جاسوسی در حزب

پسرانی که به راه پدر نرفتند؛ پسر رهبر حزب توده، عضو ساواک شد

مرتضی یزدی در زمان رضاشاه به هزینه دولت به آلمان رفته پزشکی خواند اما کمونیست به ایران بازگشت، با 53نفر ارانی دستگیر شد، در زندان قصر خنده هایش معروف بود بقول پیشه وری، صدای رعد آسای خنده هایش تمام زندان را به لرزه درمی آورد، از رهبران حزب توده شد دستگیر و ابد گرفت...  اما پسرش حسین، به برجسته ترین جاسوس ساواک بدل شد! هنگامیکه حزب توده پس از کودتای 28مرداد به آلمان شرقی منتقل شد حسین یزدی به پشتوانه وجهه پدرش، مورد اطمینان رهبری حزب قرار گرفته مترجم و راننده رضا رادمنش (دبیر اول حزب توده) شد. او توانست به گاوصندوق منزل رادمنش دست یابد که مهمترین و سری ترین اسناد حزب در آن قرار داشت. البته دستگیر و از سوی حکومت آلمان شرقی به ابد محکوم شد، اما شانزده سال بعد در زمان سفر شاه، او شرط سفرش به آلمان شرقی را آزادی حسین یزدی قرار داد و حسین یزدی آزاد شد. حسین یزدی پس از انقلاب 57 مجبور شد به آلمان برود، دکترای کشاورزی داشت اما برای امرار معاش راننده تاکسی در برلین غربی شد.

علی مرادی مراغه ای:

 
✅نمونه های بی شماری وجود دارد که پسران در مقابل پدران قرار گرفته و به راهی متفاوت و متضاد با پدرانشان رفته اند…
 
♦️در مورد سیدجعفر پیشه وری و قاضی محمد،دو رهبر فرقه دمکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد،کتابهای زیادی نوشته اند اما در مورد پسران آنها مطلبی وجود ندارد پسرانی که به راهی متفاوت از پدران خود رفتند! اما برجسته ترین نمونه، حسین یزدی بوده که راهی متضاد با پدرش انتخاب کرد!. پدرش(مرتضی علوی) از رهبران حزب توده و پسرش ساواکی شد!
 
♦️رهبر هر دو تشکیلات فرقه دمکرات و جمهوری مهاباد، یکسال پس از سقوط شان در 1326ش کشته شدند: پیشه وری در شوروی در تصادفی مشکوک و قاضی محمد در مهاباد، بر دار شد، عجیب اینکه، نه تنها پسران آن دو، بلکه زنان آن دو نیز سرنوشت مشابهی یافتند! 
خانم معصومه پیشه وری پس از مرگ شوهرش، سرخورده از جامعه شوروی، برای بازگشت به ایران تلاش زیادی کرد و سرانجام با توسل به صلیب سرخ در ۱۸ بهمن ۱۳۴۶ با هواپیمای ایرفلوت وارد ایران شده و در تهران در منزل خواهرش(حوالی میدان ولیعصر) سکنی گزید، در این زمان ساواک تلاش کرد برای بهره برداری سیاسی، مصاحبه ای با او انجام داده و در مجله زن روز منتشر کند اما معصومه خانم حاضر نشد.
 
♦️همسر قاضی محمد نیز سرنوشت مشابهی داشت وقتی در حوالی ۱۳۳۰ش فرستنده رادیویی مهاباد توسط[ستاد ارتش]دایر گردید مقامات پهلوی میخواستند زن قاضی محمد آنرا افتتاح کند! اما او امتناع کرد. عیسی پژمان میگوید:
«من به سپهبد ورهرام گفتم بهتر است زن قاضی محمد افتتاح کند وقتی به او مراجعه کردم در جواب گفت: عیسی خان دستم به دامانت! آبرویم میرود و از من توقع چنین کاری را نداشته باشید»
حتی وقتی شاه  دو سال بعد از کشتن قاضی ها، به مهاباد سفر کرد در آنجا به همسر قاضی محمد گفته بود که مرا مجبور کردند حکم اعدام قاضی‌ها را امضا کنم. 
 
♦️پسر قاضی محمد(علی قاضی) وقتی پدرش کشته شد پسربچه ای بود که شاه به خرج حکومت، او را برای تحصیل به آلمان فرستاده و پس از اتمام تحصیلاتش در سفارت ایران در برلین به عنوان مشاور و رایزن اقتصادی سفارت، مشغول بکار گردید.
 داریوش پسر پیشه وری نیز که در زمان مرگ پدرش، 20سال داشت به راهی متفاوت از راه پدر رفت، سیاست را بوسیده کنار گذاشت، و در باکو با دخترعمه خود ازدواج نموده به آلمان فرار کرد.
 
 ♦️اما اختلاف حسین یزدی با پدرش مرتضی یزدی از این دو نیز شگفت انگیزتر بود.
 مرتضی یزدی در زمان رضاشاه به هزینه دولت به آلمان رفته پزشکی خواند اما کمونیست به ایران بازگشت، با 53نفر ارانی دستگیر شد، در زندان قصر خنده هایش معروف بود بقول پیشه وری، صدای رعد آسای خنده هایش تمام زندان را به لرزه درمی آورد، از رهبران حزب توده شد دستگیر و ابد گرفت…
 اما پسرش حسین، به برجسته ترین جاسوس ساواک بدل شد! هنگامیکه حزب توده پس از کودتای 28مرداد به آلمان شرقی منتقل شد حسین یزدی به پشتوانه وجهه پدرش، مورد اطمینان رهبری حزب قرار گرفته مترجم و راننده رضا رادمنش (دبیر اول حزب توده) شد. او توانست به گاوصندوق منزل رادمنش دست یابد که مهمترین و سری ترین اسناد حزب در آن قرار داشت. البته دستگیر و از سوی حکومت آلمان شرقی به ابد محکوم شد، اما شانزده سال بعد در زمان سفر شاه، او شرط سفرش به آلمان شرقی را آزادی حسین یزدی قرار داد و حسین یزدی آزاد شد.
حسین یزدی پس از انقلاب 57 مجبور شد به آلمان برود، دکترای کشاورزی داشت اما برای امرار معاش راننده تاکسی در برلین غربی شد. شغلی که غالب دکترها و مهندس های مهاجر پس از انقلاب در کشورشان، در غربت بدان تن می دهند !
 معروف است که افسران ارتش تزاری که بعد از انقلاب اکتبر به فرانسه فرار کردند اولین نسل رانندگان تاکسی فرانسه بودند…!  
 
♦️شیخ شامیل یک عمر با روسها جنگید بارها تا آستانه مرگ رفت اما وقتی با عزیزترین پسرش (جمال الدین) روبرو شد، چنان زخمی از پسرش خورد که از روسها نخورده بود، پسر، مبارزه پدر را مسخره کرده و از او میخواست دست از مبارزه بردارد…!
 شاید برای یک پدر، زخمی جانکاهتر از این، در جهان نباشد… 
 
✅ اینها نمونه هایی از مصادیق بارز رمان پدران و پسران ایوان تورکنیف هستند که سر خورده و بیزار از راه پدرانشان، به راهی متفاوت میروند. 
دهها علت میتوان بر این تضاد شمرد اما مهمترین علت: 
هنگامیکه پدرانِ آرمانگرا، بدنبال تحقق آرمانهای خود، سرگرم ساختنِ جهان بیرون بودند از درونِ خانه و از پدری غافل شده و فرصتی برای اندرونی پیدا نکردند…

در همین باره

پیشنهادها

خوانده شده ها