پیوند‌های مرتبط

photo_2018-12-13_12-07-26

شرکت ها و تشکل های منتخب

معرفی اقدامات و خدمات سازمان صنایع کوچک و شهرکهای صنعتی ایران

آشنایی با سندیکای تولیدکنندگان لوله و پروفیل فولادی

علیمردانی موسس لبنیات ستاره شرق
نویسنده

قاسم خرمی

مديرمسئول

خشت مالی که کارخانه دارشد

حاج محمود علیمردانی فقط کارخانه نساخت، بلکه به ما آموخت که می توان با دست خالی از یک روستای دور افتاده بلند شد و سنگی از پیش پای هزاران جوان بیکار، بلند کرد.

 

از کارگری در کوره های آجر پزی تهران شروع کرد و به کارآفرینِ قابل اعتنا و صاحب برند در صنایع لبنی کشور تبدیل شد؛ صدها شغل مستقیم و هزاران درآمد غیر مستقیم ایجاد کرد و به اقتصاد نیمه جان باخرز جان داد و البته از جان مایه گذاشت . معنای درست و واقعی عاقبت بخیری، نمی تواند چیزی غیر از این باشد. او عاقبت بخیر شد.

محمود علیمردانی موسس صنایع لبنیات کردیان باخرز در سوم شهریور ۱۳۹۶ درگذشت. تا زمانی که در قید حیات بود، توفیق آشنایی با او را کسب نکردم. از کارهای بزرگی که کرده بود خبر داشتم اما برای من که زمان بسیاری را صرف تامل در زندگی حرفه ای کارآفرینان بزرگ کشور کرده و با بسیاری از آنها، از نزدیک گفتگو کرده ام، آرزویی بود و البته شایسته بود که با ایشان هم می دیدیم ؛ اما دریغ که نشد!

او به عنوان کارگر، ساده مثل صدها کارگر فصلی باخرز، در کوره پزخانه های حاشیه شهر تهران مشغول به کار شد. بعد از این، به فکر افتاد که به جای کار در شهرهای دیگر، بهتر است که کوره آجر پزی کوچکی در روستای کردیان باخرز راه اندازی کند و چنین کرد. کاری شبیه او را، مرحوم غلامحسن یوسفی و برادرانش در روستای سید آباد باخرز انجام دادند. شاید این دو کوره، نخستین کارگاههای تولیدی نیمه ماشینی در باخرز بودند

مرحوم علی مردانی سپس با توجه به تجربه های اندوخته،در سال ۱۳۶۶ اقدام به تاسیس یک واحد گاوداری سنتی در همان روستای کردیان کرد و در عین حال به جمع آوری شیر برای شرکت پگاه پرداخت. در سال ۱۳۸۰ با خرید یک دستگاه یواف از دانمارک، گاوداری سنتی را، تبدیل به واحد مدرن و صنعتی کرد و روز به روز بر تجهیزات و تولیدات آن افزود تا تبدیل شد به کارخانه مجهزی که اکنون محصولات آن با برند «ستاره شرق» به بازار عرضه می شود و تقریبا تنها واحد تولیدی فعال در باخرز است. او همچنین گاوداری صنعتی ۸۰۰ راسی به همراه چند واحد خوراک دام و ظروف لبنی تاسیس کرد و در حال خرید دستگاه مجهز استریل از چین بود که عمرش کفاف نداد و بدرود حیات گفت.

فقط همین قدر بگویم که تولید و کارافرینی در صنعت امروز ایران و خاصه در همان دوره ای که آقای علیمردانی شروع کرده بود به هیچ وجه کار راحت و ساده ای نیست و نبود. حتی در خود تهران و پایتخت کشور هم با این همه کارشکنی، نبود مواد اولیه، واردات خارجی، مالیات و حقوق وبیمه کارگر و غیره…، واقعا، فعالیت تولیدی کار کمر شکنی است. در مقایسه با حرفه دلالی و تجارت، باید گفت که در صنعت اصلا سودی قابل تصور نیست الا عشق. عشق به کار و تولید، عشق به مردم، عشق گذاشتن نان در سفره کارگران که فقط امثال علیمردانی قادر به درک آن هستند

برای من واقعا خیلی جالب و جای سوال بود که چگونه یک کارگر کوره پزخانه به این جمع بندی می رسد که باید سرمایه ای پس انداز کند و آقای خودش باشد. چگونه حاضر شد در منطقه ای مثل باخرز که کارآفرینی و خلق ثروت، خیلی ارزش نبود دست به چنین ابتکار و انتحاری بزند و ۳۰ سال در معرض انواع کارشکنی ها و باج گیری ها و حرف و حدیث های معمول قرار بگیرد. او هم می توانست مثل صدها زمیندار و چاه دار محلی، سود ناشی از کار را صرف خرید املاک و مستغلات مجلل در مشهد و تهران کند و سود. پاها را روی هم بیندازد و سود هر روزه آنرا، چرتکه بندازد، اما چنین نکرد ؟!

از میزان سواد مرحوم علیمردانی اطلاع ندارم اما به باور من او در مقیاس خودش، انسانی نخبه و قهرمان بود. کاش به جای بانیان حرف مفت، امثال علیمردانی الگوی نسل جوان آن منطقه باشد. شک نکنید که اگر روزی روزگاری ۱۰ نفر مثل علیمردانی در باخرز ظهور کنند که به مشتری و خریدار چینی و تهرانی کارخانه حتی در اوج گرفتاری بگوید : «نه من این کارخانه را به هیچ قیمتی نمی فروشم چون نان و روزی مردم روستاهای این منطقه در آن است»، چهره باخرز و چه بسا رخسار اقتصادی شهرهای اطراف تغییر خواهد کرد.

خدا را شکر که اکنون میراث علیمردانی با همت فرزندان و همکارانش همچنان پا برجاست و نه تنها به عنوان یک واحد تولیدی بزرگ و قدرتمند، بلکه به عنوان یک کانون نیکو کاری و نوع دوستی نیز فعال است. همه ما در آن کارخانه سهامداریم. سهم ما این است که با حمایت روحی و روانی از آن و نیز ترجیح محصولاتی که در عمل هم بر بسیاری از محصولات لبنی کشور ارجح است، بگذاریم تا «ستاره شرق» در آسما باخرز، همچنان بدرخشد.

حاج محمود علیمردانی فقط کارخانه نساخت، بلکه به ما آموخت که می توان با دست خالی از یک روستای دور افتاده بلند شد و سنگی از پیش پای هزاران جوان بیکار، بلند کرد.

روحش شاد

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها