نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب
نویسنده

صدیقه موسوی

نویسنده

نقش نخبگان ناکارآمد در فروپاشی حکومت

هدف اصلي كتاب اين است كه در يابد پس از تهيه و تدوين قانون اساسي مشروطيت و متمم آن، همانگونه كه در سطح تحليل نظري – حقوقي در نظام كشور دگرگوني بنيادي صورت گرفت، آيا در سطح تحليل كاركردي تحولي صورت گرفت و چه كساني با كدام منشاء اجتماعي در عرصه قدرتمداري و حكومت راني از امتيازات فوق العاده برخوردار شدند

 

عليرضا ازغندي در کتاب « ناکارآمدی نخبگان ایران بین دو انقلاب » بقاء و زوال نظام های سیاسی  عصر پهلوی را با نوع عملکرد نخبگان بویژه نخبگان حاکم در ارتباط می داند. به عقيده او خصوصيات و خلقيات نخبگان و شاه در ايران هميشه داراي تاثير متقابل بوده است به عبارتي چاكرمنشي و تملق نخبگان سياسي به تقويت حس خودبزرگ بيني و خودكامگي شاه منجر باشده و متقابلا منطق زور و خشونت شاهانه به نخبگان سرایت کرده و هریک از نخبگان حاکم را تبدیل به یک «شاه کوچک » کرده بود.

شاه كوچكي كه متاثر از ويژگي هاي شاه خودكامه حاكم بود وبه اين ترتيب شاه و بازيگران رسمي قدرت سياسي در يك کردار متقابل  همیشه در پيدايي و تكامل و نيز فروپاشي يك نظام اقتدارگرا سهيم بوده اند.

ازغندی معتقد است که حضور نخبگان فاسد در رژیم پهلوی امکان گردش طبیعی نخبگان و نیزتوازن سیاسی را از بین برده بود . نخبگان نالايق توانمندي لازم براي بهينه سازي ارزش ها و نهادهاي متناسب با دوران جديد را نداشتند وکشور را بابحران مشارکت مواجهه ساختند.

بنابراین  نخبگان جدید برای سهیم شدن در قدرت چاره ای جز سرنگونی خشونت بارنظام حاکم را نیافته بودند .کتاب دکتر ازغندی از این بابت مهم است که خود او در ایران زندگی کرده و به احتمال زیاد بسیاری از تحولات منتهی به سرنگونی رژیم پیشین را از نزدیک دیده است .

اما در مجموع به نظر می رسد که ازغندی باتاکید فراوان برنخبگان و کارگزان از اهمیت نقش ساختاری معیوب در فروپاشی رژیم فروکاسته است .چراکه ظهور و قدرت یابی نخبگان ناکارآمد مسلما بی ارتباط با ساختارهای فرهنگی ، اجتماعی و اقتصادی ناکارآمد نخواهد بود .

با این حال این کتاب به سادگی بیان می کند که بحران مشارکت به معنای عدم ورود نخبگان جدید به دایره قدرتمی تواند زمینه ساز بحران مشروعیت و حقانیت شود و امکان ادمه حیات برای یک سیستم سیاسی را با مشکل مواجهه سازد .

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها