روز اول کار در کوره ها
نویسنده

قاسم خرمی

مدیرمسئول

داستان زندگي و زمانه كارگران كوره هاي آجز پزي ( بخش پنجم)

روز اول شروع كار

كارگران بعد از استقرار و اسكان و تميزتر كردن اتاق هايي كه قرار بود در آن بخوابند و استراحت كنند، به سراغ كارگاهها و يا ميدان هايي مي رفتند كه قرار بود محل كارشان باشد

هر ميدان حدود  يك و نيم تا دو هزار متر مربع مي شد كه دور تا دور قمير يا كوره پخت آجر ساخته مي شد. هر قمير هم حدود 12 تا 16 كانال يا حفره داشت كه از طريق آن خشت ها را به درون قمير منتقل مي كردند تا در كوره با دقت خاصي بپزد و آماده استفاده در ساختمان سازي شود.

بزرگي ميدان ها و يا دوري و نزديكي آنها به آب و خانه هاي محل سكونت و قمير، باعث تفاوت هايي مي شد كه كارگران بر سر تصاحب اين ميدان ها با هم اختلاف و درگيري پيدا مي كردند و كار به قرعه كشي مي كشيد و به قيد قرعه مشخص مي شد كه هر دستگاه در كدام ميدان مستقر شود. البته گاه چند ميدان در اختيار كارگران ديگري مثلا كردها و افغانستاني ها بود كه افغانستاني ها معمولا زمستان هم در سركوره ها استقرار داشتند و كار پخت خشت هاي انبار شده را انجام مي دادند و به عبارتي سكونت گاه دائمي آنها بود.

منظور از ميدان كار، زمين تختي بود كه در كنار تپه هاي خاك يا سرمه ها ساخته مي شد. سرماهه ها هم شامل چند تپه نسبتا بزرگ خاكي بود كه مثل خاكريزهاي جنگي ساخته مي شد. مجموعه سرمه هاي هر 10 ميدان خشت زني، حجم خاكي معادل يك رشته كوه را شامل مي شد.

براي كارگران جواني كه اولين بار به خشت زني روي مي آوردند، باور اينكه بتوان خاك يك كوه را با بيل كند و با دست وارد قالب چوبي كرد، باور ناپذير به نظر مي رسيد، اما در پايان 6 ماهه كاري تقريبا همه اين كوههاي خاكي صاف مي شد. اصلا پايان كار، زماني اعلام مي شد كه خاك سرماهه تمام شده باشد. فرهاد كوه كن واقعي اينها بودند!

اولين روز كاري، معمولا به صاف كردن و تراز كردن ميدان خشت زني مي گذشت. فضاي گسترده ميدان را با ابزاري به نام تخته ميدان صاف و هموار مي كردند تا خشت هايي كه ابتدا به شكل گل در كف آن قرار مي گرفت، كج نشود و ترك نخورد. براي سفت شدن زمين هم تمام آن را آب مي گرفتند و مي كوبيدند تا فرونشست پيدا نكند و قالب ها درست روي زمين قرا بگيرند.

بعد از آن، گل سازان شروع مي كردند به كندن سرمه ها و ايجاد آبخوره هايي كه باعث خيس خوردن خاك شود و قالبداران و قالب كشان به دنبال تحويل ابزارهاي كاري مثل قالب ها و تخته قالب و قالب تراش و بيل و كلنگ و الك و شيلنگ و پلاستيك و غيره مي رفتند. قالب هاي نو مثل هر چيز نو ديگري در ابتدا درخششي داشت اما در پشت آن درخشندگي ظاهري و آن خنجر درخشنده، رنج و شكنجه اي بي پايان پنهان بود.

همانطور كه آبخوره ها در حال خيس خوردن و گِل ها در حال آماده شدن بود، قالبدارها و قالب كش ها با تهيه دستكش و كلاه لبه دار و شال عرقگير و كفش هاي كتاني آماده كار يا جدال 6 ماه مي شدند. در شش ماه پاييز و زمستان كه استراحت كرده بودند، تاول دستها و پاها تا حدودي التيام يافته بود و شروع دوباره كار، حقيقتا سخت بود.

ناراحتي فقط روزهاي پيش رو نبود، آنچه پشت سر گذاشته بودند نيز نظير پدر و مادر پير و مريض، زمين هاي زير كشت، همسر حامله و يا بچه اي كه به خاطر مدرسه نتوانسته بود آنها را همراهي كند، همه و همه بر دشواري كارها و روزها مي افزود. اما چاره اي نبود. فردا روز ديگري بود

ادامه دارد

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها