک اروپایی مشغول بودند، مرحوم پدرم نیز که آتش بیداد حکام و صاحب منصبان قاجار را ملاحظه کرده بود، با داشتن چنین عقیدهای شوق سیاحت و مطالعه در وضع اجتماعی ممالک مترقی در ایشان بر انگیخته شد.»
حاج سیاح نخستین ایرانی است که در دوران مدرن، جهان را حسابی گشته بود. با بسیاری از بزرگان نیمه قرن ۱۹ مانند تزار روس، گاریبالدی، امپراطور بلژیک و رئیس جمهوری آمریکا دیدار و بحث کرده و همچنین نخستین ایرانی است که عبارت حقوق بشر را به معنای امروزی آن به کار برده است…
در سال ۱۲۷۶ه ق از مسیر زنجان و تبریز و مرز قفقاز سفر خود را به دور دنیا آغاز کرده و ابتدا،عمدا خبر مرگش را به خویشاوندانش میرساند تا دیگر کسی منتظر بازگشتش نباشد سفری که ۱۸سال به طول می انجامد و حسابی پخته و مذاب میگردد.
علاوه بر شناخت جهان و تحولات دنیای مدرن به زبانهای ترکی، ارمنی، روسی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی مسلط شده و سرانجام در ۱۴رجب ۱۲۹۴ه ق/سوم مرداد ۱۲۵۶ه ش که سی سال از حکومت ناصرالدین شاه قاجار میگذشت به ایران برمیگردد.
از ابتدای ورود به وطن شاهد جهل، فقر،ظلم و بیعدالتی هموطنانش گردیده آنرا ضمن مقایسه با اوضاع اروپا با قلمی آتشین و نقادانه به تصویر میکشد اما دیدار و گفتگوی او با ناصرالدین شاه جالب است که از دو منبع که دست اول هستند ذکر میکنم:
نقل دیدار حاج سیاح با ناصرلدین شاه در کتاب دوستعلی خان
ابتدا دوستعلی خان معیرالممالک مینویسد: « ناصرالدین شاه با معدودی از خواص در دیوانخانه به صحبت ایستاده بود ناگاه از لای درختها نظرش به حاج سیاح افتاد که در کنار دیوار برای شرفیابی انتظار میبرد شاه با دیدن او سر را آهسته جنبانیده با اشاره دست او را پیش خواند.
حاج سیاح با شتاب آهنگ حضور کرد… ناصرالدین شاه رو به او کرده گفت: از قراری شنیدهام هم مسلکت ملکم در روزنامه قانون مطالبی در مورد لزوم دادن آزادی و برقراری آئین مشروطه در ایران نوشته. از قول من به او بنویس که به اندازه تو و امثال تو عقل و شعور دارم تواریخ خوانده و از اوضاع دنیا نیک آگاهم. نیک میدانم که ترقی کامل مملکت بسته به آگاهی است ولی دادن آزادی به مردم نادان و بی سواد و رها ساختن عنان اراذل و اوباش تیغ در کف زنگی مست نهادن است و آرامش و امنیت کشور را به خطر انداختن.
مخصوصا به او بگو که این فضولیها را کنار بگذارد و مطمئن باشد روزی که تشخیص دهم مردم شایستگی داشتن حکومت مشروطه و لیاقت استفاده از آزادی را دارند اگر لازم شود از تاج و تخت نیز میگذرم و مشروطه را به آنان ارزانی میدارم.
مردم قبل از آزادی احتیاج به سواد و تربیت صحیح دارند ترتیب این کار را در حدود امکانات داده ام و بلافاصله پس از برگزاری تشریفات«قرن»به یاری خداوند آنرا به مرحله اجرا خواهم گزارد» (یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصرالدین شاه،دوستعلی خان معیرالممالک…ص۳۷)
نقل دیدار از کتاب خاطرات حاج سیاح
ادامه این گفتگو را از خاطرات خود حاج سیاح می آورم که چشم در چشم ناصرالدین شاه دوخته و انتقادی نیشدار میکند و دیگران بخاطر بی ملاحظه گی و اینکه ممکن است مورد خشم شاه قرار گیرد او را میترسانند
اما ناصرالدین شاه بجای خشمگین شدن از حاج سیاح میخواهد بماند و در دربار کار کند! حاج سیاح خود مینویسد:
«در قصر عاج دیدم شاه بر صندلی نشسته، بنده را نزدیکتر خواند، در حضور ایستادم، فرمود: شنیدم بسیار جای دنیا را دیدهای؟
عرض کردم بلی به قدری که ممکن بود، فرمود: حالِ آنوقت ایران با الان تفاوت پیدا کرده است؟ با تمام توصیه ها که به من شده بود نتوانستم تقیه نموده و حق را پوشیده بدارم، لذا با خود گفتم، بگذار تا در مقابل تمام تملق گوییهای دیگران، یک نفر هم برای یک بار حقیقتی را به گوش او برساند شاید بی اثر نباشد،
گفتم: بلی بسیار. یکی از تغییرات مهم در این چند سال که خوب به چشم میخورد،تنزل ارزش پول است، پول در مملکت مثل خون است در بدن که زندگی مملکت با حرارت و دَوَران آن است به این ترتیب که میبینم در اندک زمان،این مشت نقد ایران شکسته و سوخته و فنا میشود و اینکار عاقبت خوشی ندارد.
شاه روی به سپهسالار کرده فرمود:خوب! جوان است و قابل نگاهداری است نگاهش میدارم.عرض کردم قابل هیچ گونه نوکری نیستم.شاه فرمود:بهتر از گدایی است.عرض کردم ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم/با پادشه بگوی که روزی مقرر است. فرمود:کسی که اینقدر انگشت به ک و ن دنیا کرده درویش نمی شود!پس مرخص فرمودند به منزل بازگشتم»(خاطرات حاج سیاح…ص۷۲)
حاج سیاح در خاطرات خود درباره امیرکبیرمینویسد :
«بعد از ان مرحوم تا الان ایران روی بهبودی ندیده ومردی روی کار نیامده واگر از کسی امید نجات ایران میرفت فورا او را ازکار انداخته اند طریقه شاه براین بود که اصلا کسی را در ایران زنده نگذارد که مردم امیدواری بوجود او داشته باشند و در کارها اراذل و بی سر و پایان را دخالت دهد که مطیع محض و الت اجرای مقاصد او باشد.»
حاج سیاح در ادامه به نقل از فرماندار وقت اصفهان مینویسد: یک روز امیر را در سفر به اصفهان و درچهل ستون خیلی برافروخته دیدم گمان کردم خبر بدی از سرحدات رسیده، بناگاه امیر گفت: صادق رنگ امیز ومحمدکله پز را اوردند؟ عرض کردند: بلی حاضرند، وقتی ایشان را اوردند پرسید: «مگراعلان نشده بودکه دولت مایه ابله کوبی به اصفهان فرستاده وامرکرده مردم به اولاد خود ابله کوبی کنند؟ شما چرا نکرده اید تا ازهریک طفلی تلف شده ؟ گفتند: سواد نداشتیم اعلان را بخوانیم امیرگفت: جارهم زدند در معابر هم گفتند البته تقصیرکردید، حکم کرد انها را چوب بزنند فرماندار گفت با وساطت من انها بجای چوب خوردن جریمه شدند و پول جریمه نداشتند امیر از جیبش پرداخت.
حاج سیاح درادامه از فرماندارنقل میکند که به امیر گفتم اخر این موضوعی نیست که اینقدر شما را مشتعل کرده ، امیرگفت: من تعجب دارم که شما شنیدید دونفر از هموطن هاتان بی جهت تلف شده اند و به شما تاثیر نکرد واقعا بدبختی بزرگ ایران قتل ان مرحوم بود، پس از قتل ان مرحوم امور مملکت بازیچه هواپرستان گردیده و کلا نظر اطرافیان سلطنت براغفال ناصرالدین شاه بود…………
سیاح درادامه مینویسد: …..ودسته ها در رقابت با یکدیگر در تقرب و جاه داشتن نفوذ ومنحصرکردن غارتگری ومال و منال بخود داشتند……کم کم روس وانگلیس وکشمکش ایشان دراغفال این مملکت بیچاره وسلب قوای باطنی ان شدت پیدا میکند.
حاجی سیاح زندگیای سراسر همراه با شر و شور داشت از اینرو سرگذشت او برای بسیاری جذاب و خواندنی و قابل توجهاست. او سفرهای طولانی مدتی به اقصی نقاط اروپا و آمریکای شمالی و همچنین کشورهای شرق از جمله هندوستان صورت داده و کشورهای زیادی را دیده بود. پس از ۱۸ سال سفر به فرنگ، وی در سال ۱۸۷۷ به ایران بازگشت و وارد صحنه انقلاب مشروطیت شد و بخاطر نوشتن نامهای انتقاد آمیز به مدت ۲۰ ماه رهسپار زندان نیز گردید.
وی از دوستان نزدیک سید جمال الدین اسدآبادی بود. حاجی سیاح از روشنفکران عصر قاجار محسوب میشود که سختی زیادی کشید و کتابهایی هم نوشت. حاج سیاح در سن ۸۹ سالگی در سال ۱۹۲۵ درگذشت.
از حاجی سیاح دو کتاب به جا مانده؛ یکی خاطرات حاج سیاح (دورهٔ خوف و وحشت) و دیگری سفرنامه حاجی سیاح محلاتی است که در واقع جلد دوم خاطرات محسوب میشود و نایاب است و به شرح سفرهای او مربوط میشود.
میرزا ملکم خان از وی بهعنوان «منادی غیب» در جنبش آدمیت، و معیر الممالک (داماد ناصرالدین شاه قاجار) وی را یک فراماسون نام بردهاند. وی نخستین بار از طریق نیویورک وارد آمریکا شد، و تا سانفرانسیسکو نیز در سفرهای خود پیش رفت، جایی که در ۲۶ می۱۸۷۵ تابعیت آمریکا را در دادگاه ناحیهٔ ۱۲ کالیفرنیا رسماً پذیرفت.
منبع :عصر اسلام با نگاهی به نوشته محمود سرابادانی
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات