پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
معني «آبادي»، «كلاته»،«رباط» و« قلعه»
آشنايي با سكونت گاههاي غير شهري در منطقه جام، تايباد، باخرز و صالح آباد (بخش سوم و پاياني)
در بخش اول و دوم اين نوشته، تعاريف و مشخصات روستا، ده و قريه ارائه شد و در بخش سوم و پاياني، به تعريف كلاته، آبادي، رباط و قلعه پرداخته مي شود و براي هريك مصاديقي از منطقه خودما، آورده خواهد شد. با اين توضيح كه هر كدام از اينها، نيازمند تحقيق و پژوهش مفصل است و در اينجا صرفا به معرفي اجمالي با هدف آشنايي مقدماتي بسنده شده است:
1 كلاته
كلاته به سكونت گاههاي كوچكي گفته مي شود كه معمولا بر روي تپه ها، پشته ها و بلندي ها ساخته مي شد. سكونت مردم در بلندي ها معمولا توان دفاعي آنها در مقابل تهاجمات را افزايش مي داد ضمن اينكه، ساختن اماكن مسكوني بر روي تپه ها، باعث مي شد تا اراضي كشاورزي همچنان دست نخورده باقي بماند و در واقع نيازي به تصرف زمين كشاورزي براي امور خانه سازي نباشد.
در مواردي هم مشاهده شده است كه كلاته هاي كوچك در نزديكي روستاهاي بزرگ ساخته مي شد كه در حكم برج نگهباني نيز بود. ضر المثل معروفي در زبان فارسي است كه مي گويد: « تا تو از بغداد بیرق آوری / درکلاته کشت نگذاردکلاغ! ». كه به حال نشانگر عنصر زراعت در نزديكي كلاته هاست.
در مناطق تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد نيز آبادي هاي زيادي هستند كه با عنوان كلاته ناميده مي شوند مثل كلاته ساريان در نزديكي روستاي بزرگ قلعه نو و نيز كلاته خوني، كلاته آقا و كلاته كاظم، كلاته حضرت، كلاته ادريس، كلاته باقيخان، كلاته حسن، كلاته قاسم، كلاته صمد، كلاته شريف و كلاته بزرگ غيره…!
2-آبادی :
مفهوم آبادي با «آب» در پيوند است و معمولا به سكونت گاههايي گفته مي شود كه بواسطه حفر قنات، كاريز، چاه، چشمه و يا جاري شدن نهرها و در نتيجه مهاجرت جمعيت به آنجا، پديد مي آيند و گاه آنقدر وسعت مي يابند كه تبديل به شهر مي شوند مثل شهرهاي چاه بهار، چاهك، كاريز نو، ميان دوآب و غيره…
در مناطق جام و تايباد و باخرز نيز سكونت گاههاي زيادي وجود دارد كه انتخاب نامشان با منابع آبي در ارتباط است. مثل كاريز تايباد، پل بند، كالسنگ، سرداب، كولاب، نيل شهر، چشمه گل، شورآب، تلخك، دراز آب، ريگ آب، سقر چشمه، كال چغوكي و غيره…
همچنين در منطقه ما، با پديده جديدي تحت عنوان «سرچاه نشيني» روبروهستيم كه شايد در ساير مناطق كشور نمونه مشابهي وجود نداشته باشد. اينها مركب از كارگران و كشاورزاني هستند كه به همراه خانواده خود، در جوار چاههاي عميق آب سكونت دارند مثل اهالي «سرچاه رجبعلي زاده تايباد»، «سر چاه محمدآباد قدس»، «سرچاه حسين آباد باخرز»، «چاه موسي»، «چاهك» و غيره…
در مجموع، اصطلاح «آبادي» در مقابل «ويراني» به كار مي رود. مثلا شاعر در باره سست شدن اعتقادات مسلمانان مي گويد:
«آبادی میخانه ز ویرانی ماست
جمعیت کفر از پریشانی ماست»
3-رباط:
به اقامتگاهها و كاروانسراهايي گفته مي شود كه براي اطراق و استراحت كاروانها و مسافران ساخته مي شد. البته رباط از كاروانسرا كوچكتر بود و در مسيرهاي فرعي تر احداث مي شد. در داخل رباط ها نيز مثل كاروانسراها، علاوه بر مسافران، تعدادي از افراد محلي نيز حضور داشتند كه به تهيه و فروش علوفه و آهنگري مباردت داشتند بنابراين، با ورود موتورسيكت و خودرو كه رباط ها از رونق افتادند، همان افراد محلي در رباط ها ماندند و تبديل به روستاهايي شد كه اكنون با پيشوند رباط شناخته مي شوند.
