پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
زندگي و زمانه ابوالمعالي سيف الدين باخرزي
اين عارف بزرگ، در بخارا نیز از آزار مغولان در امان نماند؛ ابوالمفاخر؛ نوه وی در این خصوص گوید:«شیخ العالم سیف الدین، جمعی از کافران قصد او کردند و دشمنان سعی ها نمودند و ایلچی به بخارا آمد و شیخ را در نماز گرفتند و برفتند و روز دیگر از شهر بیرون آوردند و به اردو می بردند و چند هزار آدمی مشایعه می کردند و از سر حزن آب از دیده می باریدند و شیخ همچنان بربسته در بسط و فرح بود
مرضيه اسدي( كارشناس ارشد تاریخ و تمدن ملل اسلامی)
ابوالمعالی؛ سیف الدین سعید بن مطهر بن سعید بن علی صوفی باخرزی (586-659ق) عارف و شاعر بلند مرتبه باخرزي است که در نیمه دوم قرن ششم هجری در این منطقه متولد شد.{ باخرز اكنون يكي از شهرهاي استان خراسان رضوي است).
ابوالمعالی علوم مقدماتی را در زادگاه خود فرا گرفت و در آنجا با علمای برجسته ای مانند خواجه سنجان و استاد مردان هم صحبت بود. پس از آن، جهت آموختن فقه، قرائت و تفسیر به هرات و نیشابور رفت و در آنجا از محضر بزرگان کسب فیض کرد.
وي همچنين، ارادت خاص به سنایی شاعر بزرگ پيدا کرد و بارها می گفت:« ای کاش باد مرا آنجا برد که خاک سنایی است یا خاک او را بیاورد تا من سرمه چشم کنم»(دهلوي، 1386: 428). ابوالمعالي ایامی را نیز در خوارزم سپری کرد و به حضور شیخ نجمالدین کبری شتافت و به پوشیدن خرقه فقر، از دست شیخ مفتخر گشت(شیرازي، 1328: 121).
یورش مغولان در قرن هفتم هجری به خراسان، موجب آوارگی دانشمندان بسیاری به اقصی نقاط جهان شد. از جمله این افراد برجسته، ابوالمعالی بود که با حمله مغولان به بخارا پناهنده شد و تا اخر عمر آنجا ماند(عباسی و یارمحمدی، 1391: 126). ابوالمعالی که در این ایام در سنین جوانی به سر می برد به توصیه مراد خود؛ نجم الدین کبری، جهت ادامه دادن مسیر ارشاد، در بخارا در محله فتح آباد خانقاهی بنا کرد و در مسجد صرافان آنجا مشتاقان و مریدانش در مجالس وعظش شرکت می کردند(باخرزی، 1383: 2/213).
ابوالمعالی در این شهر چنان شهرتی بدست آورد که به شیخ بزرگ و خاندانش به شاهان بخارا شهرت یافتند(منشی کرمانی، 1328: 43). اين عارف بزرگ، در بخارا نیز از آزار مغولان در امان نماند؛ ابوالمفاخر؛ نوه وی در این خصوص گوید:«شیخ العالم سیف الدین، جمعی از کافران قصد او کردند و دشمنان سعی ها نمودند و ایلچی به بخارا آمد و شیخ را در نماز گرفتند و برفتند و روز دیگر از شهر بیرون آوردند و به اردو می بردند و چند هزار آدمی مشایعه می کردند و از سر حزن آب از دیده می باریدند و شیخ همچنان بربسته در بسط و فرح بود و این رباعی می خواند:
بـی خویـش و تـبـار و بـی قرینم کردي
بـــا فــاقــه و فــقــر هــمـنـشـیـنـم کـــردی
اين مرتبه مقربان درِ توست
يارب به چه خدمت اين چنينم کردي»
(باخرزی، 1383: 2/270)
ابوالمعالي پس از اینکه در بخارا مقام و منزلتی به دست آورد، مورد احترام سلاطین و شاهان معاصر خود واقع شد بطوریکه سرقویتی بیگی؛ خاتون مغول و مادر منکوقاآن(خان مغول) هزار بالش نقره را به بخارا فرستاد تا در آنجا مدرسه بسازند و ابوالمعالی را مدیر و متولی آن قرار دهند. همینطور دستور داد تا با آن پول، جهت تعلیم طالبان و مدرّسان علم، دیه ها بخرند و وقف اهالي محل کنند(جوینی، 1385: 3/8-9).
گزارشی دیگر بر آن است که برکه خان؛ پسر تولی از خانان مغول وقتی به بخارا آمد و شیخ را زیارت کرد، به دست او مسلمان شد(سراج، 1363: 2/195). سلاطین قراختائی کرمان نيز برای شیخ مقام والایی قائل بودند، ترکان خاتون از ملوک این سلسله(حک. 655-681) برای اینکه ابوالمعالی یکی از فرزندان خود را جهت ارشاد مردم به کرمان بفرستد، هدایای بسیاری تقدیم او کرد.
ابوالمعالی بنا به این درخواست، فرزند خود؛ برهان الدین را به کرمان فرستاد تا وی در مدرسه قطبیه آنجا و خانقاهی که ترکان خاتون احداث کرده بود، تعلیم دهد. سلطان جلال الدین سیورغتمش از دیگر سلاطین این سلسله(حک. 691-681ق) در کرمان برای برهانالدین باخرزی مدرسه، خانقاه و بیمارستان احداث و املاک بسیار بر آنها وقف کرد(منشی کرمانی، 1328: 43-59).
این شاعر و صوفی بزرگ، علاوه بر برهان الدین، دو فرزند دیگر نیز داشت، یکی جلالالدین محمد که در سال 661ق در چند فرسخی بخارا کشته شد. آخرین فرزند وی، مظهرالدین مطهر بود که پس از وفات پدر به قونیه آمد و به دیدار مولانا نایل گشت(باخرزی، 1414: مقدمه/ 19-22).
آثار چاپی ابوالمعالی باخرزی عبارتند از:
- رساله در عشق:
این رساله که به زبان فارسي نگارش شده، توسط ايرج افشار تصحيح و در مجله دانشکده ادبیات تهران در سال 1340ش چاپ شده است. از جمله اشعار این رساله:
عشق ار چه بلای روزگارست خوش است
وین باده اگر چه با خمارست خوش است
ورزیدن عشق اگر چه کاریست بزرگ
چون با تو نگاری سروکارست خوش است
******
اندر ره عشق چون و کس پیدا نیست
مستان شده ایم هیچ می پیدا نیست
مردان رهش به همت و دیده روند
زان در ره عشق هیچ پی پیدا نیست
(سیف الدین باخرزی1396: 89-96).
- رباعیات:
باخرزی دیوان مستقلی ندارد و تنها رباعیات پراکنده وی در تذکره ها باقی مانده که بخشی از رباعیات وی با رباعیات ابوسعید، باباافضل، خیام و دیگران خلط شده است (باخرزی، 1414: مقدمه/18).
- وصایا:
وی این اثر را در سال 629ق خطاب به یکی از مریدان خود بنام شمس الدین محمدبن حسن بن علی حسینی نگاشت و اشارات تاریخی او به وضع مدارس و خانقاهها از مطالب مهم این اثر است.
- 4. وقایع الخَلوَه
- کتاب شرح اسماءالحسنی
- کتاب فتاوا و وقعات عرفانی باخرزی
- نامه به شیخ سعدالدین حموی(سیف الدین باخرزی، 1396: 27-147).
ابوالمعالی سرانجام در 21 ذیالقعده سال8-659ق در روستای فتحآباد بخارا وفات یافت و همانجا آرام گرفت. در جهت قبلهِ آرامگاه شیخ، آرامگاه فرزندان وي و در جهت شرقی، آرامگاه نوادگانش قرار دارد(معین الفقراء،1370: 43-40).

