پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
سناتوری و صنعتگری؛در باره زندگی سیاسی و حرفه ای سناتور قاسم لاجوردی
قاسم لاجوری، با اینکه با روحیات شاه آشنایی کامل داشت، اما درجه ای از انتقادات ملایم و بعدا تند از سیاستهای اقتصادی دولت را در پیش گرفت و هشدار داد که به جای کنترل دستوری قیمت ها، رقابت ایجاد کنید و به جای « مرکز بررسی قیمت ها» باید « مرکز نظارت بر انحصار» تشکیل دهید! چون اگر انحصارها شکسته شود و رقابت آزاد شود، رقابت آزاد خود به خورد به کنترل تورم و کاهش قیمت ها منجر خواهد شد. در هر صورت،« راه حل کنترل تورم و غلبه برگرانی، گروه ضربت نیست!». غیر از این باشد، صادرات نابود می شود و تولید به صرفه نخواهد بود و « فرش فروش ها، بساز و بفروش خواهند شد»!
آخرین تصویر دلپذیر از حضور خانواده لاجوردیان در عالم سیاست، مربوط به سال 2020 و حضور سیما لاجوردیان( وکیل دادگستری، استراتژیست سیاسی و عروس اکبر لاجوردیان) به عنوان کاندیدای حزب دموکرات در رقابت های انتخاباتی مجلس نمایندگان آمریکا بود که با سیمایی خندان، رقیب جمهوری خواهش را به چالش کشیده بود. نتیجه آن رقابت، هرچه بود، سیمای سیاست برای خانواده لاجوردیها اما همیشه به این خندانی و بشاشی نبوده است.

برگردیم به سالهای پرماجرا
چندماهی از انقلاب 57 نگذشته بود که شتر مصادره ها جلوی خانه بزرگترین خانواده صنعتی ایران زانو زد. ابتدا کارخانه ها و سپس کلیه اموال 16 نفر از برادران لاجوردی از سیدمحمود و اکبر بگیرید تا احمد و قاسم و حبیب و خواهران و دامادها و فرزندان آنها در فهرست مصادره ها قرار گرفت. وسعت اموال و دارایی ها به حدی بود که شناسایی و توقیف همه آنها، حدود 10 سال طول کشید. فقط ارزش سهام آنها در کارخانجات تحت امر، به پول آنروز، نزدیک به یک میلیارد تومان بود؛ از ارزش خانه ها، زمین ها، ویلاها، خودروها، جواهرات و اشیاء قیمتی مصادره شده آنها، از حساب خارج بود. اگر از پل مدیریت در خیابان چمران تهران عبور کرده باشید، دانشگاه فعلی امام صادق ( شعبه مدیریت هاروارد سابق) یک قلم از آنهاست؛ قلم دیگر حدود 80 کارخانه و 15 هزار نیروی انسانی و ساختمان برخی از وزارتخانه های امروز است. جالب است که 49 درصد از سهام شركت هاي روغن نباتي صنعتي بهشهر و مارگارين از خانواده ایرانی لاجورديان ستانده شد و بعدها به سرمايه گذاراني از عربستان سعودي، داده شد!
باری، امواج انقلاب این خانواده ریشه دار را سخت تکان داد. لاجوردی ها، ابتدا از دَرِ مذاکره و مقاومت درآمدند. استدلال می کردند که ما 110 سال در کار تجارت و صنعت بوده ایم و آنچه اندوخته ایم، محصول یک عمر کار و تلاش و جان کندنمان بوده است. برای این منظور به سراغ سران انقلاب اسلامی نظیر بازرگان و بهشتی و بنی صدر و یدالله سحابی و دیگران رفتند که توضیح دهند، این کار شما، حتی اگر قانونی باشد، قطعا شرعی و اسلامی نیست اما گوش شنوایی در کار نبود و شر و شرع قضایا اهمیتی چندانی در فضای چپ زده وقت، نداشت. به قول حافظ :« چه توان کرد که سعي من و دل باطل بود».
در مرداد 1358 قضیه از توقیف اموال گذشت و پای جان در میان آمد. احمدلاجوردی( پسر محمود لاجوردی) هدف ترور گروه تندروی اسلامی فرقان به رهبری علی اکبر گودرزی قرار گرفت اما جان سالم به در برد. با شلیک این گلوله، خروج لاجوردی ها از کشور شدت گرفت و در تابستان 59 اکبر به عنوان سرسخت ترین عضو خانواده لاجوردیان، دست از مبارزه برای عودت اموال، کشید، جانش را برداشت و بصورت قاچاقی از مرزهای زمینی کشور خارج شد. قاسم از سفر خارج بازنگشت و فقط بزرگ خاندان در ایران مانده بود؛ سید محمود
سید محمود 86 ساله اما سودای دل کندن از میهن و نیز عادت خانه نشستن نداشت. از اینرو، به رغم اينكه عمده شركت ها و كارخانه هاي او را تصرف و عرصه را بر او تنگ كرده بودند، اما همچنان روزها مي آمد و در دفتر كارش در صنايع بهشهر(محل فعلي وزارت آموزش و پرورش) مي نشست و منتظر فرونشستن غبارها بود. تا اينكه در روز 17 بهمن 1360 به دستور غلامرضا شافعي، قائم مقام وقت سازمان صنايع ملي، از آنجا بيرون رانده شد و مغموم و بیمار كشور را ترك كرد و در آمریکا درگذشت( سعیدی، 1399: 264 ) و به این ترتیب حضور خاندان لاجوری در ایران، به خط پایان رسید.
لاجوردي ها از خانواه هاي اصيل و پرقدمت صنعت ايران و شايد بشود گفت درکل آسيا و خاورميانه، بودند و حضور آنها در اين عرصه هم محصول فرايند طبيعي «ديگر بازار» يعني تبديل سرمايه تجاري به سرمايه صنعتي بود. خانواده هاي صنعتي ديگري در ايران بودند كه از مسيرهاي ديگري به جمع بورژوازي صنعتي پيوسته بودند. به عنوان مثال خانواده فرمانفرما ( مالكان كارخانه نفت و لامپ پارس) از زمينداري به صنعت آمدند، خيامي ها ( مالكان ايران ناسيونال) و حبيب ثابت (كارخانه پپسي) از كارگري به صنعتگري روي آوردند. شواهد نشان می دهد دوام و توفیق خانواده های دارای خاستگاه تجاری، در حوزه کارآفرینی، از دیگران بیشتر بوده است. بنابراين، اين قابليت در خانواده لاجورديان وجودداشت كه با پيمودن همين مسير طبیعی در درون يك اقتصاد آزاد و رقابتی و بي اعتنا به سياست و حكومت، تبديل به سرمايه داران بزرگ صنعتي در استاندارد جهاني شوند.
شروع كار تجاري سيدمحمد نيل فروشان ( پدر محمود و اكبر لاجوردي) در اواخر دولت قبله عالم ناصرالدين شاه قاجار و در اوج بي نظمي ها و بي ثباتي ها و خفتگيري ها و باج ستاني هاي حكومتي آغاز شد. جايي كه به گفته مستشرقان خارجي (نظيز جميزبيلي فريز، لرد كرزن و ياكوب پولاك و ديگران)، هيچ كس مالك و صاحب سرمايه خودش نبود و هيچ آدم عاقلي در چنين جايي كه هر لحظه بعد، ممكن بود، مالش را از چنگش در آورند، حاضر به سرمايه گذاري و توليد و تجارت نمي شد. نسل اول لاجوردي ها از درون چنين دالان هاي تاريكي عبور كردند تا رسيدند به دوراني كه خود آنها، وزنه ای در سیاستگذاری و تصمیم گیری های اقتصادی کشور شدند.
شیوع سیاست در خانواده لاجوردیان
حضور صاحبان صنایع و سرمایه داران در حوزه سیاست و حکومت، امر نامتعارفی نیست، مارکسیست های معتقد بودند که در جوامع سرمایه داری اساسا دولت تحت امر و کمیته اجرایی منویات و خواسته های سرمایه داران است. واقعیت امر هم این است که در نظام های لیبرال، قدرت اقتصادی صاحبان سرمایه و بنگاههای صنعتی، به عنوان یک طبقه قدرتمند، از طریق گروههای ذی نفوذ، کارتلها، تشکل های کارفرمایی و احزاب بر سیاست داخلی و خارجی تاثیر کشورها گذار است. به عبارتی « قدرت از ثروت می آید».
اتصال به سیاست برای فعالان اقتصادی و صنعتی ایران اما، ممکن است لزوما مبتنی بر قصد قبلی و یا برنامه آتی نباشد. شعاع حکومت، اقتصاد دولتی و سیاستگذاری اقتصادی دولت، آنقدر وسیع و فراگیر است که بی تفاوت ترین آنها نیز خواسته و ناخواسته تبدیل به بخشی از آن منظومه سیاسی می شوند؛ خاصه هنگامی که بخواهند در مقیاس بزرگتری تجارت و کارآفرینی کنند. فعاليت هاي تجاري و صنعتي لاجوردي ها طي 150 سال اخير نیز، مصداق همین واقعیت است. آنها نیز در بستر اقتصاد و سياست همین کشور برآمده، بالیده و سپس فروغلطیده اند. با قراردادن تصوير آنها در درون قالب اقتصاد سياسي ايران است كه می توان دریافت، پيشرفت هاي تجاري و صنعتي آنها، نتيجه چه چالش های سیاسی و اقتصادی و عبور از چه فرايندها و فراز و فرودهايي بوده است.
پيوند خاندان لاجورديان با سياست و حكومت در دوره محمدرضاشاه پهلوي با عضويت اكبر و برادر زاده اش قاسم لاجوردي در اتاق بازرگاني و صنايع ايران در دهه 40 رقم خورد. اكبر علاقه اي به سياست نداشت و دایره کنشگری او؛ از همان اتاق فراتر نرفت اما قاسم لاجوردي پا را فراتر گذشت و سر از حزب ايران نوين و رستاخيز در آورد و دست آخربه نمایندگی مجلس سنا از تهران انتخاب شد. او البته در رشته مديريت بازرگاني درآمريكا تحصيل كرده بود و يكي از مديران عالي رتبه گروه صنعتي بهشهر و از كارآفرينان پرکار زمان خودش بود. با این حال، سیاسی ترین فرد این خانواده به حساب می آمد و شاید بخشی از مصائب این خانواده در سالهای بعد از انقلاب، بی ارتباط با ارتباطات او با رژیم سابق نبود.
در باره انگیزه واقعی قاسم لاجوردی برای ورود به عالم سیاست، اطلاع چندانی در دست نیست، به گفته پدرش، قاسم فردی بود که میل به ترقی و برتری داشت. اصغر سعیدی می گوید: « علاقه قاسم لاجوردی به حضور در پهنه سیاست ایران، شاید از آنجا ناشی می شد که او به خوبی مشاهده می کرد نفوذ و قدرت برای حل ناکارایی نظام اداری مرتبط با واحدهای اقتصادی تنها با ارتباط هر چه نزدیکتر با حکومت شاه بدست می آید» ( 76 ). این گفته به واقعیت سیاست ورزی کارآفرینان صنعتی ایران دوره پهلوی، نزدیک تر است. تعداد دیگری از صاحبان صنایع نیز احتمالا با هدف حل و فصل امور اداری و قانونی کسب و کارهای خودشان و یا در امان ماندن از گزند باج گیری های امنیتی و سیاسی حکومت، به عضویت مجلس و کابینه و یا بنیاد پهلوی درآمدند. تعدادی از کارخانه داران بزرگ هم بستگان مقامات موثر را به عنوان شرکای تزئینی پذیرفته بودند تا به مدد لابی آنها، موانع مسیر فعالیت های اقتصادی را هموار تر کنند.
اگرچه، قاسم لاجوردی از خانواده با اصالتی برخاسته بود اما مطالعه رفتار و کردار او در عالم سیاست، نشان می دهد که تفاوت چندانی با دیگر نخبگان سیاسی سرگردان در درون ساختار نظام های خودکامه ندارد. ترکیبی ناموزون از خصایص خوب فردی و فجایع عملکرد سیستمی و دستجمعی در او بود. او در سال 1336 به عنوان نامزد مورد حمایت حزب ملیون وارد رقابت انتخاباتی با الهیارصالح در حوزه انتخابیه زادگاهش کاشان شد و به رغم تقلب و حمایت های دولتی، از صداقت و خوشنامی صالح شکست خورد و در شایعه سازی و تهمت پراکنی علیه این مرد مبارز، با حکومت هم داستان شد. قرار گرفتن او در مقابل الهیار صالح، به عنوان یار دیرین دکتر محمدمصدق باعث شد که بعدها او را ضد مصدقی بنامند که البته واقعیت نداشت.
بعد از شکست در کاشان، قاسم لاجوری فهمید که برای ترقی در سیاست، شانسی در میان مردم ندارد و به همین دلیل، سیاست نزدیکی بیشتر به حکومت را در پیش گرفت و در چندین نوبت به عضویت اتاق بازرگانی و صنایع درآمد. عضویت او در این نهاد هم بی ارتباط با حمایت احزاب حکومتی مثل حزب ملیون و ایران نوین و حتی خود هویدا نداشت. خود او بعدها در این فقره لاف استقلال زد و گفت که نه تنها من با حمایت حکومت به اتاق بازرگانی راه نیافتم بلکه حکومت هم برای ورود برخی افراد به اتاق بازرگانی، به ما سفارش می کرد!
در دهه 1350 ستاره اقبال او همچنان در وسط آسمان ایران می درخشید و به عنوان چهره موفق اقتصادی و سیاسی در محافل و مواقع مختلف مورد تحسین و تجلیل قرار می گرفت. به اشرف پهلوی و فرح دیبا نزدیک شد و نشان های حکومتی دریافت کرد. به شیک پوشی شهره شد و یکبار هم، عنوان شیک پوش ترین مرد سال را از آن خود کرد. در سال 1352 جایزه جیوه ( جایزه اقتصادی مرکوری) که سمبل سرعت و پیشرفت اقتصادی بود را دریافت کرد و عباس پرخیده مدیر شرکت نفت، به همین مناسبت در وصف او سرود:
فرار چو جیوه بود قاسم
هرگز نرسد به گَرد او باد
بگرفت مدال جیوه را او
رحمت به کسی که این به او داد !
نقطه برخورد منافع سناتور قاسم و اعلیحضرت شاه
با برچیدن شدن حزب مردم و ایران نوین و تاسیس حزب واحد رستاخیز، قاسم لاجوردی به عضویت این حزب درآمد و در شهریور 1354 عضو مجلس سناشد؛ همان سالی که شاه بر سر افزایش قیمت محصولات صنعتی با سرمایه داران بزرگ درافتاده بود و به قول خودش می خواست «رویی از آنها کم کند!». برای این سناتور صنعتگر، اکنون زمان عمل رسیده بود و اقدامات نمایشی و عامه پسند و شاید هم خیرخواهانه مثل میهمانی گرفتن برای رئیس صندوق بین المللی پول در منزل شخصی و بخشیدن حقوق سناتوری به فقرا و یا خرید گوشواره یک میلیون و دویست هزار تومانی فرح دیبا و هدیه آن به موسسات خیریه، اینجا دیگر پاسخ نمی داد. منافع یک طبقه به اراده همایونی محمدرضا پهلوی برخورد کرده بود. کار راحتی نبود و هنگام تصمیمات سخت بود.
قاسم لاجوری، با اینکه با روحیات شاه آشنایی کامل داشت، اما درجه ای از انتقادات ملایم و بعدا تند از سیاستهای اقتصادی دولت را در پیش گرفت و هشدار داد که به جای کنترل دستوری قیمت ها، رقابت ایجاد کنید و به جای « مرکز بررسی قیمت ها» باید « مرکز نظارت بر انحصار» تشکیل دهید! چون اگر انحصارها شکسته شود و رقابت آزاد شود، رقابت آزاد خود به خورد به کنترل تورم و کاهش قیمت ها منجر خواهد شد. در هر صورت،« راه حل کنترل تورم و غلبه برگرانی، گروه ضربت نیست!». غیر از این باشد، صادرات نابود می شود و تولید به صرفه نخواهد بود و « فرش فروش ها، بساز و بفروش خواهند شد»!
عباس ميلاني در كتاب «نگاهي به شاه» به بخشي از سخنراني سناتور قاسم لاجوردي پيش از دستور مجلس سنا، اشاره مي كند كه مي توان آنرا زبان حال صاحبان صنايع آن زمان و يا بطور مشخص نوع مواجهه خاندان لاجورديان دربرابر قدرت شاه تلقي كرد: « سناتور لاجوري طبق معمول آن زمان، سخنانش را با ستايش از رهبري هاي خردمندانه شاه آغاز كرد و سپس به اين واقعيت شگفت انگيز اشاره كرد كه از 104 شركت دولتي، 103 شركت ضرر مي دهند. او از خطرات ملازم با تلاش دولت در كنترل اجباري قيمت ها، سخن گفت و قاعدتا نيك مي دانست كه شاه بويژه نسبت به افزايش قيمت ها حساس بود و حاضر بود از ارتش براي تثبيت قيمت ها استفاده كند. لاجوردی گفت كه در هيچ جاي دنيا، سياست كنترل زوري قيمت ها با موفقيت روبرو نشده است. سناتور لاجوري همچنين از سياست دولت در تعيين خودسرانه حقوق كارگران هم انتقاد كرد و گفت مواجب بايد متناسب با كميت و كيفيت توليد كارگر باشد اما در ايران، دولت اين مسئله اقتصادي را به ابزار سياسي بدل كرده است. لاجوردي افزود: سرمايه داران تنها در صورتي سرمايه گذاري خواهند كرد كه سود عادلانه ای ببرند. مي گفت سرمايه داران در عين حال، محتاج ثبات سياسي و حقوقي اند و اگر هر روز قوانين كشور را دستخوش تغيير ببينند، آنگاه رغبتي به سرمايه گذاري نخواهند داشت» ( 423). به نوشته میلانی، در بطن همين سخنان اقتصادي لاجوردي مي توان تضادي را كه در بطن برنامه نوسازي شاه وجود داشت، را پيدا كرد.
سخنرانی لاجوردی، شاید عریان ترین نقدی باشد که از تریبون های رسمی حکومت به سیاست های اقتصادی شاه صورت می گرفت. هر چند بی عواقب نبود و به گفته خودش، سازمان امنیت جلوی نطق او در باره بودجه را گرفته و روزنامه ها جرات درج نظرات و انتقادات اقتصادی او را نداشتند. از نیمه سال 1357 قاسم لاجوردی متوجه شد که اوضاع سیاسی مملکت رو به دگرگونی است. از این رو، به همراه خانواده و قبل از آنکه مشمول قهر انقلابی شود، از کشور خارج شد و البته که جان سالم به در برد.
رابطه تناقض آمیز شاه با سرمایه داران
تحليل رابطه سرمايه داران ايراني و نيز خاندان لاجوردي با حكومت و ميزان تاثير پذيري و تاثيرگذاري آنها بر سياستگذاري هاي اقتصادي، امر پيچيده اي است. رضاشاه بيشتر بر سرمايه گذاري هاي دولتي و استفاده از تكنوكرات ها و مديران دولتي براي پيشبرد توسعه صنعتي تمركز داشت و فضاي چنداني براي بخش خصوصي باز نكرد. از اينرو، آنچه تحت عنوان بورژوازي ملي در ايران ياد مي شود، در آغاز دهه1320 و بعد از جنبش ملي مصدق شكل گرفت.
بعد از كوتاي 28 مرداد 1332 و سپس انجام برنامه اصلاحات ارضي در آغاز دهه 40، كه به عقب زدن زمينداران و تجار از عرصه سياست منجر شد، تعدادي از تجار و ملاکین به صنعت روي آوردند و محمدرضاشاه پهلوي هم تلاش كرد تا اين طبقه جديد ايجاد شده يا اصطلاحا بورژوازي صنعتي نوظهور را پايگاه قدرت خود قرار دهد. شاه با كنترل ساير طبقات و اعطاي تسهيلات و اعتبارات، به رشد چشمگير اين طبقه كمك كرد و آنرا آلترناتيو مناسبي براي نيروهاي اجتماعي سنتي و رو به زوال ایران، مي دانست. در حقيقت، میان اقتدارگرایی روبه رشد شاه و رشد این طبقه اقتصادی نوین، ارتباطاتی وجود داشت و مقدورات حكومت و صاحبان صنايع بزرگ تا حد زيادي به هم پيوند خورده بود.
اگر چه سرمايه داران صنعتي ايران هيچگاه به يك طبقه اجتماعي تبديل نشدند و حتي بخشي از بلوك قدرت حاكمه هم به حساب نمي آمدند اما به ميزانی كه به قدرت اقتصادي دست مي يافتند، انتظارات و نيازهاي سياسي و اجتماعي جدیدی در آنها زنده می شد، و شاه چراغ سبزي براي مشاركت آنها در ارکان تصمیم گیری، روشن نمی کرد. حكومت پهلوي به خاطر درآمدهاي نفتي تا حد زیادی از جامعه مستقل بود و نيازي به ارتباط عميق با طبقات اجتماعي احساس نمي كرد.
رابطه شاه با بورژوازي صنعتي، تركيبي تناقض آميز از احترام و تحقير بود. در ابتدا به رشد آنها كمك كرد و سپس با افزايش درآمدهاي نفتي در آغاز دهه 50 به آنها پشت كرد و در ماجراي انقلاب سفيد، ضمن دخالت مستقيم در تعيين دستمزد كارگران، آنها را مجبور كرد تا بخشي از سهام كارخانجات را به كارگران اعطا كنند. سرانجام، در سال 1354 به خاطر افزايش قيمت ها، شمشیر را از روبست و به آنان تاخت و تهديد كرد كه اين «فئودالهاي صنعتي» به سرنوشت زميندارن دهه 40 تبديل خواهند شد! تعدادي از دانه درشتهای بازار نظیر حبیب القانیان ( مالک پلاسکو) نیز را دستگير و زنداني كرد تا درس عبرتی برای بقیه باشد.
طرح ضربتی حکومت برای مبارزه با گرانفروشی، نه تنها ضربه اقتصادی بلکه تلنگری روحی و روانی به صاحبان صنایع ایجاد کرد و آنها را در بلاتکلیفی محض تاریخ قرار داد. یک خبرنگار آمریکایی که در همان تاریخ از ایران دیدن کرده بود، در گزارشي دقیق نوشت که این طرح، در بین تجار ثروتمند ایران یک « شیزوفرنی» ایجاد کرده است. آنان از یک سو از نظام اجتماعی – اقتصادی بویژه از طرح های توسعه، سود می بردند و از سوی دیگر از نظام سیاسی که ثروت و آینده شان را در اختیار یک فرد قرار می داد، نگران بودند (آبراهامیان الف، 1392 : 459). به این ترتیب زمينه هاي فرار سرمايه ها از کشور آغاز شد.
آنچه مسلم است، لاجوردي ها هم مثل بقيه صاحبان صنايع بزرگ، از فرصت هایی که حکومت برای آنها فراهم کرده بود، بهره مي بردند. هرچند تاسیس واحدهای صنعتی آنها به قبل از بخش های نفتی و کریمانه شاه می رسید و اسنادي هم كه نشان دهد اين خانواده با مقامات حكومتي، مشاركت مالي و كاري داشته اند، موجود نيست. فقط روزنامه کیهان که معمولا برخورد منصفانه ای با منتقدین و مخالفین ندارد، در جلد سوم بولتن « معماران تباهی» مدعی شده است که « قاسم لاجوردی با واگذاری سهام کارخانه های خود به خاندان پهلوی، توانست با کمک اشرف پهلوی خواهر محمدرضا شاه پهلوی، دست به ورود دو میلیون متر پارچه بدون پرداخت گمرکی بزند» موضوعی که خود قاسم لاجوردی آنرا کذب محض دانسته است ( سعیدی: 66). با همه اینها، نمی توان منکر این واقعیت بود که حضور اکبر در اتاق بازرگانی و قاسم در مجلس سنا، می توانست در مسیر شغلی آنها گره گشایی هایی بکند که دیگران فاقد آن بودند. هرچه بود، خانواده لاجوردی یکی از ستونهای استوار بخش خصوصی ایران بودند که با وقوع انقلاب ترک خورد و ترمیم نشد. موفقیت آنها در داخل ایران و سپس بیرون از مرزها، بیش از همه، مرهون هوش و استعداد و البته مدیون فضای مساعد کارآفرینی در آن سالها بود.
پایان ماجرا
با مرگ اكبر لاجورديان درآخرين روزهاي اسفند 1401، آخرين حلقه از نسل سوم خاندان تجارت پيشه و صنعت گستر لاجورديان از دنيا رفت و خاطره بزرگترين خانوده صنعتي ايران با توليد دهها محصول خاطره آفرين، به تاريخ پيوست. پرورش دوباره افرداي در قامت اكبر و برادران لاجورديان، از غير ممكن ها نيست، ولي قطعا وقت زيادي از تاريخ خواهد گرفت و «صبر بسيار ببايد، پدر پير فلك را…».
اكبرلاجورديان در سال ۱۳۴۸ دراتاق بازرگانی ایران به عنوان بازرگان نمونه معرفی شد و در پنجمين دوره جايزه امين الضرب كه در سالهای اخیر، از سوي اتاق بازرگاني و صنايع و معادن كشور برگزار مي شود، به عنوان كارآفرين نمونه مورد تقدير قرار گرفت اما اين اقدام تحسين برانگيز، بعيد است كه چيزي از رنج هاي او كم كرده باشد، روحش در آرامش ابدی باد.
منابع:
1-فراماسونرها، روتارين ها و لاينزهاي ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي ،1377
2-موقعیت تجار و صاحبان صنایع ایران در عصر پهلوی/ سرمایهداری خانوادگی/ خاندان لاجوردی و لاجوردیان/ علی اصغر سعیدی، فریدون شیرین کام/ گام نو/ 1398
3-سرگذشت پنجاه کنشگر اقتصادی ایران/ فریدون شیرین کام، ایمان فرجامنیا/ فرهنگ صبا/ 1393
4-خاطرات اكبر لاجورديان « 110 سال پیدایش و گسترش گروه صنعتی بهشهر»/ اکبر لاجوردیان/ انتشارات لوح فکر/ 1399
5- سالنامه دنيا، سال هجدهم، 1347
6- حبيب لاجوردي، اتحاديه كارگري و خودكامگي در ايران، نشر نو، 2369
7- آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامي، ترجمه محسن مدير شانه چي، نشرمركز، 1392
……………………………..
در همین باره
پیشنهادها
خوانده شده ها
آخرین خبرها
مطالب مرتبط
تبلیغات