به دليل كاربرد رباط كه در واقع كنايه از سكونت گاهي موقت و محل گذر بود، در نزد شعرا و دانشمندان ايراني، گاه دنيا و زندگي اين جهاني نيز به رباطي تشريح شده است كه آدمي چند صباحي در آن اقامت نخواهد داشت و نبايد دلبسته آن باشد.
ناصر خسرو مي گويد:
ای غنوده درین رباط کهن
اینک آمد فراز، وقت رحیل
و يا ظهیر فاریابی مي سرايد:
جهان رباط خرابست بر گذرگه سیل
گمان مبر که بیک مشت گل، شود معمور
منطقه باخرز و جام از قديم محل اتصال دوحوزه فرهنگي و تمدني بزرگ، يعني نيشابور و هرات به يكديگر بود و مسافرين اين دو كلان شهر، به ناچار بايد مدتي را در كاروانسراها و رباط هاي احداث شده در باخرز و جام استراحت مي كردند. از اينرو، تعدادي از روستاهاي منطقه با اسامي رباط معروف شده اند. مثل روستاي رباط ( بالاجام)، روستاي رباط ( شهرك امام خميني باخرز) و رباط ( عباس آباد تايباد)
4-قلعه:
نام برخي از روستاهاي منطقه تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد، قلعه است مثل قلعه نو عليا، قلعه نوشاملو و قلعه سرخ در باخرز و قلعه حمام، قلعه حاجي رسول، قلعه خالي، قلعه شير، قلعه گك و قلعه نو ميرزا جعفر در تربت جام. برخي روستاها را مردم از قديم قلعه مي نامند و از اصطلاح« دَرِ قلعه»، زير قلعه، بالاي قلعه و غيره استفاده مي كنند.
ساخت قلعه به عنوان بناهاي مستحكم سنگي و خشتي با ديوارها و برج باروي بلند، ريشه تاريخي دارد و مختص به ايران هم نيست. در گذشته از قلعه ها به عنوان دژ نظامي و دفاعي در مقابل حملات بيروني استفاده مي شد اما هميشه هم جنبه نظامي نداشت و براي برخي از اشراف، خوانين و ملاكين بزرگ، ساخت قلعه زيبا و زندگي در آن، جنبه تشريفاتي و فخر فروشي هم داشت؛ چرا كه در بسياري مناطق كشور كه چندان هم در معرض ناامني نيستند ما شاهد وجود قلعه هاي تاريخي هستيم.
ساخت قلعه در مناطق ما تا حد زيادي بايد جنبه دفاعي داشته باشد و ناشي از ناامني هاي تاريخي در اين مناطق باشد. اما سوالي كه به ذهن مي رسد اين كه چرا با وجود ناامني مشترك در كل منطقه، چرا صرفا اطراف برخي آبادادي ها، ديوار احداث مي شد و براي ديگر آبادي ها، چنين تدابيري اتخاذ نمي شد.
يك احتمال اين است كه اين قلعه ها، لزوما توسط ساكنان آن آبادي ها ساخته نشده و توسط قواي نظامي و اعزامي دولت احداث شده باشد. آنطور كه گزارش هاي تاريخي نشان مي دهد، در دوره صفويه و قاجاريه، به خاطر حملات مكرر ازبك ها و تركمن ها، منطقه جام و تايباد به نا امني و خرابي بي سابقه اي دچار شد كه حتي در دوره حملات مغول ها نيز، اين حد از ويراني بر آن تحميل نشده بود.
از اينرو، حكومت براي مقابله با اين نا امني ها در چند مرحله اقدام به اعزام نيرو مي كرد كه ادوات نظامي قواي اعزامي دولت هم مورد شبيخون وسرقت اشرار و متجاوزين قرار مي گرفت. به همين دليل، برخي آبادي ها به عنوان مقرر نظامي انتخاب و با همكاري مردم بومي، اقدام به ساخت قلعه مي شد.
از دوره رضاشاه كه تا حدي نا امني ها فروكش كرد، اين قلعه ها از رونق افتادند. برخي ديوارهاي به جاي مانده بر اثر عدم مرمت فرو ريخت و مردم به تدريج خانه هايي بيرون از قلعه ها احداث مي كردند و اصطلاح « قلعه كهنه» و « قلعه نو» رايج شد. تعداد اندكي از اين قلعه ها، هنوز باقي مانده اند.
البته نمونه هايي هم وجود دارد كه در داخل يك روستا، چند قلعه مسكوني مدور وجود داشت و مثلا 20 تا 30 خانوار در يك سراي بزرگ زندگي مي كردند. معمولا خانه هاي طبقه اول مخصوص حيوانات و در طبقه دوم، اهالي زندگي مي كردند و شباهنگام اقدام به قفل درب ورودي تا صبح مي كردند. مثلا روستاي قديمي سلطان آباد باخرز به 5 يا 6 سراي بزرگ قديمي زندگي مي كردند مثل سراي حسين چولي ( نوروزي ها)، سراي آقاحسين (عبداللهي)، سراي حسن محمد( يوسفزاده ها) و غيره كه البته همه اين سراها خراب شد.
به اين ترتيب با بررسي مختصر روستا، ده، دهكده، قريه، آبادي، رباط، كلاته و قلعه، بخش اعظمي از سكونت گاههاي غير شهري در منطقه تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد مورد بررسي گرفت. اصطلاحاتي مثل قصبه و واحه خيلي در منطقه ما رايج نيست فقط چند منطقه با عنوان «مزرعه» داريم مثل مزرعه چشمه نگار( اشتيوان )، سيرزار( نقارخانه) و سوختر( حاجي آباد) و غيره كه مردم در آنجا كشاورزي مي كنند اما سكونت ندارند
در ادامه سابقه تاريخي روستاها و آبادي هاي منطقه را بررسي خواهيم كرد
بخش اول و دوم اين مقاله را در زير بخوانيد
بخش دوم
مفهوم «دِه»، «دهكده» و « قَريه » ؛ آشنايي با سكونت گاههاي غير شهري در منطقه جام، تايباد، باخرز و صالح آباد
در منطقه ما هنوز هم برخي سكونت گاهها با كلمه ده آغاز مي شود مثل «ده برزو» و «دهنو» در باخرز و يا «آزاد ده» صالح آباد. در تقسمات كشوري اكنون كشور نيز، واحد پايه همچنان ده است و از تركيب چند ده يك «دهستان» تشكيل مي شود. مثل دهستان هاي بالاجام، جلگه موسي آباد، ارزنه، اشتين، جنت آباد و كرات در شهرهاي تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد.
در بخش اول اين نوشته به تعريف «روستا» پرداخته شد و در اين بخش، مفهوم «ده»، دهكده» و «قريه» مورد بررسي قرار مي گيرد.
1- ده
«ده» كه جمع آن «دهات» ناميده مي شود، شامل سكونت گاههايي است كه معمولا به لحاظ وسعت و جمعيت، كوچكتر و كمتر از روستاست.
شيوه زيست و زندگي در ده نيز مانند روستا، مبتني بر يكجانشيني و عدم تحرك مداوم جمعيت است ولي در گذشته لزوما شيوه توليد آن مبتني بر كشاورزي، باغداري و دامداري نبوده و مشاغل ديگري مثل معدن كاري، پرورش پرندگان، صيادي، ساخت صنايع دستي و غيره را هم شامل مي شده است. به همين دليل ساكنان ده را خانواده ها و جماعت هاي خودكفا و «خودبسنده» مي ناميدند كه اغلب مايحتاج زندگي( گوشت و غلات) را خود تهيه مي كردند.
سنايي گويد:
ده بود آن نه دل که اندر وی
گاو و خر گُنجد و ضیاع و عقار
كه منظور از ضياع و عقار همان آب و زمين و درخت و كالا و اموال خانه است
اما در ايران، حتي در قانون اصلاحات ارضي قبل از انقلاب نيز، ده و روستا را به لحاظ نوع مشاغل ساكنان، يكسان تلقي كرده و كار و درآمد بيشتر مردم را كشاورزي دانسته است. در تقسمات كشوري اكنون كشور نيز، واحد پايه همچنان ده است و از تركيب چند ده يك «دهستان» تشكيل مي شود. مثل دهستان هاي بالاجام، جلگه موسي آباد، ارزنه، اشتين، جنت آباد و كرات در شهرهاي تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد.
در گذشته، تعدادي از دهات نزديك به هم ساخته مي شدند و بواسطه توسعه، به هم متصل مي شدند و يك روستا را تشكيل مي دادند. بنابراين، بي راه نخواهد بود كه روستا را تركيبي از دهات به هم پيوسته، بدانيم. البته در زمان ساسانيان، ده يا «ديه» و « دهيا» معمولا از روستا جمعيت بيشتري داشت و رئيس يك ده، به همراه مزارع اطراف آن را «ديهيك» مي ناميدند.
اوحدي گويد:
چون کمان رئیس شد بی زه
نتوان خفت ایمن اندر« دِه»
هم مردم «ده» و هم مردم «روستا»، معمولا داراي روابط اجتماعي و خاطرات جمعي مشترك اند كه هويت جمعي آنها را شكل مي دهد اما در روستاها، معمولا تشريفات و آداب و رسوم متصلب و محكم تري جاري است كه ساكنان را ناچار به رعايت مي كند.
در صورتيكه مردم «ده» معمولا به سادگي و بي قيدي و حتي كم توجهي به برخي رسوم سخت و تشريفاتي شهره اند. كلمه «دهاتي» كه امروزه نوعي توهين تلقي مي شود، در گذشته به آن دسته مردمي گفته مي شد كه خيلي پايبند به قيد بندها و تشريفات خسته كننده جماعت اشراف شهرنشين نبودند.
سهراب سپهري در باره صفا و صميت مردم دهات مي گويد:
« … بی گمان در ده بالا دست، چینه ها کوتاه است
مردمش میدانند که شقایق چه گلی است
بی گمان آنجا آبی، آبی است
غنچه ای می شکفد اهل ده باخبرند
چه دهی باید باشد کوچه باغش پر موسیقی باد…»
در منطقه ما هنوز هم برخي سكونت گاهها با كلمه ده آغاز مي شود مثل «ده برزو» و «دهنو» در باخرز و يا «آزاد ده» صالح آباد و غيره… اما
2- دهكده
دهكده به اجتماعات كوچكتر و در حدود 10 خانوار گفته مي شود كه با فاصله از روستاها ساخته مي شود. امروزه «دهكده» بيشتر به تفرجگاهها و مناطق توريستي اطلاق مي شود مثل دهكده هاي احداث شده در جنگل هاي شمال و يا دهكده المپيك تهران كه البته يك منطقه شهري است.. اصطلاح دهكده در ميان مردم تربت جام، باخرز، تايباد و صالح آباد چندان مرسوم نيست
تصوير دهكده تفريحي ماسال در شمال ايران
3- قريه
قريه شكل عربي شده همان ده است. معمولا قريه، توسط دامداران در بيابانه و يا دامنه هاي نزديك به كوهستانها ساخته مي شد كه دسترسي راحت تري به چراهگاهها داشته باشند. با اين حال در اسناد ملكي قديم در مناطق جام و باخرز و تايباد به جاي روستا و ده، اغلب از اصطلاح « قريه» استفاده شده كه مفهوم دقيقي نيست.
در متون قديمي و تاريخي ديگر مناطق كشور هم تفكيك چنداني ميان «ده» و «قريه» صورت نگرفته است. دولت شاه سمرقندي در باره رهبر جنبش سربداران مي نويسد: «موسس این سلسله عبدالرزاق سربداری از قریه باشتین، از روستاهای سبزوار، برخاست و پدرش، خواجه فضلاللّه، مرد محتشم و بزرگ این ده بود». در اين متن« قريه» زير مجموعه «روستا» اما همرديف با «ده» لحاظ شده است.
در اين شعر احمد شاملو مي توان تا حدودي به دور افتادي «قريه» از شهر و روستا پي برد:
« بیابان را، سراسر، مه فرا گرفته است
چراغ قریه پنهان است
موجی گرم در خون بیابان است…..
سگان قريه خاموشند…»
اسامي برخي از دهستانهاي منطقه ما در زير فهرست شده است:
دهستانهاي شهرستان تربت جام:
دهستان بالاجام
دهستان جامرود
دهستان جلگه موسیآباد
دهستان دشت جام
دهستان زام
دهستان کاریزان
دهستان گلبانو
دهستان میانجام
دهستان هریرود
……………………………………………………
دهستان هاي شهرستان تايباد:
دهستان پایین ولایت (تایباد)
دهستان دشت تایباد
دهستان کرات
دهستان کوهسنگی
……………………………………………………..
دهستان هاي شهرستان با خرز
…………………………………………………….
دستان هاي شهرستان صالح آباد:
در بخش بعدي اين نوشته، مفهوم« آبادي»، «رباط»، «قلعه » و غيره بررسي خواهد شد. بخش اول اين مقاله مجددا در زير باز نشر شده است
بخش اول :
سكونت گاههاي غير شهري در ايران ؛ تفاوت «روستا» با «ده»، «آبادي»، «كلاته» و «قلعه» و غيره…
در تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد شاهد روستاهايي با اسامي خاص و جالب مثل كلاته خوني، گرازي، المجوق، گوربند، سمرغاوه، گوش لاغر، كنده سوخته، درس آخوند، تيمنك، چهاربرجي، شيزن، كافچ، فرزنه، نقار خانه و غيره هستيم كه ريشه يابي تاريخي و علت نامگذاري آنها، مي تواند بسيار مفيد و آگاهي بخش باشد
🌿 سكونت گاههاي غير شهري در ايران، با عناوين مختلفي همچون، روستا، ده، دهكده، قريه، آبادي، مزرعه، قلعه، قصبه، رباط، واحه و غيره شناخته مي شوند كه در منطقه تربت جام، باخرز، صالح آباد و تايباد نيز، كماكان همين اسامي در جريان است؛ هر چند بعضا از مفهوم اصلي خود فاصله گرفته است.
🌿 تقسيم بندي اين اماكن مسكوني در ايران و جهان معمولا بر اساس ميزان جمعيت، هويت جمعي و يا نوع معيشت و نظام توليدي آنها، صورت مي گيرد اما در بسياري مواقع هم، بدون توجه به اين معيارها، هر سكونت گاهي به يك نامي خوانده شده است. اين اسامي چه تفاوتي با يكديگر دارند؟
♦️ 1-روستا
🌿 روستا كه در متون كهن ايران «روستاك»، «روستاغ» و «روستاق» ناميده مي شد، به معني سرزمين وسيع و پهناور بود. اين اصطلاح در ايران بعد از اسلام نيز رايج شد و به مراكز آباد كه شبيه شهرها بود، گفته مي شد. همچنانكه در برخي منابع تاريخي، باخرز، زام (جام) را از «روستاق» هاي شهر بزرگ نيشابور به حساب آورده اند.
🌿 به مروز زمان كه برخي«روستاق ها» تبديل به بلاد يا شهر شدند، عنوان «روستاق» از رونق افتاد و به «روستا» تبديل شد. عنوان «روستا» معمولا به آندسته از سكونت گاههايي گفته مي شودكه بر شيوه توليد كشاورزي و دامداري استوار است و از آنجا كه اين نوع زندگي توام با رنج و سختي و شرافت بود، روستائيان نماد كوشندگي و سخت جاني به حساب مي آمدند.
🌿 در حكايتي كه سعدي از شهر شام (از سوريه امروز) نقل مي كند اين سخت كوشي و نيز قطب بندي طبقاتي ميان روستائيان با اشراف تن پرور و كاهل شهري به چشم مي خورد :
🔸وقتی افتاد فتنهای درشام
🔸هر کس از گوشهای فرا رفتند
🔹 روستازادگان دانشمند
🔹به وزیری پادشا رفتند
🔸پسران وزیر ناقص عقل
🔸به گدایی به روستا رفتند
🌿 و يا بعد از او، مولانا مي گويد:
🔹«روستايي گاو در آخور بِبَست
🔹 شير، گاوش خورد و بر جايش نشست».
كه در اين بيت نيز اشاره به شغل اكثريت روستائيان يعني دامداري است البته مضمون اين حكايت در برگيرنده پندي حكيمانه است كه چگونه صياد، جاي صيد را مي گيرد.
🌿 در سالهاي قبل از انقلاب، برخي ماركسيست ها و يا مائوئيست هاي ايراني، ضمن نقد به مدرنيته، شهر نشيني و صنعت، خواهان بازگشت مردم به روستاها و احياي اقتصادي كشاورزي سنتي بودند. در ميان رهبران مذهبي انقلاب 57 نيز تمايلاتي به رها كردن صنعت و بازگشت به فلاحت در روستاها وجود داشت كه با وقوع جنگ و نياز به ساخت تسليحاتي و راه اندازي كارخانه ها براي تامين ارزاق عمومي، اين تفكر خطرناك به فراموشي سپرده شد.
🌿 در آثار برخي از نويسندگان ايراني دهه 40 مثل باقر مومني، جلال آل احمد، غلامحسين ساعدي و بويژه محمود دولت آبادي، «روستا » نماد اصالت در مقابل طبقه نوظهور بورژوازي شهري بود. به عقيده دولت آبادي بعد از انجام اصلاحات ارضي و مهاجرات روستائيان به شهرها، پاكي و اصالت آنها در معاشرت با طبقه سوداگر شهر نشين، مخدوش مي شد.
🌿 اين اصالت خواهي هنوز هم در نوشته ها و اشعار برخي نويسندگان و شعراي روستايي مقيم شهرها به چشم مي خورد.
جلیل صفربیگی مي سرايد:
🔸« قربان صداقت و صفای خودمان
🔸ماییم و دل پاک و خدای خودمان
🔹در شهر شما نمي توان عاشق شد
🔹 بايد برم به روستاي خودمان»
🌿 در مجموع روستا و روستا نشيني كه مبتني بر يكجا نشيني و نظام توليدي مبتني بر كشاورزي، باغداري و دامداري است در مقابل جمعيت هاي صحرا گرد و متحرك به كار مي رفت. اما به مروز زمان، روستا نشيني، نقطه مقابل شهر نشيني قرار گرفت.
🌿 از حيث تقسيمات كشوري، امروزه سكونت گاهها در ايران را بر اساس ميزان جمعيت تقسيم مي كنند و مثلا اماكن زير 5 هزار نفر را روستا و بيش از آن را شهرك مي نامند. در ديگر كشورهاي جهان، اين معيارها متفاوت است. مثلا در ژاپن، روستاهايي با 30 هزار نفر جمعيت نيز موجود است.
🌿 اغلب آبادي هاي منطقه ما هم روستا ناميده مي شوند. مثل روستاي محمود آباد بالاجام، همت آباد باخرز، رهنه تايباد، علي خواجه پايين جام و غيره كه معمولا برگرفته از نام باني و آبادگر آن و يا خاندان و طوايف ساكن و نيز اسامي زيارتگاهها و رودها و كوهها است. مثلا روستاهاي سيه لاخ، كمر سبز، كوه سفيد، فيروز كوه، كمرچه و غيره از كوههاي اطراف آن اخذ شده است.
🌿 همچنين در تربت جام، تايباد، باخرز و صالح آباد شاهد روستاهايي با اسامي خاص و جالب مثل كلاته خوني، گرازي، المجوق، گوربند، سمرغاوه، گوش لاغر، كنده سوخته، درس آخوند، تيمنك، چهاربرجي، شيزن، كافچ، فرزنه، نقار خانه و غيره هستيم كه ريشه يابي تاريخي و علت نامگذاري آنها، مي تواند بسيار مفيد و آگاهي بخش باشد.
🔻 در بخش هاي بعدي اين نوشته به تفاوت روستا با «ده»، «آبادي»، «كلاته»، «قريه»، «رباط» و «قلعه» و نمونه هايي از سكونتگاههايي با همين عناوين در منطقه ما، اشاره خواهد شد.