پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

Untitled
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

با نگاهی به سریال کیف انگلیسی

دهه 20 و داستان 10 سال هرج و مرج در دهه طلاییِ بدون ديكتاتوري

سریال «کیف انگلیسی» از آثار فاخر زنده یاد سید ضیاء الدین دری بود که با موضوعی جالب و جذاب اما با موضع تیز و جانبدارانه علیه نیروهای فکری کشور، اعم از نخبگان، روشنفکران، روزنامه نگاران و کنشگران سیاسی و پارلمانی ساخته شد و در سال ۱۳۷۹ و شروع مجلس اصلاح طلب ششم و دوران طلایی مطبوعات ایران،  از شبکه یک صدا و سیما پخش شد. مرحوم سیروس گرجستانی، در این سریال، نقش بهادر خان، یکی از زمینداران محلی را بازی کرد که اگر چه، درک و دانش سیاسی درستی نداشت اما به هر طریقی می خواست سلطه و نفوذ  سنتی خودش را حفظ کند.

 

بازیابی دهه گمشده در کیف انگلیسی

داستان فیلم به وقایع سیاسی ایران در دهه ۱۳۲۰ شمسی مربوط می شود. دهه ای خاص که دیکتاتوری دوره رضاه شاه سقوط کرده بود و خودکامگی دوره محمدرضا شاه پهلوی، هنوز شکل نگرفته بود. این دهه، یعنی تا قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، یک مقطع ناشناخته اما سرشار از وقایع آموزنده در تاریخ ایران است که باید آن را «دهه گمشده» نامید، پیدا کرد و از نو شناخت.

این دهه، یک برش و فرصت بی نظیر تاریخی ( مثل ۱۰ سال اول انقلاب مشروطه و ۳ سال اول انقلاب اسلامی) در رهایی ملی و بسط آزادی های سیاسی بود که متاسفانه به کشمکش و هرج و مرج گذشت. دهها حزب و روزنامه سر برآوردند اما بر سر هم خراب شدند، جدای از جدال های فرساینده سیاسی، آتش منازعات قومی برانگیخته شد و حتی کار به جدایی آذربایجان از ایران انجامید و ثابت کرد که مشکل تاریخی ایران، فقط در حکومت های استبدادی خلاصه نمی شود، بلکه افراد و گروههای برخوردار از فرهنگ سیاسی استبداد زده نیز، به اندازه مستبدان برای جامعه و حکومت ایران فرصت سوز و خطرآفرین بوده اند!

جدال طبقات سنتی و جدید

در سریال « کیف انگلیسی»، منصور ادیبان (با نقش آفرینی علی مصفا) به عنوان روزنامه نگار و  روشنفکر جوان با افکار وطن خواهانه و مترقی تلاش می کند تا در فضا باز سیاسی بعد از سقوط رضاشاه و از طریق انتخابات، نماینده مجلس شود و به ساختار قدرت ورود کند اما مقهور توطئه و تقلب طبقه اشراف و زمیندار و بوروکرات های فاسد حکومتی می شود و در نهایت از طریق روابط عشقی با دختر یکی از متنفذین سیاسی به نام مستانه (لیلا حاتمی) و نیز حمایت انگلیسی ها، موفق می شود تا به پارلمان راه یابد اما چون وامدار خارجی هاست، از آرمانهای روشنفکری فاصله گرفته وحتی در جهت خلاف منافع ملی نیز حرکت می کند.

در این سریال، مرحوم سیروس گرجستانی نقش بهادر خان، یکی از زمینداران محلی را بازی می کند که اگر چه، درک و دانش سیاسی درستی ندارد اما از طریق باج گیری از اهالی پایین دست و باج دادن به اشراف بالادست، رشوه به مقامات دولتی و حتی اعمال نفوذ و تقلب در انتخابات و تعیین نماینده مجلس و سایر شیوه معمول مثل زورگویی و  تهدید رقبا و تلاش برای ایجاد یک پیوند سببی و وصلت پسرش با دختر یک ارباب شهرنشین و خلاصه به هر طریقی می خواهد سلطه و نفوذ  سنتی خودش را حفظ کند.

 با همه اینها، جامعه ایران در دهه ۲۰ درگیر مدرنیسم و نو شدن است و طبقه زمیندار ایران به عنوان حامل ارزش های سنتی و شبه فئودالی، رو به زوال است. بهادر خان می فهمد که هم جامعه در حال تغییر است و هم او در حال پیرشدن است و هم پسر لاابالی اش استعدادی برای جانشینی و حفظ سلطه خانوادگی بر روستائیان پیرامون او را ندارد اما از طرفی، برای بهادر هنور قابل قبول نیست که به گفته خودش، جوجه فکولی های روشنفکری مثل منصور ادیبان، در قلمرو او عرض اندام کنند و حتی بخواهند مستقلانه، وارد مجلس شوند. هرچند از فهم راههای درست مصالحه و همکاری نیز عاجر است و  هیچ شیوه ای جز زورگویی و تهدید برای کنار زدن رقیب، به ذهنش خطور نمی کند. 

بهادر خان و غفلت از الزامات زمانه

بخش زیادی از موضوع سریال کیف انگلیسی و ایضا عمر بهادر خان، به جای آموختن روش های نوین حفظ قدرت، احترام و اقتدار، صرف تخریب و مهار رقیب جوانی مثل منصور ادیبان می شود. بهادر خان با تقلب در آرا و حتی خرید رای شماران و متولیان صندوق های رای،  برای مدتی موفق می شود ادیبان را منکوب کند و نماینده خودش را به مجلس بفرستد اما در نهایت کم می آورد و احساس می کند که باید با این جوان روشنفکر که به نوعی نماینده طبقه متوسط جدید نیز به حساب می آید، کنار بیاد.

بهادر به منصور ادیبان می گوید: من از پدر تو زمین و دارایی بیشتری داشتم اما به « لفظ و قلم صحبت کردنش غبطه می خوردم». به عبارتی او با همه دارایی اش، به خاطر عقب ماندگی فکری و فقر در تعامل اجتماعی، احساس پوچی و بی وزنی می کند و زمانی تصمیم برای پذیرش واقعیت سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در دهه ۱۳۲۰ و انطباق خودش با  اقتضائات مدرن می گیرد که  دیگرخیلی دیر شده است و تقریبا در  واپسین روزهای عمر، ملتمسانه از ادیبان می خواهد که او را ببخشد و  لااقل بعد مرگش، مراقب ماترک و ورثه اش باشد. زمانی که موضع نخبگان در قدرتی مثل ادیبان هم نسبت به او، موضعی ترحم برانگیز شده  و نیازی به برابری و تعامل با طبقات سنتی احساس نمی کند.

زنده یاد، سیروس گرجستانی، این نقش را به زیبایی ایفا کرد و اگرچه معمولا او را با نقش های طنز آلود می شناختیم، اما در این نقش خوش درخشید و هنرمندانه نشان داد که چگونه افراد قدرتمند، بواسطه عدم درک الزامات زمانه، از بام زورگویی و منطق زور به کف استیصال و عجز سقوط می کنند.

سیروس گرجستانی البته هنرمند قابلی بود و جدای از این نقش، در سایر فیلم ها و سریال ها، تا حدی راوی زندگی اغلب ما نیز بود. نمونه ای از شخصیت و رفتار امروز مردان ایرانی که واقعیت ها و تلخی های زندگی را با چاشنی طنز و بهت و سردرگمی سپری می کنند و به روی خودشان نمی آورند.

 موقعیت رو به زوال زمینداران

یکی از نکات جالب سریال « کیف انگلیسی»، تشریح موقعیت و قدرت فزاینده زمینداران در عرصه سیاست آن روز کشور است. زمینداران در حکومت قاجاریه، قدرتمندترین طبقه اجتماعی بودند. با اینکه در اغلب انقلاب های جهان، این طبقه به عنوان حامل ارزش های پیشا مدرن، مغلوب طبقه متوسط جدید یعنی روشنفکران و تجار و صنعتگران می شود، در ایران  اما وقوع انقلاب مشروطیت از قدرت زمین داران کم نکرد و حتی  ائتلاف زمینداران بزرگ مثل سردار اسعد بختیاری و سپهدار اعظم رشتی در شکست محمدعلی شاه قاجار و نجات مشروطه، باعث شد تا این طبقه خود را وارث نظام نوین و یگانه بازیگر مستحق سپهر سیاست ایران بداند.

رضاشاه، اگرچه در ابتدا، با تعدادی از اشراف زمیندار قاجاری درافتاد اما نهایت خود او به همراه تعدادی از  افسران ارتش و مقامات عالی رتبه حکومت  به جرگه زمینداران در آمدند و با زور یا رضا صاحب املاک گسترده شدند  و همچنین تاسیس اداره ثبت اسناد و املاک و قانونی شدن دارایی های ارضی ملاکین، قدرت این طبقه را حتی از قبل، بیشتر کرد.

در کوتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، زمینداران از محمد رضاشاه پهلوی حمایت کردند و تا اوایل دهه ۴۰ شمسی که با اجرای برنامه اصلاحات ارضی، به حاشیه رانده شدند، همچنان یکه تاز عرصه سیاست ایران والبته مانعی در جهت تجاری سازی کشاورزی و تبدیل اقتصاد ارضی ایران به اقتصاد صنعتی بودند.

روشنفکر ستیزی غیر معمول

در باره ماهیت سیاسی سریال کیف انگلیسی می توان، نگاه انتقادی تری داشت. این سریال فرهنگ «دایی جان ناپلئونی» و شعار« کار، کار انگلیسی هاست» که در میان ایرانیان زمینه ای داشت را تقویت کرد تا وسیله ای برای گریز از پذیرش عواقب و مسئولیت های تاریخ خود باشد.

نگاه فیلم هم نسبت به روشنفکران تحصیل کرده در غرب که آنها را طبقه ای خودفروخته و خائن معرفی می کند، به هیچ وجه منصفانه نیست. اتفاقا در دهه بیست هنوز فرهنگ چپ اندیشی و  غرب ستیزی و صنعت ستیزی در میان روشنفکران نفوذ نکرده بود و اغلب آنها تا حد زیادی با بورژوازی ملی و نیروهای تولیدی در ارتباط بودند.وانگهی نشانه ای در دست نیست که نشان دهد حتی روشنفکران ملی گرا و یا چپ مارکسیست به لحاظ فردی انسان های نفع پرست و فاسدی بوده اند و یا اینکه سایر طبقات، از آنها منزه تر بوده اند

اما یک نکته بسیار ظریف تر و البته غم انگیز تر در عمق این فیلم وجود داشت و آنهم نقش جوان کم سوادی مثل احمد( فرامرز اصلانیان) پسر عمه ادیبان  است که  در میان راه از ادیبان جدا می شود و بعد از مدتی  کار و شاگردی در بازار تهران و اتصال به نیروهای سیاسی و مذهبی، تحلیلگر، همه چیز فهم، مومن و خدمت گذار ملت می شود.

احمد با همسر مطلقه ادیبان ازدواج می کند اما حافظ ناموس ملت معرفی می شود و نشان داده می شود که اقدامات او و امثال (و نه لزوما نیروهای فکری جامعه)، به سرنگونی شاه  منجر شده است. آن شاگردان مغازه ها در بازارهای قدیم تهران که شب ها در مغازه می خوابیدند، اکنون تبدیل به طبقه قدرتمند سیاسی و اقتصادی شده اند که می تواند موضوعی خوب برای پژوهش و بررسی باشند.

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها