پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

پیری و رها شدگی

رهاشدگی بعد از یک عمر خدمت صادقانه ؛ یک خاطره غم انگیز از مرحوم علی سیاشی فر

بازنشستگان این سرزمین حال و روز خوشی ندارند. آنها را در این آشفته بازار بی رحم اقتصاد، رها مکن که لقمهٔ هر گرگِ دَدخو و دَرٓان شوند.*

✍ مالک رضایی
 
 
خدا رحمت کند زنده یاد “علی سیاوشی فر” را که چند روز پیش روی در نقاب خاک کشید و از میان ما رفت.
مدیری کار آزموده و توانمند که سوابقی ارزشمند از مدیریت در نقاط محرومی از استان ما را (اردبیل) در کارنامهٔ خود داشت.در عین حال مردی فرهیخته و ادیب بود که شهد و شکر از سخنش می بارید.
 
بعد از بازنشستگی و آشنایی با بی مهری ها و تلخی های این دوران، یادداشت بسیار خاطره انگیز و در عین حال، حزن آلودی نوشته بود. من اکنون به نسخهٔ اصلی آن دسترسی ندارم. اما حیفم می آید که مضامینی از آن را به مدد حافظه نه چندان خوب خود،باز نویسی نکنم …
 
نوشته بود :
 
“…من اوایل دههٔ ۵۰ ، فرماندار شهرستان محروم و دور افتادهٔ مغان از توابع استان آذربایجان شرقی (اردببل فعلی) بودم و اکنون بعد از گذشت ۳۰ سال از آن دوران، بازنشسته ای از بازنشستگان این دیارم.
 
در آن ایام، هنوز امکانات حمل و نقل و راه و جاده ها و دسترسی به نقاط مختلف محل مأموریت، به آسانی امروز نبود. ارتباطات موتوری و ماشینی محدود بود و جابجایی مأمورین ژاندارمری و دولت در منطقه غالباً با اسب و قاطر انجام می گرفت.
به جای وسایط مکانیزه، اسب هایی تیزرو و قبراق در اصطبل های هنگ و پاسگاههای ژاندارمری نگهداری می شد و در سوابق مکتوب اداری، همهٔ آنها حکم اموال دولتی را داشتند…. با از کار افتادن اسب ها، اسب های جوان و تیزرو ، جایگزین آنها می شدند.
فرمانداری هم بر اجرای دقیق مقررات این جابجایی ها، نظارت تام و تمام داشت …
 
روزی فرا رسید که تعدادی از اسب ها به سن از کارافتادگی و فرتوتی و پیری رسیدند. هنگ ژاندارمری از فرماندهی مافوق، استعلام کرد و پاسخ رسید: 
«به تعداد لازم، اسب های جوان از اعتبار دولتی خریداری شود و طی صورتجلسه ای اسب های پیر در میدان دواب شهر به فروش رسد و وجوه حاصله به حساب خزانه واریز شود».
 
در اجرای دستور، اسب های پیر برای فروش، روانه میدان شدند اما از بس که پیر و فرتوت بودند،کسی حاضر به خریداری آنها نشد. دوباره استعلام شد با این توضیح که اسب ها از فرط پیری، بازاری برای فروش ندارند. تکلیف چیست؟
 
پاسخ آمد: 
«با عطف توجه به مراتب استعلام، اشعار می دارد که طی صورتجلسه ای، اسب های فرتوت و از رده خارج را در کوه و بیابان، رها کنید. کاه و یونجه و جو و علف مازادی نیست که برای نگهداری آنان مصرف شود. اما دقت شود، با توجه اینکه بر پای آنها *نعل های دولتی* زده شده است، حتماً نعل ها را  به هر طریق مقتضی قبل از رها سازی اسب ها از پای آنها *جدا کنید* و با ثبت دقیق، آن اقلام را در انبار ژاندارمری نگه دارید».
 
*استعلام مجددی شد* که آخر، *اسب های پیر با پای علیل و بدون نعل و زخمی و خون آلود کجا می توانند بروند؟* 
پاسخ آمد که: 
« آن، دیگر مشکل ما نیست. مشکل اسب هاست! استعلام مجددی نکنید. دستور همین است که ابلاغ شد.*تمام*»
 
باری، اجرای دستور شد. اسب ها با پای زخمی و بدون نعل روانهٔ گردنهٔ سرد و یخ زدهٔ “لنگان” شدند و چند روز بعد، لاشه های آنها میان دره های یخ زده، پخش و پلا گشته بود. آنها همگی طعمهٔ گرگان گرسنه شده بودند!! …
 
مرحوم سیاوشی فر ، فرماندار اسبق در پایان این یادداشت، افزوده بود که : “…سرنوشت و وضعیت زندگی و رها شدگی ما هم بعد از عمری *خدمت صادقانه*، بی شباهت به سرنوشت غم انگیز آن اسب ها نیست… ” 
 *بازنشستگان این سرزمین حال و روز خوشی ندارند. آنها را در این آشفته بازار بی رحم اقتصاد، رها مکن که لقمهٔ هر گرگِ دَدخو و دَرٓان شوند.*
 
*آنچه که امروز بر آنها می گذرد، فردا نیز در انتظار تو خواهد بود .

در همین باره

Sorry, we couldn't find any posts. Please try a different search.

پیشنهادها

خوانده شده ها