پیوندهای مرتبط
شرکت ها و تشکل های منتخب
«کارآفرین و سرمایه گذار» یا «سرمایه دار رانت خوار»
یکی از ضربات جبران ناپذیر «چپ ایرانی» به اقتصاد و تولید کشور، مبارزه و ستیز این جریان با سرمایه گذاران و کارآفرینان بود
فرهاد قنبری- این جریان سیاسی که نه آگاهی تاریخی داشت و نه از گذشته متفاوت ایران و غرب چیزی میفهمید و نه الزامات جهان جدید را درک میکرد، شعارها و رفتارهای «چریکی- تروریستی» خود را در قالب شعارهای دهان پرکن دفاع از «خلق» توجیه می کرد و چنان از واقعیات اجتماعی پرت بود که توان تمایز میان «کارآفرین و سرمایه گذار» با «سرمایه دار رانت خوار» را نداشت و به اسم مبارزه با سرمایه داری به جنگ تمام کارآفرینان ایرانی رفته بود و از هیچ تلاشی برای لجن مال و بیآبرو کردن آنها فروگذار نمی کرد.
این جریان خشونت طلب در دهه پنجاه شمسی یکی از کارآفرینان کشور به اسم «فاتح یزدی» را به اسم مبارزه با سرمایه داری ترور کرد و در بی اعتبار کردن کارآفرینان برجسته ای مانند محمدتقی توکلی، برادران لاجوردی، برادران خیامی، محمدتقی برخوردار، متقی ایروانی، محسن آزمایش و… از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و تا فراری ندادن آنها از کشور، دست از تلاش برنداشت.
چریکیسم ایرانی که ملغمه ای عجیب و غریب از تروریسم و گنگستریسم فدایی و مجاهد خلق و اندیشه های مشوش شریعتی و آل احمد و اندیشه جهان بی طبقه توحیدی و لنین و مائو و چگوارا و…، بود چنان از جامعه و محیط خویش بیگانه شده بود که اندک توان شناخت و فهم موقعیت جامعه خویش را نداشت.
این جریان سیاسی در اوهام و خیالات خود با سرمایه داری مبارزه می کرد و فهمی از این نداشت که ایران عقب مانده ای بیرون آمده از قرن نوزده میلادی نیازش به امثال خیامی و فاتح یزدی و برخوردار و…، برای نزدیک شدن به قافله صنعت و اقتصاد جهانی از نان شب واجبتر است. این جریان از درک این واقعیت ساده عاجز بود که همین کارگری که او سنگش را به سینه می زند از قِِبل همین کارآفرین و سرمایه گذار است که دیگر به مانند اجدادش (برای رفع گرسنگی) نیازی به بستن سنگ به شکم ندارد و می تواند حداقل در کارخانه با دستمزدی که می گیرد صورت خود را سرخ نگه دارد. این جریان از درک این مسئله عاجز بود که بیش از همه این کارگر ایرانی است که نیازمند کارآفرین و سرمایه گذار است تا چرخهای اقتصاد کشور را به حرکت دربیاورد و باعث رونق اقتصادی و بهبود نسبی شرایط همه اقشار جامعه شود.
نتیجه کارکرد این جریان سیاسی فاجعه بار بود. آنها با اینگونه رفتارها باعث فراری دادن سرمایه و سرمایه گذار و کارآفرین و ورشکستگی تولید داخلی شدند و زمینه را برای شکل گیری و ایجاد طبقه «سرمایه دار رانتی غیر مولد» ایجاد کردند.
حالا امروز که می نگریم دیگر نه از نساجی و کفش ملی و نهرین و ارج و آزمایش و پارس الکتریک و سایر برندهای نوظهور پنجاه سال پیش خبری هست و نه کارافرین و سرمایه گذار دلسوزی یافت می شود و هر آنچه هست سرمایه دار دلال مسلک رانتی از جنس بابک زنجانی و پسران فلان مقام سیاسی است که از قِبَل تحریم و دلالی و نظام بانکی و.. به ثروت کلانی رسیده است.